جمعه، بهمن ۲۷، ۱۳۹۶

تاجر ميمون و مردم طماع

روزی روزگاری در روستايی در هند؛ مردی به روستايی ها اعلام كرد كه برای خريد هر ميمون ۲۰ دلار به آنها پول خواهد داد. روستايی ها هم كه ديدند اطراف‌ شان پر است از ميمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان كردند و مرد هم هزاران ميمون به قيمت ۲۰ دلار از آنها خريد ولی با كم شدن تعداد ميمون‌ها روستايی ها دست از تلاش كشيدند. به همين خاطر مرد اين‌بار پيشنهاد داد برای هر ميمون به آنها ۴۰ دلار خواهد پرداخت. با اين شرايط روستايی ها فعاليت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم كمتر و كمتر شد تا روستايیان دست از كار كشيدند و برای كشاورزی سراغ كشتزارهای شان رفتند.
اين بار پيشنهاد به ۴۵ دلار رسيد و...
در نتيجه تعداد ميمون‌ها آن‌ قدر كم شد كه به سختی می شد ميمونی برای گرفتن پيدا كرد. اين‌بار نيز مرد تاجر ادعا كرد كه برای خريد هر ميمون ۶۰ دلار خواهد داد ولی چون برای كاری بايد به شهر می رفت كارها را به شاگردش محول كرد تا از طرف او ميمون‌ها را بخرد.

در غياب تاجر، شاگرد به روستايی ها گفت: «اين همه ميمون در قفس را ببينيد! من آنها را به ۵۰ دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به ۶۰ دلار به او بفروشيد.» روستايی ها كه [احتمالا مثل شما] وسوسه شده بودند پول‌های شان را روی هم گذاشتند و تمام ميمون‌ها را خريدند... البته از آن به بعد ديگر كسی مرد تاجر و شاگردش را نديد و تنها روستايیها ماندند و يك دنيا ميمون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر