سه‌شنبه، آبان ۲۹، ۱۳۹۷

جنگ مورچه خورت نبرد نادرشاه با اشرف افغان

در فاصله ۴۵ کيلومترى اصفهان قصبه‏ اى وجود دارد كه آن‏را مورچه‏ خوار يا مورچه‏ خورت مى‏نامند. علت نامگذارى آن به اين اسم مشخص نيست و در كتابهاى تاريخ و سياحتنامه‏ ها به هر دو نام خوانده شده است. از جمله حوادث مشهور در اين قصبه نبرد بزرگ نادرشاه افشار با اشرف افغان بود. در اين جنگ پايتخت آن زمان ايران يعنى اصفهان گشوده شد و حكومت افاغنه بر ايران پايان يافت. اهميت نبرد بيشتر از آن جهت بود كه اشرف افغان با توجه به نحوه جنگيدن نادر و سپاهيانش و تجاربى كه در دو پيكار گذشته [مهماندوست دامغان و سردره خوار ]بدست آورده بود در مورچه‏ خورت آرايش جنگى آنها را تقليد و بكار بسته بود، از طرفى عثماني ها در اين اردوگاه به او يارى رسانده و درصدد بودند كه نگذارند دست نشانده آنها مغلوب گردد. در اطراف قريه مورچه‏ خورت تپه‏ هاى مرتفعى وجود داشت و اشرف براى جلوگيرى از قواى نادرى تصميم گرفت از استحكامات طبيعى اين تپه ‏ها بهره گيرد و سپاهيان و توپخانه خود را در اينجا مستقر سازد، او قصد داشت در اين جنگ جنبه تدافعى پيش گيرد و با استتار توپخانه و سواره نظام، در زمان مقتضى ضربه كارى را به سپاهيان نادر وارد سازد. وقتى قواى نادر به مورچه‏ خورت نزديك شد در فاصله نسبتاً دورى از دشمن اردو زد و بوسيله جاسوسان و تنى چند از اسراى دشمن از تدارك مفصل نيروى نظامى اشرف افغان آگاه گرديد. سردار دلاور افشار نقشه جنگى تازه‏اى طرح كرد و بر آن شد بدون برخورد با قواى دشمن از قسمتى از تپه ‏ها كه فاقد مدافع است قواى خود را عبور داده و به اصفهان بتازد اين امر موجب مى‏شد كه اشرف براى جلوگيرى از تصرف اصفهان از نقشه تدافعى خود چشم پوشيده و به حمله دست بزند در نتيجه طرفين همانند جنگ هاى گذشته درگير مى‏شدند و با روحيه خوبى كه قواى نادرى داشتند شكست در اردوى اشرف مى‏افتاد و ضمناً محل اختفاء توپخانه دشمن نيز افشا مى‏گرديد.

سپيده‏ دم روز بيستم، ربيع‏ الثانى سال ۱۱۴۲ ه ق اين نقشه ماهرانه به مرحله اجرا درآمد. اشرف افغان و يارانش كه مراقب اردوگاه خويش بودند از مانورهاى سپاهيان نادر به هراس افتاده و تصميم به مدافعه گرفتند. به فرمان نادر لشگريان به سه دسته تقسيم شدند و هر يك براى اجراى هدفهاى خود عازم ميدان جنگ گرديدند. يك دسته از تفنگچيان مأموريت يافتند كه محل توپخانه‏ هاى دشمن را كشف و تصرف نمايند اجراى اين امر كار دشوار و خطرناكى بود با اين‏حال پيشرفت اين عده سبب شد كه به دستور اشرف توپها آتش كرده و بدين‏ ترتيب محل تمركز آنها افشا شد. پس از آن گروهى از جانبازان ارتش نادرشاه با دادن تلفات سنگينى به محل توپخانه رسيده و موفق به تصرف توپ ها و نابودى توپچيان شدند. با تصرفِ توپخانه دشمن، حملات قشون نادرى با حرارت بيشترى دنبال شد و مواضع و استحكاماتى كه اشرف آن همه به آن دل بسته بود، يكى پس از ديگرى اشغال شد.

    پس از فرار اشرف خيمه و لشگرگاه و لوازم او و سردارانش به چنگ سپاه نادرى افتاد. تصرف اين همه غنايم كه به قول مؤلف كتاب جهانگشا قيمت آن از ميزان قياس بيرون بود، امكان داشت سربازان را از تعقيب دشمن باز دارد و تصرف مال دنيا آنها را به جان هم اندازد. نادر كه به اين مسئله پى برده بود فرمان داد تا تمام غنايم را در جائى ديگر گرد آورند و آنگاه همه را طعمه حريق سازند. دستور او بلادرنگ اجرا شد. در روز ۲۳ ربيع‏ الثانى سال ۱۱۴۲ نادر و يارانش عازم اصفهان شدند. البته قبل از ورود او به اين شهر اصفهانی ها وظيفه خود را به نحو اكمل به انجام رسانده بودند به اين معنى كه قبل از پيكار نادر اصفهانی ها كه بخاطر جنايات افغانها از مرده آنان نيز مى‏ترسيدند با شمشير و كارد و تبر به جان آنها افتاده و آنان را روانه ديار عدم ساختند. با حمله سپاه نادر اصفهان و پس از آن ايران از لوث وجود آنان پاك شد.

چهارشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۹۷

پوراندخت کیست؟

پوراندخت(ابوران، بوران، پوران، پوراندخت، توراندخت) نخستین شاهنشاه زن ساسانی و دختر خسرو پرویز شاهنشاه ساسانی است. ریخت واژگانی این نام در سرچشمه های گوناگون آمده است. یوستس در نام نامه ی خود گونه درست نام وی را بوران دخت گزارش نموده و واژه ی «بور»به همراه پسوند( آن) که پسوند نسبت است ، ساخته شده و چم گلگون می دهد.
در بندهش، بور به چم عسلی رنگ آمده و در کنار آن در کتاب های برهان قاطع، افاضات استاد پورداود و شاهنامه ی فردوسی این آمیزش به چم دخت گلگون گزارش شده است. در کتاب تاریخ ایران چاپ کمبریج نام وی به فارسی میانه بوراندخت آمده و دمرگان در کتاب سکه های ساسانی تنها نام بوران بدون واژه ی دخت را از روی سکه ها منسوب به او خوانده و گزارش نموده است.
بوراندخت دختر خسرو پرویز، پادشاه نیرومند ساسانی بود و پس از کودتای برادرش شهربراز به پادشاهی برگزیده شد و بر تخت شاهان ساسانی تکیه زد. درباره ی چگونگی به پادشاهی رسیدن بوراندخت و جانشینی و بر پادشاه پیشین اخبار و گزارش های گوناگونی در سر چشمه های گوناگون آمده است.
برخی سرچشمه ها از جمله فرهنگ جامع شاهنامه نوشته ی زنجانی، پادشاهی وی را پس از اردشیر سوم گزارش نموده و رستگار فسایی در فرهنگ نام های شاهنامه به تخت نشستن وی را پس از کشته شدن فرایین آورده استو در کتاب از آفرینش تا یزدگرد، آغاز پادشاهی وی را پس از جوانشیر گزارش نموده است.
کیوان شهریاری در اساتیر ایران و بین الهنرین گزارش نموده چون شیرویه همه ی برادرانش را کشته بود و هیچ فرزندی از خسروپرویز نمامده بود تا به پادشاهی برسد و تنها دو دختر وی بوراندخت و آزرمیدخت مانده بودند، بوراندخت را به پادشاهی برگزیدند و سکه به نام وی ضرب نمودند. در کتاب ایران در آستانه ی یورش تازیان آمده پس از مرگ اردشیر سوم پیشینیان خسرو پرویز باقی نمانده بود سپاه تیسفون (پایتخت ساسانی) وی را به شاهی برگزید. انگیزه ی پادشاهی بوراندخت نبودن مردانی برای پادشاهی نبوده بلکه برگزیده شدن وی به این جایگاه را از بنیاد تمدن و فرهنگ درخشان و گستره ی ایران زمین دانسته و این که بانوان فرهیخته به پایگاه های بلند هازمانی می رسیدند، و این پیشرفته بودن ایران را نشان می دهد. خوارزمی در کتاب مفاتیح، وی را با لقب سعیده می شناساند و در بیشتر سرچشمه ها وی را دادگستر خوانده اند. بلعمی در تاریخ خود آورده بوراندخت چنان داد بگسترانید که هیچ گاه در روزگاران گذشته مانندی برای آن دیده نشده بود.
بوراندخت در ۶۳۱ پس از زایش مسیح بر تخت نشست. به گفته ی حمزه اصفهانی، بوراندخت پیراهنی زیبا و نگره دار و سبزرنگ بر تن، شلواری به رنگ آبی آسمانی بر پای و تاجی از نگین های آبی رنگ بر سر می گذاشت و بر تخت شاهنشاهان ساسانی تکیه می نمود. وی در نامه و سخنرانی آغازین خود همگان را به دادگستری و فرمانبرداری خواند و گفت پادشاهی وابسته به زن یا مرد نیست بلکه به دادگری بسته است. وی مانده ی خراج مردم را بخشید و از آن گذشت و عاملان کودتا های پی در پی در دربار را و قاتلان شاهان به ویژه قاتل اردشیر سوم به نام پیروز خسرو را به کیفر رساند. وی سکه نو با نگاری نو ضرب نمود و فرمان داد با کشاورزان به نیکی رفتار شود و همه ی پل ها در گستره ی شاهنشاهی ساسانی بازسازی گردند. در بیشتر سرچشمه ها آمده که بوراندخت چلیپای عیسی مسیح را که خسرو پرویز آن را از گنگ دژ (بیت المقدس) به غنیمت آورده بود و این کار را که شوند بروز جنگ های خونین میان ایران و روم شده بود را به هراکلیوس امپراتور روم خاوری بازگرداند و با این کار به جنگ های بیست و شش ساله ی ایران و روم (۶۳۰-۶۰۴) پایان داد و پس از آن صلحی پایدار میان ایران و روم بسته شد و با نگهداری سره پهنه ی پهناور ایران زمین، پشتیبانی و دوستی روم را نیز به دست آورد. و حتا یاری سپاهی از سوی هراکلیوس را نیز پذیرفت. بوراندخت در هنگامه ی پادشاهی خود بنای آتشکده استینا و بناهایی در قهستان یزد ساخت که امروزه به توران پشت نامور است.
گویند شهربراز همسر بوراندخت بوده و به وسیله ی وی کشته شده است. درباره ی زمان پادشاهی و پایان آن نیز گزارش های گوناگونی در دست است. مدت پادشاهی وی را یک سال و چهار ماه آورده اند که با مرگ بوراندخت در پاییز سال ۶۳۱ پس از زایش مسیح به پایان رسیده است. در شاهنامه مدت پادشاهی وی را هشت ماه گزارش کرده و شوند درگذشت وی را بیماری دانسته است. برخی سرچشمه ها استعفای وی را از پادشاهی پس از شکست سردارانش در جنگ با تازیان و آزرده شدن وی از این رخداد را گزارش کرده و بازگشت دوباره ی وی پس از برکناری آذرمیدخت (۶۳۲ ز) به پادشاهی گزارش شده و مرگ در اثر بیماری را نیز پایان کار بوراندخت آورده اند. از آرامگاه این شاهنشاه زن ساسانی گزارشی در دست نیست.

جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۹۷

اسطوره ها و افسانه ها - اسطوره‌ طوفان‌


اسطوره‌ طوفان‌ از مجموع‌ داستانهای‌ ادبی و كهن‌ بابل‌ است‌ كه‌ از زمان‌ سومريان‌ آغاز می‌شود و ظاهرا اصل‌ آن‌ ناشی‌ از طغيان‌ شديدی‌ است‌ كه‌ در دو رود بزرگ‌ دجله‌ وفرات‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ است‌. اين‌ داستان‌ به‌ روايات‌ مختلف‌ نقل‌ شده‌ و لطيف‌ ترين‌ آن‌ به‌ صورتی‌ است‌ كه‌ در ذيل‌ حماسه‌ گيلگمش‌ پهلوان‌ بابلی آمده‌ است‌ و در ضمن‌ آن‌ حكايت‌ طوفان‌، نقل‌ و روايت‌ شده‌ است‌. براساس‌ اين‌ داستان‌، خدايان‌ چون‌ از گناه‌ انسانها به‌ خشم‌آمدند، تصميم‌ گرفتند با طوفانی‌ شديد نژاد آدميان‌ را برانداخته‌ و آنها را محو و نابود سازند. اين‌ سر نهانی‌ بطور اتفاقی‌ به‌ گوش‌ يكی‌ از افراد آدميان‌ رسيد; بدين‌ گونه‌ كه‌ خدای‌ اثا كه‌ از خدايان‌ مهربان‌ بود و نسبت‌ به‌ مردی موسوم‌ به‌ اوتناپيشتيم‌ بر سر لطف‌ بود،پنهانی‌ او را از اين‌ خطر كه‌ در پيش‌ بود آگاه‌ ساخت‌. آن‌ مرد به‌ سرعت‌ دست‌ به‌ كار شد و كشتی‌ بزرگی‌ ساخت‌ كه‌ صد و بيست‌ زراع‌ اضلاع‌ آن‌ و صد و چهل‌ زراع‌ ارتفاع‌ آن‌ بود.

اوتناپيشتيم‌ بعدها سرگذشت‌ خود را برای‌ گيلگمش‌ چنين‌ نقل‌ كرد:

((من‌ خاندان‌ و كسان‌ خود را در اين‌ كشتی‌ بردم‌

و نيز از خزندگان‌ مزرعه‌ و دام‌ و دد صحرا و صنعتگران‌ بلاد عده‌ای چند را با خود بردم‌.

در روز معين‌ كه‌ رب‌ شمش‌ مقرر داشته‌ بود.

و در آن‌ روز خدای ظلمات‌ بارانهای‌ سنگين‌ روان‌ داشته‌،

من‌ به‌ كشتی درون‌ رفتم‌ و درها را فرو بستم‌.

روز موعود نزديك‌ شد.

از افق‌ ابری‌ سياه‌ برخاست‌

و رعدی‌ هولناك‌ به‌ غرش‌ آمد.

خدايان‌ نابود و مردوخ‌ از پيش‌ رفتند،

و طوفان‌ به‌ غايت‌ شدت‌ رسيد.

نور و روشنی‌ به‌ ظلمت‌ و تاريكی مبدل‌ شد،

از افق‌ ابری‌ سياه‌ برخاست‌.

و رعدی‌ هولناك‌ به‌ غرش‌ آمد،

خدايان‌ نابو و مردوخ‌ از پيش‌ رفتند،

و طوفان‌ به‌ غايت‌ شدت‌ رسيد.

نور و روشنی‌ به‌ ظلمت‌ و تاريكی‌ مبدل‌ شد،

و سيلاب‌ تمام‌ سطح‌ جهان‌ را فراگرفت‌،

و آب‌ از قلل‌ جبال‌ بالاتر رفت‌،

و آبها جاروی‌ فنا بر روی‌ نوع‌ انسان‌ كشيد.

هيچ‌ كس‌ به‌ ياد ديگری‌ نبود،

و هيچ‌ كس‌ طاقت‌ سر برداشتن‌ و بر آسمان‌ نگريستن‌ نداشت‌.

چون‌ كار به‌ اينجا رسيد خدايان‌، خود از اين‌ طوفان‌ به‌ هراس‌ افتادند.

پس‌، برخاستند و به‌ آسمان‌ رفتند.

عشتر چون‌ زنی‌ در هنگام‌ زايمان‌ ناله‌ می‌ كرد،

آن‌ ملكه‌ خدايان‌ زار زار می‌ گريست‌،

و آدميان‌ همه‌ در گل‌ و لای‌ مدفون‌ گشتند.

چون‌ روز هفتمين‌ در رسيد آشفتگی‌ آرام‌ گرفت‌.

و طوفان‌ كه‌ مانند لشكری مهاجم‌ بود عقب‌ نشست‌،

درياها ساكن‌ شد و سيلاب‌ خاموش‌ گشت‌،

من‌ دريچه‌ را گشوده‌ به‌ آن‌ دريای‌ بيكران‌ نظر افكندم‌ و شيون‌ و زاری‌ آغاز كردم‌،

ولی‌ سراسر آدميان‌ در گل‌ فرو رفته‌ بودند.

دشتها و مزرعه‌ ها همه‌ چون‌ باتلاقی وسيع‌ در برابر ديده‌ من‌ می نمود.

پرتو خورشيد برچهره‌ من‌ تافت‌،

خم‌ شدم‌ و بنشستم‌ و بگريستم‌.

اشك‌ از ديدگان‌ من‌ روان‌ بود.

چون‌ به‌ جهان‌ نظر كردم‌ همه‌ سراسر دريا بود.

پس‌ از دوازده‌ روز خشكی‌ نمودار گشت‌.

كشتی به‌ سوی‌ سرزمين‌ نيسير، روان‌ بود،

كوه‌ نيسير آن‌ را به‌ خود محكم‌ گرفت‌ و از آن‌ پس‌ بی حركت‌ ماند.

پس‌، من‌ كبوتری رها كردم‌ و به‌ بيرون‌ فرستادم‌،

آن‌ پرنده‌ از هر طرف‌ به‌ دقت‌ بال‌ گشود

و چون‌ مقر و مكانی نيافت‌ به‌ كشتی‌ باز آمد.

پس‌، پرستويی پرواز دادم‌.

او نيز به‌ هر سو پريد،

و چون‌ جای‌ آرامش‌ پيدا نكرد ناگزير بازگشت‌

پس‌ بار ديگر زاغی‌ را از كشتی‌ آزاد ساختم‌.

آن‌ پرنده‌ فرو رفتن‌ آب‌ را ملاحظه‌ كرد.

پس‌، آوازی‌ داد و ديگر باز نگشت‌.

پس‌، من‌ هرچه‌ داشتم‌ به‌ چهار گوشه‌ جهان‌ رها كردم‌ و بر فراز قله‌ كوهی‌ قربانی گذرانيدم‌،وشراب‌ مقدس‌ نوشيدم‌))

زيبايی‌ عبارات‌ و تمثيلهای‌ ادبی‌ كه‌ در اين‌ داستان‌ بكار رفته‌ به‌ خوبی‌ نمايانگر ادبيات‌ پرمحتوای‌ عهد باستان‌ می‌باشد. افسانه‌ طوفان‌ بابل‌ دارای تشابهاتي‌ با طوفان‌ نوح‌ می‌باشد.

منابع‌:
۱- ناس‌، جان‌: تاريخ‌ جامع‌ اديان‌، ترجمه‌ علی اصغر حكمت‌، تهران‌، انتشارات‌ آموزش‌ وانقلاب‌ اسلامی، ۱۳۶۲

۲- راوندی‌، مرتضی: تاريخ‌ اجتماعی‌ ايران‌، (جلد اول‌)، تهران‌، انتشارات‌ اميركبير، ۱۳۵۷

۳- مشكور، محمد جواد: تاريخ‌ ايران‌ باستان‌ در عهد باستان‌، تهران‌، دانشسرای عالی‌،۱۳۴۷