چهارشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۸

محافظه کاری (conservatism) چیست ؟


محفظه کاری (conservatism) مجموعه ای از اندیشه ها و نگره های ( attiude ) سیاسی که نهاد های کهن و ریشه دار را از آنچه نو نیازموده است، ارزشمند تر می شمرد. از اینرو، محافظه کاری بر اهمیت قانون و نظم، پیوستگی، سنت، احتیاط در نو آوری و اهمیت فرادادهای ( traditions ) اجتماعی تکیه می کند و منکر امکان نابودی مطلق شر از روی زمین، است، زیرا ذات بشری را ناقص می داند.

محافظه کاری در سنت سیاسی انگلستان پایگاهی قوی و مشخص دارد. کاربرد عنوان محافظه کار( conservative ) در انگلستان از سال ۴۰ - ۱۸۳۵ آغاز شد و از آن زمان این عنوان جای عنوان تاریخی « توری » ( tory ) را گرفت، گرچه عنوان اخیر یک سره از رواج نیفتاد. در نظام سیاسی انگلستان، حزب محافظه کار همواره یکی از حزب های بزرگ بوده است و مردانی چون ادموند برک، کالریج، پیل و دیزرائلی در کمال بخشیدن به سنت محافظه کاری سیاسی انگلستان سهمی بزرگ داشته اند.

محافظه کاری هرگز به صورت یک نظام جامع فلسفی تدوین نشده، ولی اصول کلی آن را میتوان به این شرح خلاصه کرد :

محافظه کاری در برابر تندوری ( رادیکالیسم ) و انقلاب خواهی است و این مهمترین و اساسی ترین ویژگی آنست. به نظر یک محافظه کار، انقلابیها و تندورها ( رادیکال ها ) بر اساس هدفهای صرفا نظری و مکتبی می خواهند بسیاری از نهادهای ارزشمند اجتماعی را از میان ببرند. به گفته دیزرائیلی، انقلابیها « نهادهای سیاسی را بر اصول مجرد و علم نظری بنا می کنند، بجای آنکه اجازه دهند که آنها خود از جریان رویدادها بیرون آیند و نیازهای ملت آنها را به طور طبیعی بیافزایند. »

« خطرناکتر از همه این اصول مجرد، باور به کمال مطلق است، زیرا هیچ چیز به اندازه ی نمای خیره کننده آرمان شهر ( یوتوپیا ) برای پیشرفت واقعی زیانبار نیست. سیاست در عمل بسیار ناتوان است و هیج چیز خطرناکتر از به کاربردن زور برای تحقق آرمانها نیست. »

در جوار نظریه ی محدویت میدان عمل دولت، مفهموم جامعه همچون کلی مرکب از اجزاء مستقل قرار دارد. مطابق این نظریه، جامعه بیشتر به یک اندامه ( اورگانیسم ) می ماند تا به یک ماشین. جامعه تاروپود پیچیده ای از روابط بشری است که طرحهای اصلاحی بزرگ و شتابکارانه به آسانی نظم آن را برهم می زند. افزون بر این، جامعه اندامه ایست که سنجه ی رشد آن گذشت زمان و دورانهای تاریخی است و با زمان سنجیده می شود، و سنجه آن ماندگاری است. بنابراین محافظه کاران برای دیرینگی اهمیت فراوان قایلند و هرچه نهادهای اجتماعی دیرینه تر باشند، ماندگاری آنها برای محافظه کاران دلیل اصالت و عمق آنهاست. محافظه کاران همواره چشم به تجربه های فشرده نسل ها دارند و می کوشند با توجه به روح آن تجربه ها امری را اصلاح کنند. ادموند برک می گوید: « من از اصلاح چشم نمی پوشم … در هرچه می کنیم، باید دنباله رو پیشینیانمان باشیم. من باید بازسازی تا حد ممکن نزدیک به سبک بنا انجام دهم. » محافظه کاری از برخورد یکسره روشنفکرانه با امور سیاسی پرهیز دارد. اصول کلی سیاسی و اقتصادی محافظه کاری انگلستان حفظ میراثهای لیبرالیسم، احترام به مالکیت خصوصی و پذیرش درجاتی از نابربراری میان مردمان و کمترین دخالت دولت در جریان اقتصاد و حفظ آزادی های فردی و سنتها و فرادادها ( عرف را گویند ) و نهادهای سیاسی و تاریخی است.

محافظه کاری در ایران نیز قدمت دیرینه ای دارد، زیرا تاریخ ایران تاریخ پر مسمایی است، اما ما در ایران انوع و اقسام محافظه کار داریم و نمی شود گفت که به مانند انگلستان که محافظه کاران همان لیبرال دموکرات هایند، در ایران نیز چنین است. بلکه در ایران از چپ گرای محافظه کار داریم تا راست گرای محافظه کار، لیبرال محافظه کار داریم تا ناسیونالیست ( ملی گرا ) محافظه کارو همه اینها با اصولگرایی به معنایی حفاظت از اصول و اندیشه های انقلاب اسلامی که ( اصلا مشخص نیست این اصول چیستند ! همانطور که هنوز مشخص نیست اصلاح طلبی چیست و چه چیزی باید تا چه حد اصلاح شود ؟ ! ) ، قابل جمع نیستند، پس ما نمی توانیم جمع کثیری از اصولگرایان را محافظه کار بنامیم اما نمیتوانم مکنر حضور محافظه کاران در جبهه اصولگرایی نیز بشویم، همانطور که نمیتوان خیلی از اصلاح طلبان را محافظه کار ننامیم زیراکه بسیاری از اصلاح طلبان به دنبال اصلاحات تدریجی و مرحله به مرحله و آرام اند و این با خصلت رفرم محافظه کارانه سازگار است، هرچند که دسته از اصلاح طلبان که به دنبال اصلاحات ساختاری و دفعی و عظیم اند، در این چهارچوب فکری قرار نمیگرند.

وقت آن فرا رسیده که به دور از هیاهوها و تهمت زدن ها و انگ چسپاندن ها و تخریب ها، اندکی بر معنای آنچه که خود را می نامیم و دیگران می نامندمان تجدید نظر کنیم و به دنبال دسته بندی سیاسی و تشکیل احزاب بزرگ حرکت کنیم، چه آنکه با مشخص شدن ما و هویت سیاسی ما و تشکیل احزاب بزرگ، هم تصمیم گیری در مورد ما ساده تر است ( اگر که به مردم سالاری اعتقاد داریم ) و هم میتوانیم کارامدتر فعالیت کنیم، زیراکه فعالیت با جمعی اندکی هم فکرو و همگن به از فعالیت کردن با جماعت زیادی ولی غیر هم فکر و ناهمگن است.

پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۸

چگونه خواب‌ديدن خود را كنترل كنيم؟

اثری از عليرضا معصومی
آيا میشود آن‌چه شب‌ها به خوابمان می آيد را كنترل و هدايت كنيم؟
براي بررسی پرسش‌های بالا، نشريه علمی «ساينتيفيك امريكن» اخيرا مصاحبه‌ای انجام داده‌است با دردره برت (Deirdre Barrett) كارشناس روان‌شناسی در دانشگاه هاروارد و مؤلف كتابی به نام «هيئت خواب» (The Committee of Sleep) كه در زمينه چاره‌يابی برای مشكلات از طريق كنترل خواب نوشته شده‌است.
در بخش‌هايی از اين مصاحبه می خوانيم:
 
جوردن لايت (مصاحبه‌گر): همهٔ ما با خواب ديدن آشنا هستيم، اما تعريف علمی آن چيست؟
دردره برت: معنی تحت‌اللفظی آن تجربه كردن حكايت‌ها و داستان‌هايی در حين خواب است. گروهی هم خواب‌ديدن را آن قسمت از تجربه خواب تعريف میكنند كه در حين حركات سريع چشم رخ میدهد ولی تحقيقات اين نظر را اثبات نكرده‌است.
 
چرا به نظر می آيد كه بيشتر خواب‌ديدن‌ها مربوط به همان قسمتی از خواب است كه در آن چشم‌ها بسته‌اند ولی به سرعت حركت میكنند؟
قسمت حركات تند چشم تنها قسمتی از خواب است كه فعاليت بخش اعظم قشر مخ در آن تقريباً به همان اندازه فعاليتش در زمان بيداری است. در كل اين‌طور به نظر می آيد كه فعاليت‌های بخش پايينی ساقهٔ مغز باعث بيدار شدن قشر مخ میشود و در نتيجه، قشر مخ پس از فعال شدن، انديشه‌هايی منظم و معنی دار را ترتيب میدهد.
البته هر چند وقت يك‌بار به موردهايی برمی خوريم كه افراد در آن قسمت از خواب كه چشم‌ها حركت ندارند هم خواب‌های داستانوار و كاملی را ديده و گزارش می كنند، اما اين موردها بيشتر مربوط به افرادی است كه ضربه‌های روحی بزرگی به آن‌ها وارد شده بوده يا كارشان دارای شيفت‌های متغير زيادی است.
بنابر اين ممكن است اين امر به حالت‌های غير معمول مرتبط باشد.
 
آيا در حين خواب‌ديدن، بخش‌هايی از مغز بيشتر از بقيه قسمت‌ها فعاليت دارند يا اين امر به نوع رؤيا بستگی دارد؟
در آن قسمت از خواب كه چشم‌ها حركات تند دارند بخش جلويی مغز هم به حالت نيمه‌خاموش درمی آيد. اين همان بخشی است كه مأمور سانسور رفتار و افكار ما در طی روز است.
بخش جلويی مغز همان جايی است كه افكار را با آن‌چه جامعه «ناشايست» دانسته محك میزند و همان قسمتی است كه به شما میگويد: «اين كاری كه می كنی منطقی نيست.»
براي همين، وقتی كه مشكلات و گرفتاری ها در خواب به سراغمان می آيند و مغز، راه حل‌های جالبی هم برای آن‌ها ارائه مي‌دهد، منطق اين راه حل‌ها با منطق چاره‌يابی های افكار روزانه فرق دارد. راه حل‌های برآمده از خواب‌ديدن، زياد از خطوط مستقيم و راه‌های راست پيروی نمی كنند.
 
چطور می شود در خواب برای مشكلات چاره‌يابی كرد؟
براي اين كار اول بايد پيش از به خواب رفتن به آن مشكل فكر كنيد و ببينيد كه آيا می توانيد از اين مشكل يك تصوير ساخته و در ذهنتان آن را مجسم كنيد.
بعد سعی كنيد تا اين تصوير را در ذهنتان نگه داريد و آخرين چيزی باشد كه پيش از به خواب رفتن به آن فكر كرده‌ايد.
برای اثر بهتر، چيزي كه به تصوير آن مشكل شباهت داشته‌باشد را روی پاتختی كنار تخت خواب بگذاريد. مثلاً اگر مشكل شخصي با كسي داريد عكس او را بگذاريد يا اگر نقاش هستيد يك بوم سفيد نقاشی در كنار تخت بگذاريد. يا اگر دانشمند هستيد دستگاه نيمه‌تمام خود را كنار تخت خواب قرار دهيد و اگر رياضیدان هستيد كاغذ مسئله‌های دشواری كه به دنبال اثباتشان هستيد را بگذاريد.
مسئله مهم ديگر اينست كه وقتی بيدار شديد زود از تخت درنياييد. اگر پس از بيدار شدن حواستان به چيز ديگری پرت بشود نيمی از رؤياها ديگر يادتان نمی آيد. بعد از بيدار شدن در همان حالت قبل دراز بكشيد، اگر خوابی كه ديده‌ايد همان لحظه يادتان نمی آيد ببينيد كه آيا احساس خاصی در خود حس می كنيد و به آن احساس توجه كنيد. با اين كار همه محتوای رؤيا رفته‌رفته به ذهنتان برمی گردد.
من اين آزمايش را يك هفته تمام بر روی دانشجويان انجام دادم و ۵۰ درصد از آن‌ها در مورد مشكلاتشان خواب ديدند و يك‌چهارم از آن‌ها موفق به حل آن مشكل در خواب شد.
اگر بخواهيم در مورد فرد مشخصی يا مورد مشخصی خواب ببينيم بايد چه كار كنيم؟
اگر برای مثال می خواهيد خواب يكی از درگذشتگان يا بستگان دور از خود را ببينيد هم خوب است عكسی از او را در كنار تخت بگذاريد و پيش از خواب به آن نگاه كنيد يا جمله‌ای كوتاه در مورد موضوع خواب و يا تصويری از موضوع را به عنوان آخرين تصوير پيش از خواب در ذهن نگه داريد.
 
اگر برای نمونه دلتان برای خواب‌ديدن در مورد پرواز تنگ شده عكسی از يك انسان در حال پرواز را روی پاتختی بگذاريد.
آيا می شود در خواب،‌ متوجه بشويم كه داريم خواب می بينيم؟
بله. به اين پديده می گويند رؤيای روشن. اين‌گونه رؤياها خيلی كم پيش می آيند و ۱ درصد از خواب‌ديدن‌ها را شامل می شوند. اگر در حالی كه به خواب فرومی رويد به خود بگوييد: «امشب موقع خواب‌ديدن می خواهم متوجه خواب‌ديدنم بشوم» اين كار كمك می كند تا شانس رخ دادن رؤيای روشن را افزايش بدهيد.
از مهم‌ترين عوامل ديگر كه به وقوع رؤيای روشن كمك می كند خوابيدن به اندازه كافی است زيرا كم‌خوابی باعث می شود تا قسمت حركات تند چشم كوتاه‌تر بشود. ما در طول خواب شبانه، هر ۹۰ دقيقه وارد مرحله حركت تند چشم‌ها می شويم. طول اين مرحله هر بار به طور تصاعدی از بار قبل طولانی تر مي‌شود و اگر شما شب‌ها هشت ساعت خواب عادی را نداشته‌باشيد بخش بزرگی از مرحله خواب‌ديدن را از دست می دهيد.
 
كنترل خواب و رؤيای ديگران چطور؟ آيا چنين چيزی ممكن است؟
گهگاه راه‌هايی برای تأثير گذاشتن بر روی رؤياهای ديگران وجود دارند برای مثال استفاده از تحريك‌كننده‌های حسی. برای نمونه دانشمندان دستگاهی را به روی صورت افراد نصب كرده‌اند كه با تشخيص مرحله حركت تند چشم شروع به پاشاندن نوری ضعيف و قرمزرنگ به صورت آن‌ها می كند. نتايج اين آزمايش نشان داد كه اين كار باعث می شود تا افراد در جريان داستان‌پردازی های خواب خود نوری قرمز و سوسوزننده هم ببينند.
برخي ديگر از دانشمندان، بخش‌هايی از مغز افراد را در حين بيداری در معرض تحريك‌های مغناطيسی قرار داده‌اند و توانسته‌اند با اين‌كار باعث تغيير نوع خواب‌ديدن بشوند و درصد شاد بودن يا غمناك بودن رؤيا را تغيير دهند.
تحريك‌كننده‌های شنيداری بهترين نوع محرك‌ها هستند مثلاً حرف زدن آرام يا افزودن صدای آب در پيرامون شخص در حال خواب. البته در مورد محرك‌ها بايد محدوده دقيقی را رعايت كرد تا باعث بيدار شدن افراد نشود.
ما هم‌چنين هم‌اينك با تصويربرداری از مغز به هنگام خواب، توانسته‌ايم نوع رؤياهای افراد را به‌درستی حدس بزنيم. با بهتر شدن تصويربرداری ها كه فعاليت بخش‌های مغز را نشان می دهند و نوع رؤياها را نشان می دهند و با به‌كارگيری محرك‌های پيشرفته‌تر شايد بتوان در آينده دستكاری بيشتری در رؤياهای افراد انجام داد.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۹۸

سلطان جلال الدین اسطوره ای بی بدیل


جلال الدین مِنکُبِرنی(مینکبرنی) لقب جلالالدین خوارزمشاه (زاده:۶۱۷ هجری قمری - درگذشت:۶۲۸ هجری قمری) آخرین پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است. لغت نامه دهخدا تلفظ لقب او را به کسر میم و ضم کاف و کسر ب آورده است اما همانجا هم تصریح شده است که تلفظ دقیق و معنی این کلمه هنوز معلوم نیست.[۱]

عمده دوران وی به جنگ با مغولان، پادشاهان ایرانی، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.[۲]

سلطان جلالالدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیرهٔ آبسکون وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلالالدین برآمدند.

زندگی

او بر خلاف پدر ضعیف النفسش از رویارویی با دشمنان هراسان نبود. به گفته ابن اثیر زمانی که پدرش در سمرقند برای فرار از دست لشکریان مغول برنامه ریزی میکرد، جلال الدین و شهاب الدین خیوقی تاکید داشتند که باید با تمام قوا به رویارویی دشمن شتافت و با آن جنگید.

بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه او با سپاهی که برای او باقی مانده بود عزم خود را برای مقابله با سپاه مغول جزم نمود. او از کرانه دریای خزر مجددا به سمت شرق حرکت کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان مهیا سازد. او در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱ م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود و درگیریهایی نیز با مغولان پیدا کرد. آوازه مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد. سپاه جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان شیگی قوتوقو انجامید. این پیروزیها به خاطر طمع شرم آور سپاهیان جلال الدین در تقسیم غنائم و رشک برادران جلال الدین بر وی زودگذر و نا پایدار بود. به گفته جوینی نهایتا در سال ۶۱۸ ق/۱۲۲۱ م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد. در این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید. در انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز خان روبرو شدند، چرا که او میخواست نحوه عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده کند. جلال الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود سند گذشت و چنگیز خان با مشاهده این صحنه روی به پسران آورد و گفتاز پدر، پسر چنین باید».

جلال الدین به تنهایی روانه هندوستان شد، سه سال در آنجا ماند و سپاهی برای خود ترتیب داد. از این پس بود که جلال الدین به سمت غرب متمایل شد تا اوضاع درونی نابسامان ایران را اصلاح کند تا پس از آن اسب را برای مصاف با مغولان زین کند. در ابتدا لشکر او فاقد تجهیزات لازم و کافی بود. به روایت نسوی وقتی از لاهور به سمت سیستان و بلوچستان حرکت میکرد، سپاهیان وی حدود چهار هزار تن بودند که بر درازگوش و گاو نر سوار بودند.

در فاصله سالهای ۶۱۹ م و ۶۲۳ ق/۱۲۲۶ م جلال الدین به کرمان، فارس، اصفهان، خوزستان، شوشتر، اربیل، آذربایجان، اران، مراغه، تبریز، خوی، تفلیس، ارمنستان، اخلاط و نواحی دیگر لشکر کشی نمود و وضعیت داخلی را تا حدی سامان بخشید. فتح تفلیس که بیش از یک قرن در دست گرجیان بود و حتی سلجوقیان در اوج قدرت خویش از تصرف آن عاجز بودند، جلال الدین را به اوج شهرت رساند.

پس از مراجعت وی از هند، اولین برخورد او با مغولان در سال ۶۲۴ ق/۱۲۲۷ م رخ داد. جنگهای جلال الدین با مغولان عمدتا با پیروزی مغولان همراه بود و تنها پیروزی جلال الدین در رمضان ۶۲۵ ق/۱۲۲۸ م رخ داد. سرانجام اوکتای پسر چنگیز خان در سال ۶۲۸ ق/۱۲۳۰ م سپاهی مرکب از سی هزار مرد جنگی را برای اتمام کار جلال الدین به سمت اران گسیل داشت. سرعت عمل لشکریان مغول حیرت انگیز بود. جلال الدین در همین اثنا در ۲۸ رمضان ۶۲۷ از سلطان علاءالدین کیقباد از سلاجقه روم در نزدیکی ارزنجان شکست خورد و به آذربایجان گریخت و لشکریان خود را به دشت مغان به استراحت فرستاد و خود به باده گساری پرداخت. هنگامیکه در سپیده دم شوال ۶۲۸ ق/۱۲۳۱ م در شهر آمد(دیاربکر کنونی) از خواب عشرت و مستی برخاست لشکر مغول را در نزدیکی خویش یافت وی به کنارارس گریخت و از آنجا به ارومیه رفت تا از ملوک آن سامان کمک گیرد اما کسی او را یاری نکرد. در نزدیکی دیاربکر مغولان بر سر او ریختند ولی او جان به در برد و بناچار به میافارقین فرار کرد و در نیمهٔ شوال ۶۲۸ در کوههای اطراف آن شهر به دست جمعی از کردان به قتل رسید.

با مرگ جلال الدین، اصلیترین نیروی مقاومت در مقابل مغولان در هم شکست و نه سلاطین ایوبی و نه سلاجقه روم از عهده مهار این سیل بنیان کن بر نیامدند.

ویژگیهای جلال الدین از دید مورخین

به عقیده مورخین ضعف درونی سپاهیان، آشفتگی سیاسی ایران و حسادت برادران و اطرافیان جلال الدین و عیاشی وی از دلایل اصلی شکست او بود.

او در جنگ با مغولان فاقد سیاست خاصی بود و علیرغم شجاعت، اغلب اوقات را پس از جنگ به عیاشی میگذراند.پس از فتح هر شهر رفتارش با بزرگان و مردم بسیار متکبرانه بود تا جاییکه هیچ کس مایل به همراهی با وی نمیشد. همچنین جنگهای فاقد نقشه وی تنها مغولان را به سراسر سرزمین ایران کشاند و ویرانیها را شدت بخشید

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۸

روی یخ گرد و خاك بلند نكن

وقتی كسی بیخود و بی‌جهت بهانه بگیرد این مثل را می‌گویند.
روزهای آخر زمستان بود و هنوز كوه‌‌ها برف داشت و یخبندان بود، چوپانی بز لاغر و لنگی را كه نمی‌توانست از كوره ‌راه‌های یخ بسته كوه بگذرد در سر "چفت"(آغل) گذاشت تا حیوان در همان اطراف چفت و خانه بچرد. عصر كه می‌شد و چوپان گله را از صحرا و كوه می‌آورد این بز هم می‌رفت توی رمه و قاطی آنها می‌شد و شب را در "چفت" می‌خوابید. یك روز كه بز داشت دور و بر چفت می‌چرید و سگ‌‌ها هم آن طرف خوابیده بودند یك گرگ داشت از آنجا رد می‌شد و بز را دید اما جرأت نكرد به او حمله كند چون می‌دانست كه سگ‌های ده امانش نمی‌دهند. ناچار فكری كرد و آرام‌آرام پیش بز آمد و خیلی یواش‌ و آهسته بز را صدا كرد. بز گفت: "چیه؟ چه می‌خواهی؟" گرگ گفت: "اینجا نچر" بز گفت: "برای چه؟" گرگ گفت: "میدانی چون دیدم تو خیلی لاغری دلم به رحم آمد خواستم راهی به تو نشان بدهم كه زود چاق بشوی" بز با خودش گفت: "شاید هم گرگ راست بگوید بهتر است حرف گرگ را گوش بدهم بلكه از این لاغری و بیحالی بیرون بیایم" بعد از گرگ پرسید: "خب بگو ببینم چطور من می‌تونم چاق بشم؟" گرگ گفت: "این زمین، زمین وقف است و علفش ترا فربه و چاق نمی‌كند، راهش هم اینست كه بروی بالای آن كوه كه من الان از آنجا می‌آیم و از علف‌های سبز و تر و تازه آنجا بخوری من هم دارم می‌روم به سفر!" بز با خودش فكر كرد كه خب گرگ كه به سفر می‌رود و آن طرف كوه هم رمه گوسفندها و چوپان هست بهتر است كه كمی صبر كنم وقتی گرگ دور شد من هم بروم آنجا بچرم عصر هم با گوسفندها برگردم.
گرگ كه بز را در فكر دید فهمید كه حیله‌اش گرفته، از بز خداحافظی كرد و به راه افتاد و رفت سر راه بز كمین كرد. بز هم كه دید گرگ راهش را گرفت و رفت خیالش راحت شد و شروع كرد از كوه بالا رفتن، اما توی راه یك مرتبه دید كه ای دل غافل گرگه دارد دنبالش می‌آید. بز فكری كرد و ایستاد تا گرگ به او رسید. بز گفت: "می‌دانم كه می‌خواهی مرا بخوری، من هم از دل و جان حاضرم چون كه از زندگیم سیر شده‌ام، فقط از تو می‌خواهم كه كمی صبر كنی تا بالای كوه برسیم و آنجا مرا بخوری، چون كه اگر بخواهی اینجا مرا بخوری نزدیك ده است و از سر و صدا و جیغ من سگ‌‌ها می‌آیند و نمی‌گذارند مرا بخوری آن وقت، هم تو چیزی گیرت نمی‌آید و هم من این وسط نفله می‌شوم اگر جیغ هم نكشم نمی‌شود آخر جان است بادمجان كه نیست!" گرگ دید نه بابا بز هم حرف ناحسابی نمی‌زند. خلاصه شرطش را قبول كرد و بز از جلو و گرگ از عقب بنا كردند از كوه بالا رفتن، گرگ كه دید نزدیك است بالای كوه برسند شروع كرد به بهانه گرفتن و سر بز داد زد كه "یخ سرگرد نده" بز كه فهمید گرگ دنبال بهانه است با مهربانی گفت: "ای گرگ من كه می‌دانم خوراك تو هستم، تو خودت هم كه می‌دانی هرچه به قله كوه برسیم امن‌تر است پس چرا عجله می‌كنی من كه گفتم از زنده بودن سیر شدم وگرنه همان پایین كوه جیغ می‌كشیدم و سگ‌‌ها به سرعت می‌ریختند". گرگ گفت: "آخه كمی یواش برو، گرد و خاك نكن نزدیكه چشمای من كور بشه". بز گفت: "آی گرگ! روی یخ راه رفتن كه گرد نداره، بیجا بهانه نگیر" خلاصه راهشان را ادامه دادند تا به سر كوه برسند.
اما گرگ از پشت سرش ترس داشت كه مبادا سگ‌های ده از كار او خبردار شده باشند و دنبالش بیایند و هرچند قدمی كه می‌رفت نگاهی به پشت سرش می‌كرد بز هم كه می‌دانست چوپان و گوسفندها سر كوه هستند دنبال فرصتی بود تا فرار كند. تا اینكه وقتی باز هم گرگ برگشت تا به پشت سرش نگاه كند بزه تمام زورش را داد به پاهایش و فرار كرد و خودش را به گله رساند. سگ‌های گله هم افتادند دنبال گرگ و فراریش دادند. بز با خودش عهد كرد كه دیگر به حرف دیگران گوش نكند و اگر بتواند از گرگ هم انتقام بگیرد. فردای آن روز همان گرگ بز را دید كه باز در جای دیروزی می‌چرد. با خودش گفت: "اینجا گرگ زیاد است او كه مرا نمی‌شناسد می‌روم پیشش شاید امروز او را گول بزنم ولی دیگر به او مجال نمی‌دهم كه فرار كند".
 
با این فكر رفت پیش بز، بز هم كه از همان اول او را شناخت خودش را به نفهمی زد كه مثلاً گرگ را نمی‌شناسد. گرگ گفت: "آهای بز! اینجا ملك وقفه، بهتره اینجا نچری بری جای دیگه". بز گفت: "من حرف تو را باور نمی‌كنم مگر به یك شرط، اگر شرط مرا قبول كنی آن وقت هر جا كه بگی میرم" گرگ گفت: "شرط تو چیه؟" بز گفت: "اگر حاضر بشی و بری روی آن تنور گرم و دو دستت را یك بار در لب آن به زمین بزنی و قسم بخوری كه این ملك وقفی است آن وقت من حرفت را باور می‌كنم". گرگ گفت: "خب اینكه كاری نداره" و به سر تنور رفت تا قسم بخورد، زیر چشمی هم اطراف را می‌پایید كه نكند سگ‌‌ها یك مرتبه به او حمله كنند غافل از اینكه یك سگ قوی بزرگ داخل تنور خوابیده است همین كه رفت سر تنور و دست‌هایش را لبه تنور زد و مشغول قسم خوردن شد سگی كه توی تنور خوابیده بود از خواب بیدار شد و به گرگ حمله كرد. سگ‌های ده هم رسیدند و او را پاره‌پاره كردند.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۹۸

زندگینامه اولین زن فضانورد ایرانی


انوشه انصاری در سال ۱۳۴۶ خورشیدی، در تهران به دنیا آمد. تا سن ۱۶ سالگی در وطن زیست و سپس به همراه خانواده‌اش به ایالات متحده آمریكا هجرت كرد. سالهای پایانی دبیرستان را در آن كشور گذراند و سپس برای اخذ مدرك كارشناسی در رشته مهندس الكترونیك و علوم كامپیوتر وارد دانشگاه جرج میسون شد. انوشه بعد از پایان موفقیت‌آمیز دوره لیسانس برای كسب مدرك فوق‌لیسانس خود وارد دانشگاه جرج واشنگتن شد و مطالعات خود را در این دانشگاه ادامه داد. پس از اخذ مدرك كارشناسی ارشد در رشته مهندسی الكترونیك، انوشه برای كار به سراغ شركتهایی چون MCI و COMSAT رفت و پروژه‌های موفقیت‌آمیزی را در آن شركتها به سرانجام رساند. او چندین مقاله و دو پاتنت برای كار روی "عملگرهای اتوماتیك" و "گره‌های یك شبكه‌ بیسیم" دارد.او در حال حاضر مشغول طی كردن دوره‌ای در دانشگاه سوئین‌بورن می‌باشد تا بتواند دومین مدرك كارشناسی ارشد خود را در رشته ستاره‌شناسی دریافت كند.

در سال ۱۹۹۴ میلادی مطابق با 1372 خورشیدی، انوشه به همراه همسرش حمید و برادر همسرش امیر انصاری شركتی به نام تله‌كام تكنولوژی (TTI) را در تگزاس پایه‌گذاری كردند.
این شركت تأمین‌كننده تجهیزات مورد نیاز شبكه‌های كامپیوتری بود. این شركت در سال ۲۰۰۰ توسط سونوز نتورك خریداری شد. انوشه انصاری در سال ۲۰۰۰ جایزه نخست كارآفرینی ملی ایالات متحده آمریكا را به دست آورد. در سال ۲۰۰۱ مجله فورچیون انوشه را در لیست تاجران موفق ثبت كرد.
بعد از فروش كمپانی TTI انوشه و همسرش شركت دیگری به نام پرودی(Prodea) را پایه‌گذاری كردند. انوشه مدیر عامل و رئیس این شركت است. این شركت با مشاركت شركت ماجراجوییهای فضایی و آژانس فضایی فدراسیون روسیه، طرحی را جهت ایجاد ناوگانی از فضاپیماهای تجاری برای اعزام گردشگران به ارتفاعات زیرمداری در دست اجرا دارد. "كاشف ماجراجوی فضا" نام مناسبی برای این كشتی فضایی به نظر می‌رسد كه قرار است قادر به حمل ۵ مسافر به ارتفاعات زیرمداری باشد تا مسافران خوشبخت بتوانند گردی سیاره زمین و سیاهی فضا را برای دقایقی نظاره‌گر باشند. این فضاپیما قرار است با یك هواپیمای مخصوص تا ارتفاعی بالا برده شود و سپس برای دستیابی به ارتفاعات بیشتر از هواپیما جدا شده و موتورهای قدرتمند خود را روشن نماید. این هواپیما از فرودگاهی كه به احتمال زیاد در رأس‌الخیمه واقع در كشور امارات متحده عربی ساخته می‌شود، پرواز خواهد كرد.
انوشه از دوران نوجوانی به فضانوردی علاقمند بود و رؤیای سفر به فضا را در سر می‌پروراند. علاقه فراوان او سرانجام زمانی به بار نشست كه فعالیتهای اقتصادی انوشه و همسرش ثروت فراوانی برای آنها به بار آورده بود. در سال ۲۰۰۴ میلادی مطابق با ۱۳۸۳ خورشیدی، خانواده انصاری (انوشه و برادر همسرش، امیر انصاری) ۱۰ میلیون دلار جایزه برای نخستین پرواز فضایی غیر‌دولتی اختصاص دادند. این سفر می‌بایستی توسط یك فضاپیمای قابل بازیابی انجام می‌شد كه قادر باشد حداقل سه نفر را به ارتفاعی بیش از ۱۰۰ كیلومتر از سطح متوسط زمین (خط كارمن) رسانده و مجدداً به زمین بازگرداند. فضاپیما باید طوری طراحی می‌شد كه در طی دو هفته بعد از نخستین پرواز موفقیت‌آمیز، قادر به تكرار آن باشد. «جایزه انصاری ایكس» در نهایت به فضاپیمای كوچك «اسپیس شیپ وان» با طراحی خلاقانه برت روتان تعلق گرفت.
اما همچنان رؤیای سفر به فضا ذهن بانوی فعال و ناآرام ایرانی را به خود مشغول كرده بود. فعالیتهای فضایی اخیر به هیچ‌وجه او را آرام نمی‌كرد و اشتیاق دیدن زمین از فضا او را به سویی رهنمون كرد كه اكنون تیتر نخست خبرهای فضایی دنیا را به خود اختصاص داده است. انوشه انصاری سرانجام دل به دریا زد و برای سفری هیجان‌انگیز به ایستگاه بین‌المللی فضایی ثبت‌نام كرد. این سفر كه با كپسول فضایی سایوز تی‌ام‌آ صورت می‌گیرد حدود 20 میلیون دلار هزینه در بر دارد. ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ (۸ مه ۲۰۰۶)، سازمان فضایی روسیه به طور رسمی اعلام کرد که انوشه انصاری بعنوان اولین زن گردشگر فضایی در یكی از پروازهای فضاپیمای سایوز كه برای بهار ۱۳۸۶ برنامه‌ریزی شده بود، به مدار زمین سفر خواهد کرد.

در صورتی كه سفر انوشه طبق برنامه انجام شود، وی اولین فضانورد ایرانی، اولین بانوی گردشگر فضایی و چهارمین توریست فضایی دنیا خواهد شد.
انوشه انصاری در شرایطی راهی فضا می‌شود كه طی چهل و پنج سال گذشته سفر به فضا تنها در انحصار شوروی سابق (روسیه)، آمریكا و به تازگی چین بوده است. تاكنون بیش از ۴۴۰ نفر طی نزدیك به ۱۰۰۰ مأموریت فضایی از مرزهای فضا عبور كرده‌اند كه نزدیك به ۳۸۰ نفر آنها از اتباع آمریكا و شوروی سابق و بقیه از شهروندان كشورهایی همچون چكسلواكی، آلمان، ژاپن، بلغارستان، افغانستان، برزیل، انگلیس، كوبا، مجارستان، هند، مغولستان، لهستان، رومانی، اسلواكی، آفریقای جنوبی، اسپانیا، سوئیس، سوریه، بلژیك، اتریش، فرانسه، مكزیك، هلند، عربستان سعودی، رژیم اشغالگر قدس و مكزیك بوده‌اند كه توسط فضاپیماهای آمریكایی یا روسی امكان سفر به فضا را یافته‌اند.
اولین گردشگر فضایی یك میلیونر آمریكایی به نام دنیس تیتو بود كه در سال ۲۰۰۱ نخستین بشری شد كه با پول خود به فضا سفر كرد. بعد از او مارك شاتلورتس در سال ۲۰۰۲ و گرگ السون در سال ۲۰۰۵ به ترتیب عنوان دومین و سومین توریست فضایی را از آن خود كردند. اولسن نیز مانند انوموتو به دلایل پزشكی از سفر انجام شده در ژوئن ۲۰۰۴ بازمانده بود ولی سرانجام در سال ۲۰۰۵ به آرزوی خود برای نگریستن به زمین از فضا جامه عمل پوشاند. قبل از اولسن، یك خواننده آمریكایی به نام لانس باس كاندیدای سفر به فضا بود كه به دلیل امتناع از انجام تمرینات سخت و فشرده قبل از پرواز از لیست گردشگران فضایی حذف گردید.