جلال
الدین مِنکُبِرنی(مینکبرنی)
لقب
جلالالدین خوارزمشاه (زاده:۶۱۷
هجری قمری -
درگذشت:۶۲۸
هجری قمری)
آخرین
پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است.
لغت
نامه دهخدا تلفظ لقب او را به کسر میم و
ضم کاف و کسر ب آورده است اما همانجا هم
تصریح شده است که تلفظ دقیق و معنی این
کلمه هنوز معلوم نیست.[۱]
عمده
دوران وی به جنگ با مغولان، پادشاهان
ایرانی، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.[۲]
سلطان
جلالالدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد
خوارزمشاه هنگام فرار سلطان محمد از
سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در
جزیرهٔ آبسکون وی را به جانشینی نامزد
کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور
ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد
قتل جلالالدین برآمدند.
زندگی
او
بر خلاف پدر ضعیف النفسش از رویارویی با
دشمنان هراسان نبود.
به
گفته ابن اثیر زمانی که پدرش در سمرقند
برای فرار از دست لشکریان مغول برنامه
ریزی میکرد، جلال الدین و شهاب الدین
خیوقی تاکید داشتند که باید با تمام قوا
به رویارویی دشمن شتافت و با آن جنگید.
بعد
از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه او با سپاهی
که برای او باقی مانده بود عزم خود را برای
مقابله با سپاه مغول جزم نمود.
او
از کرانه دریای خزر مجددا به سمت شرق حرکت
کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان
مهیا سازد.
او
در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱
م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود
و درگیریهایی نیز با مغولان پیدا کرد.
آوازه
مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید
و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی
شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد.
سپاه
جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان
با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان
شیگی قوتوقو انجامید.
این
پیروزیها به خاطر طمع شرم آور سپاهیان
جلال الدین در تقسیم غنائم و رشک برادران
جلال الدین بر وی زودگذر و نا پایدار بود.
به
گفته جوینی نهایتا در سال ۶۱۸ ق/۱۲۲۱
م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین
کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد.
در
این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت
ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید.
در
انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب
خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد
تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز
خان روبرو شدند، چرا که او میخواست نحوه
عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده
کند. جلال
الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود سند
گذشت و چنگیز خان با مشاهده این صحنه روی
به پسران آورد و گفت:«از
پدر، پسر چنین باید».
جلال
الدین به تنهایی روانه هندوستان شد، سه
سال در آنجا ماند و سپاهی برای خود ترتیب
داد. از
این پس بود که جلال الدین به سمت غرب متمایل
شد تا اوضاع درونی نابسامان ایران را
اصلاح کند تا پس از آن اسب را برای مصاف
با مغولان زین کند.
در
ابتدا لشکر او فاقد تجهیزات لازم و کافی
بود. به
روایت نسوی وقتی از لاهور به سمت سیستان
و بلوچستان حرکت میکرد، سپاهیان وی حدود
چهار هزار تن بودند که بر درازگوش و گاو
نر سوار بودند.
در
فاصله سالهای ۶۱۹ م و ۶۲۳ ق/۱۲۲۶
م جلال الدین به کرمان، فارس، اصفهان،
خوزستان، شوشتر، اربیل، آذربایجان، اران،
مراغه، تبریز، خوی، تفلیس، ارمنستان،
اخلاط و نواحی دیگر لشکر کشی نمود و وضعیت
داخلی را تا حدی سامان بخشید.
فتح
تفلیس که بیش از یک قرن در دست گرجیان بود
و حتی سلجوقیان در اوج قدرت خویش از تصرف
آن عاجز بودند، جلال الدین را به اوج شهرت
رساند.
پس
از مراجعت وی از هند، اولین برخورد او با
مغولان در سال ۶۲۴ ق/۱۲۲۷
م رخ داد.
جنگهای
جلال الدین با مغولان عمدتا با پیروزی
مغولان همراه بود و تنها پیروزی جلال
الدین در رمضان ۶۲۵ ق/۱۲۲۸
م رخ داد.
سرانجام
اوکتای پسر چنگیز خان در سال ۶۲۸ ق/۱۲۳۰
م سپاهی مرکب از سی هزار مرد جنگی را برای
اتمام کار جلال الدین به سمت اران گسیل
داشت. سرعت
عمل لشکریان مغول حیرت انگیز بود.
جلال
الدین در همین اثنا در ۲۸ رمضان ۶۲۷ از
سلطان علاءالدین کیقباد از سلاجقه روم
در نزدیکی ارزنجان شکست خورد و به آذربایجان
گریخت و لشکریان خود را به دشت مغان به
استراحت فرستاد و خود به باده گساری
پرداخت.
هنگامیکه
در سپیده دم شوال ۶۲۸ ق/۱۲۳۱
م در شهر آمد(دیاربکر
کنونی) از
خواب عشرت و مستی برخاست لشکر مغول را در
نزدیکی خویش یافت وی به کنارارس گریخت و
از آنجا به ارومیه رفت تا از ملوک آن سامان
کمک گیرد اما کسی او را یاری نکرد.
در
نزدیکی دیاربکر مغولان بر سر او ریختند
ولی او جان به در برد و بناچار به میافارقین
فرار کرد و در نیمهٔ شوال ۶۲۸ در کوههای
اطراف آن شهر به دست جمعی از کردان به قتل
رسید.
با
مرگ جلال الدین، اصلیترین نیروی مقاومت
در مقابل مغولان در هم شکست و نه سلاطین
ایوبی و نه سلاجقه روم از عهده مهار این
سیل بنیان کن بر نیامدند.
ویژگیهای
جلال الدین از دید مورخین
به
عقیده مورخین ضعف درونی سپاهیان، آشفتگی
سیاسی ایران و حسادت برادران و اطرافیان
جلال الدین و عیاشی وی از دلایل اصلی شکست
او بود.
او
در جنگ با مغولان فاقد سیاست خاصی بود و
علیرغم شجاعت، اغلب اوقات را پس از جنگ
به عیاشی میگذراند.پس
از فتح هر شهر رفتارش با بزرگان و مردم
بسیار متکبرانه بود تا جاییکه هیچ کس مایل
به همراهی با وی نمیشد.
همچنین
جنگهای فاقد نقشه وی تنها مغولان را به
سراسر سرزمین ایران کشاند و ویرانیها را
شدت بخشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر