بابَکِ خُرَّمدین، رهبر جنبش خرّمیان در نیمه نخست سده ۳ق/ ۹م بود.
با وجود همه شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط میشود، در منابع تاریخی، بسیار اندک است و در مجموع نمیتوان به نتیجه قانع کنندهای دست یافت؛
درباره اصل و نسب بابک مفصلترین روایت از سوی واقد بن عمرو تمیمی است.
ابن ندیم و احتمالاً مقدسی از اثر او نقل میکنند پدر بابک روغن فروشی دوره گرد و اهل مداین بود. وی در روستای بلالآباد از میمد در آذربایجان، دلباخته زنی یک چشم شد و فسق آن دو بر اهالی آشکار گردید، اما بعدها ازدواج کردند و بابک به دنیا آمد. بابک فرزند ازدواجی غیر شرعی شمرده شده، و یکی از راهزنان ادعای پدری اورا کرده است؛ روشن است که در این روایت قصد تحقیر و طعن بابک در میان بوده است. در روایتی دیگر، وی را فرزند مطهر بن فاطمه خوانده، و این فاطمه را دختر ابو مسلم خراسانی دانستهاند.
بابک در آذربایجان به دنیا آمد و در آنجا فعالیت خود را آغاز کرد؛ حتی گفتهاند زمانی که هنوز جوان بود، «اعجمی» را به خوبی تکلّم نمیکرد. اگر این نکته درست باشد، میتوان حدس زد که زبان مادری بابک آذری، زبان آذربایجان باستان بوده است. در منابع موجود، روایتی که بتوان با توجه بدان سالزاد بابک را تعیین کرد، وجود ندارد.
به نظر میرسد خانواده بابک ظاهراً در زمره مسلمانان محسوب میشدهاند، زیرا به نوشته مسعودی بابک حسن نام داشت و از برادر او به نام عبدالله هم در مآخذ، بسیار یاد شده است. البته وی شاید مقارن آغاز جنبش، نام ایرانی بابک به معنای پدر را برگزید که در ایران پیش از اسلام هم سابقه داشت و از جمله، نام نیای ساسانیان بود.
بابک پس از مرگ پدرش تا ۱۸ سالگی در شهرهای سراب و تبریز به کار تیمارداری چارپایان برای یکی دو تن از عربهای ازدی که در آن نواحی صاحب اموالی بودند میپرداخت.
این روایت نشان میدهد که منطقه بذّ و قعله آن ـ اکنون مشهور به «جمهور» واقع در آذربایجان شرقی در شمال شهرستان اهر و جنوب غربی کلیبر ـ از دیرباز مرکز تجمع خرمدینان که یک فرقه مزدکی محسوب میشدند، بوده است. از برخی تحرکات ایشان در دوره هارونالرشید و امین نیز در مآخذ یاد شده است در زمان کودکی و نوجوانی بابک، ریاست بر خرمیان در همین ناحیه، موضوع رقابت میان دو تن از بزرگان ایشان به نامهای جاویدان بن سهرک و ابو عمران بوده است. جاویدان که مالدار نیز بود، یک بار بر سر راه خود در زمستانی سخت، ناچار در قریه بلالآباد میمد در منزل مادر بابک ـ که بسیار فقیر بود ـ فرود آمد. بابک به خدمتکاری جاویدان پرداخت و او کاردانی و فراست بابک را پسندید و از مادرش خواست تا در قبال دریافت دستمزد، او را برای سرپرستی اموال و زمینهایش استخدام کند و مادر بابک پذیرفت. مدتها بعد میان ابو عمران و جاویدان جنگی درگرفت که ابو عمران در طی آن کشته شد، و جاویدان نیز زخمی برداشت که بر اثر آن درگذشت. بنا بر همان روایت، همسر جاویدان که با بابک روابط عاشقانه داشت، با این ادّعا که روح جاویدان در بابک حلول کرده است، یاران جاویدان را گرد آورد و طی مراسمی او را به عنوان رهبر خرمدینان جانشین جاویدان کرد و از قول وی گفت: هموست که خرمیان را به پیروزی میرساند. اما برخی از خرمیان گویا این موضوع را با نظر شک و تردید تلقّی کردند.
مورخان سال آغاز جنبش بابک را ۲۰۰ یا ۲۰۱ ق نوشتهاند. به روایت مقدسی، بابک کار خود را با خونریزی و ایجاد رعب و وحشت در اهالی آن ناحیه آغاز کرد. توجه به اوضاع دستگاه خلافت عباسی در این زمان، برای درک علل پیشرفت کار بابک مهم و اساسی است: از حدود سال ۱۹۵ق که امین و مأمون برای دست یافتن به خلافت با یکدیگر نزاعها و جنگهای خونین داشتند، تا ۱۹۸ق که سرانجام امین به قتل رسید، دستگاه خلافت چنان آشفته و درگیر مسائل و دشواریهای بزرگتر بود که فرصتی برای توجه کافی به بابک باقی نمیماند؛ ظاهراً اقدامات شخص داعیهداری چون حاتم بن هرثمة بن اعین نیز در مناسب جلوه دادن اوضاع برای بابک بیتأثیر نبوده است. از سوی دیگر اقدامات مأمون، حتی در بغداد برای او دردسرهای بزرگی فراهم آورد، چندان که در ۲۰۱ق او را از خلافت عزل، و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند.
بنابر این، پیشرفتهای اولیه بابک در گسترش جنبش و پایداری آن، در درجه نخست مرهون وجود بحران در دستگاه رهبری خرمیان بود و سپس آشفتگی و درگیریهای داخلی در ارکان خلافت عباسی. همچنین جایگاه اصلی وی در قعله بذ که بر سر کوهی با راههای کوهستانی و صعبالعبور واقع بود و زمستانهای سخت داشت، دسترسی لشکریان خلافت را به او دشوار و ناممکن مینمود، چنانکه خلیفه معتصم نیز بعدها بر نکته اخیر تأکید کرد.
احتمالاً نخستین اقدام جدی برای سرکوبی جنبش بابک در دوره خلافت مأمون در حدود سال ۲۰۴ق/ ۸۱۹م صورت گرفت که یحیی بن معاذ به آن ناحیه لشکر کشید، گرچه کار چندانی از پیش نبرد. پس از او در ۲۰۵ق/ ۸۲۰م عیسی بن محمد بن ابی خالد و در ۲۰۷ق طاهر بن ابراهیم و در ۲۰۹ق علی بن صدقه هر یک به عنوان والی آذربایجان و جبال مأمور سرکوب این جنبش شدند.
در حدود سال ۲۱۲ق/ ۸۲۷م مأمون، محمد بن حُمید طوسی را مأمور سرکوب جنبش بابک کرد، اما وی در جنگی که در ناحیه هشتاد سر در جنوب قلعه بذ، میان او و سپاهیان بابک در ۲۱۴ق صورت گرفت، شکست خورد و کشته شد.
سپس مأمون عبدالله بن طاهر را در همان سال به جنگ بابک گسیل داشت و عبدالله در طی حدود ۹ ماه که غالباً در دینور اقامت داشت، لشکریانی پی در پی برای سرکوب بابک میفرستاد.
به هر حال، مأمون که در اواخر دوره خلافت خود سرگرم پیکار با رومیان بود، نتوانست از عهده کار بابک برآید، و در وصیت خود به معتصم بر سرکوب خرمیان تأکید کرد. در این زمان کار بابک و هواداران او چنان بالا گرفته بود که در حدود سال ۲۱۸ق/ ۹۳۳م در ناحیه جبال از همدان و اصفهان و دیگر مناطق، کسان بسیاری حتی از والیان و مشاهیر دست کم در ظاهر با او همراه شده بودند؛ احتمالاً وی در خراسان نیز هوادارانی یافته بود و مقاومت طولانی او بر شمار هوادارانش میافزود. معتصم از آغاز خلافت، همت بر از میان برداشتن بابک گماشتن و از بذل اموال هنگفت و فرستادن سپاهیان متعدد برای سرکوب او دریغ نورزید: اما این لشکرکشیها اگر چه موجب نابودی و شکست بسیاری از هوادارن بابک میشد، از حیث سرکوب کامل جنبش او کاری از پیش نمیبرد.
سرانجام خلیفه بر آن شد تا یک سردار ایرانی به نام افشین را که قبلاً رشادتهایی نشان داده بود، برای سرکوب بابک گسیل کند. افشین در جمادی الآخر ۲۲۰ با سمت والیگری آذربایجان و ارمنستان، با لشکری گران و مجهز که گروهی داوطلب جهاد با کفار نیز با آن همراه شده بودند، به قصد سرکوب جنبش به سوی بابک به راه افتاد. افشین که میدانست با جنگی فرسایشی و دشوار رو به روست و موقعیت بابک موجب برتری او بوده است، در برزند اردو زد و نخست دست به کار استحکام موقعیت خویش از طریق حفر چندین خندق و نصب منجنیق در اطراف منطقه استقرار بابک شد و سپس به پاکسازی آن نواحی از هواداران و جاسوسان بابک و حفظ یا تصرف یا استحکام قلعهها و بناهای نظامی منطقه پرداخت؛ آنگاه به حیله چنین شایع کرد که یکی از سرداران خلیفه با اموالی هنگفت از جانب اردبیل به سوی اردوگاه افشین در حرکت است. این حیله مؤثر افتاد و بابک به قصد تصرف این اموال بیرون آمد و جنگی که در ناحیه ارشق درگرفت، به سختی شکست خورد و به شهر موقان گریخت و سپس در بذ موضع گرفت.
پس از آن تا حدود دو سال بعد، افشین با نبردهای پراکنده در وضعی سخت و فرساینده با زمستانهای سرد و راهها و ارتفاعات ناآشنا کوشید قدم به قدم به قلعه بذ دست یابد و یاران بابک را از اطراف او پراکنده کند.
از سوی دیگر، بابک نیز در طول این مدت با رومیان مکاتبه داشت و میکوشید با تحریک آنان به جنگ با مسلمانان در دیگر سرزمینهای اسلامی، از فشار بر خود بکاهد.
گفته شده است که در گیرودار نبردی که به تصرف بذ انجامید، بابک با افشین دیدار، و از خلیفه تقاضای امان کرد، اما با توجه به روحیهای که بابک بعدها از خود نشان داد، میتوان حدس زد که از جانب او حیلهای در کار بوده است. به هر حال، احتمالاً در رمضان ۲۲۲ مردان افشین موفق شدند، قلعه بذ را با تلاش بسیار به تصرف خویش درآورند و بسیار از اطرافیان بابک را دستگیر کنند، اما بابک با شمار اندکی از یاران خود ـ ظاهراً بدین قصد که به روم پناهنده شود ـ به سوی بیشهای میان آذربایجان و ارمنستان گریخت که به سبب انبوه درختان امکان تعقیب و گریز در آن میسر نبود. افشین که سراسر ناحیه را در محاصره گرفته بود و از طریق جاسوسان خود بر جایگاه بابک آگاهی داشت، کوشید با ارائه اماننامهای همراه با نامهای از پسر بابک برای پدرش، وی را دستگیر کند، اما بابک یکی از فرستادگان را گردن زد و پسرش را سخت ناسزا گفت. از آن سوی، افشین با بطریقان و سرکردگان ارمنستان که ظاهراً از بابک چندان دلخوشی هم نداشتند، نامهنگاری کرد تا اجازه ندهد بابک از طریق سرزمینهای آنان بگریزد.
سرانجام، بابک که پس از دستگیری چند تن از اعضای خانوادهاش، بییاور مانده بود، به دعوت یکی از بطریقان ارمنستان به نام سهل بن سنباط مخفیانه در منزل او فرود آمد و برادرش عبدالله را به نزدیکی دیگر از بطریقان آن ناحیه گسیل کرد اما سهل بن سنباط که بعدها ارتقای مقام و پاداش بسیار یافت، خبر بابک را به اطلاع افشین رسانید و سرانجام با همکاری صمیمانه سهل به سنباط بابک دستگیر شد.
بابک را در ۱۰ شوال ۲۲۲ به اردوگاه افشین در برزند آوردند و چون برادرش نیز اندکی بعد دستگیر شد، هر دو را در یک خانه به زندان افکندند.
افشین، بابک و برادرش را در ۳ صفر ۲۲۳ق به سامرا آورد و بابک را در قصر خود جای داد. خلیفه خود به دیدن بابک آمد گفتهاند که بابک سرانجام به امر خلیفه به دست شمشیردار خود با شکنجه بسیار از پای درآمد. سر بابک را به خراسان فرستادند و پیکرش را در سامرا به دار کشیدند و با برادرش نیز در بغداد چنین کردند.
معلوم نیست بابک تا چه اندازه به عقاید خرمیان پایبند بوده است، زیرا گفتهاند که خرمیان اهل خونریزی و قتال نبودهاند و بابک جنگ و خونریزی را پیشه گرفته بود. به هر حال، میتوان گفت که اگر هم عقاید خرمی موجب اعتلای بابک در میان پیروان این فرقه شد، ادامه و توفیق نسبی جنبش ۲۰ ساله او، نه در جاذبههای اعتقادی، بلکه در وجود زمینههای اجتماعی و سیاسی آن عهد بوده است. در مآخذ موجود، نشانهای از چگونگی پیشرفت کار بابک و از شیوههای او برای جلب هوادار دیده نمیشود. از ملاحظه مجموع روایتهای مربوط به آن عهد میتوان حدس زد که در میان ایرانیان نوعی احساس استقلالطلبی از عنصر عرب و حتی برپایی گونهای پادشاهی همچون ساسانیان وجود داشت که در وجوه گوناگون سیاسی و مذهبی مجال ظهور مییافت. چنان که محققان به درستی گفتهاند، خرمیان و در رأس ایشان بابک در این عهد ـ دستکم نزد بخشی از مردم ـ نماینده چنین احساس شمرده میشدند.
البته اصل و نسب و خاستگاه بابک سخت در پرده ابهام است، اما از لابهلای روایات میتوان حس برتری جویی و جاهطلبی او را دریافت. حتی از پیغامی که او در مخفیگاه خود پس از فتح قلعه بذ به دست افشین، برای پسرش فرستاد، چنین بر میآید که در سودای پادشاهی بوده، زیرا از خود به عنوان «پادشاه» یاد کرده و گفته است که اگر پسر به او میپیوست، سروری بدو میرسید. همچنین گفتهاند که بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی میخواست، چنانکه ابن سنباط نیز به او گفت: بطریقان این سرزمین همگی با تو خویشی دارند و تو از طریق ایشان فرزند یافتهای و همین امر احتمالاً در ناخشنودی اهالی آن سرزمین از بابک سخت مؤثر افتاد.
با کشته شدن بابک،کار خرمیان به پایان نیامد و سالها و حتی قرنها بعد در همان ناحیه و نواحی دیگر ایران، نشانی از تحرکات ایشان وجود داشته است.(۱)
پینوشتها:
۱ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۲۳ ـ۲۶، با تلخیص.
با وجود همه شهرت وی، آنچه به خانواده و تبار و عقاید و اهداف او مربوط میشود، در منابع تاریخی، بسیار اندک است و در مجموع نمیتوان به نتیجه قانع کنندهای دست یافت؛
درباره اصل و نسب بابک مفصلترین روایت از سوی واقد بن عمرو تمیمی است.
ابن ندیم و احتمالاً مقدسی از اثر او نقل میکنند پدر بابک روغن فروشی دوره گرد و اهل مداین بود. وی در روستای بلالآباد از میمد در آذربایجان، دلباخته زنی یک چشم شد و فسق آن دو بر اهالی آشکار گردید، اما بعدها ازدواج کردند و بابک به دنیا آمد. بابک فرزند ازدواجی غیر شرعی شمرده شده، و یکی از راهزنان ادعای پدری اورا کرده است؛ روشن است که در این روایت قصد تحقیر و طعن بابک در میان بوده است. در روایتی دیگر، وی را فرزند مطهر بن فاطمه خوانده، و این فاطمه را دختر ابو مسلم خراسانی دانستهاند.
بابک در آذربایجان به دنیا آمد و در آنجا فعالیت خود را آغاز کرد؛ حتی گفتهاند زمانی که هنوز جوان بود، «اعجمی» را به خوبی تکلّم نمیکرد. اگر این نکته درست باشد، میتوان حدس زد که زبان مادری بابک آذری، زبان آذربایجان باستان بوده است. در منابع موجود، روایتی که بتوان با توجه بدان سالزاد بابک را تعیین کرد، وجود ندارد.
به نظر میرسد خانواده بابک ظاهراً در زمره مسلمانان محسوب میشدهاند، زیرا به نوشته مسعودی بابک حسن نام داشت و از برادر او به نام عبدالله هم در مآخذ، بسیار یاد شده است. البته وی شاید مقارن آغاز جنبش، نام ایرانی بابک به معنای پدر را برگزید که در ایران پیش از اسلام هم سابقه داشت و از جمله، نام نیای ساسانیان بود.
بابک پس از مرگ پدرش تا ۱۸ سالگی در شهرهای سراب و تبریز به کار تیمارداری چارپایان برای یکی دو تن از عربهای ازدی که در آن نواحی صاحب اموالی بودند میپرداخت.
این روایت نشان میدهد که منطقه بذّ و قعله آن ـ اکنون مشهور به «جمهور» واقع در آذربایجان شرقی در شمال شهرستان اهر و جنوب غربی کلیبر ـ از دیرباز مرکز تجمع خرمدینان که یک فرقه مزدکی محسوب میشدند، بوده است. از برخی تحرکات ایشان در دوره هارونالرشید و امین نیز در مآخذ یاد شده است در زمان کودکی و نوجوانی بابک، ریاست بر خرمیان در همین ناحیه، موضوع رقابت میان دو تن از بزرگان ایشان به نامهای جاویدان بن سهرک و ابو عمران بوده است. جاویدان که مالدار نیز بود، یک بار بر سر راه خود در زمستانی سخت، ناچار در قریه بلالآباد میمد در منزل مادر بابک ـ که بسیار فقیر بود ـ فرود آمد. بابک به خدمتکاری جاویدان پرداخت و او کاردانی و فراست بابک را پسندید و از مادرش خواست تا در قبال دریافت دستمزد، او را برای سرپرستی اموال و زمینهایش استخدام کند و مادر بابک پذیرفت. مدتها بعد میان ابو عمران و جاویدان جنگی درگرفت که ابو عمران در طی آن کشته شد، و جاویدان نیز زخمی برداشت که بر اثر آن درگذشت. بنا بر همان روایت، همسر جاویدان که با بابک روابط عاشقانه داشت، با این ادّعا که روح جاویدان در بابک حلول کرده است، یاران جاویدان را گرد آورد و طی مراسمی او را به عنوان رهبر خرمدینان جانشین جاویدان کرد و از قول وی گفت: هموست که خرمیان را به پیروزی میرساند. اما برخی از خرمیان گویا این موضوع را با نظر شک و تردید تلقّی کردند.
مورخان سال آغاز جنبش بابک را ۲۰۰ یا ۲۰۱ ق نوشتهاند. به روایت مقدسی، بابک کار خود را با خونریزی و ایجاد رعب و وحشت در اهالی آن ناحیه آغاز کرد. توجه به اوضاع دستگاه خلافت عباسی در این زمان، برای درک علل پیشرفت کار بابک مهم و اساسی است: از حدود سال ۱۹۵ق که امین و مأمون برای دست یافتن به خلافت با یکدیگر نزاعها و جنگهای خونین داشتند، تا ۱۹۸ق که سرانجام امین به قتل رسید، دستگاه خلافت چنان آشفته و درگیر مسائل و دشواریهای بزرگتر بود که فرصتی برای توجه کافی به بابک باقی نمیماند؛ ظاهراً اقدامات شخص داعیهداری چون حاتم بن هرثمة بن اعین نیز در مناسب جلوه دادن اوضاع برای بابک بیتأثیر نبوده است. از سوی دیگر اقدامات مأمون، حتی در بغداد برای او دردسرهای بزرگی فراهم آورد، چندان که در ۲۰۱ق او را از خلافت عزل، و با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند.
بنابر این، پیشرفتهای اولیه بابک در گسترش جنبش و پایداری آن، در درجه نخست مرهون وجود بحران در دستگاه رهبری خرمیان بود و سپس آشفتگی و درگیریهای داخلی در ارکان خلافت عباسی. همچنین جایگاه اصلی وی در قعله بذ که بر سر کوهی با راههای کوهستانی و صعبالعبور واقع بود و زمستانهای سخت داشت، دسترسی لشکریان خلافت را به او دشوار و ناممکن مینمود، چنانکه خلیفه معتصم نیز بعدها بر نکته اخیر تأکید کرد.
احتمالاً نخستین اقدام جدی برای سرکوبی جنبش بابک در دوره خلافت مأمون در حدود سال ۲۰۴ق/ ۸۱۹م صورت گرفت که یحیی بن معاذ به آن ناحیه لشکر کشید، گرچه کار چندانی از پیش نبرد. پس از او در ۲۰۵ق/ ۸۲۰م عیسی بن محمد بن ابی خالد و در ۲۰۷ق طاهر بن ابراهیم و در ۲۰۹ق علی بن صدقه هر یک به عنوان والی آذربایجان و جبال مأمور سرکوب این جنبش شدند.
در حدود سال ۲۱۲ق/ ۸۲۷م مأمون، محمد بن حُمید طوسی را مأمور سرکوب جنبش بابک کرد، اما وی در جنگی که در ناحیه هشتاد سر در جنوب قلعه بذ، میان او و سپاهیان بابک در ۲۱۴ق صورت گرفت، شکست خورد و کشته شد.
سپس مأمون عبدالله بن طاهر را در همان سال به جنگ بابک گسیل داشت و عبدالله در طی حدود ۹ ماه که غالباً در دینور اقامت داشت، لشکریانی پی در پی برای سرکوب بابک میفرستاد.
به هر حال، مأمون که در اواخر دوره خلافت خود سرگرم پیکار با رومیان بود، نتوانست از عهده کار بابک برآید، و در وصیت خود به معتصم بر سرکوب خرمیان تأکید کرد. در این زمان کار بابک و هواداران او چنان بالا گرفته بود که در حدود سال ۲۱۸ق/ ۹۳۳م در ناحیه جبال از همدان و اصفهان و دیگر مناطق، کسان بسیاری حتی از والیان و مشاهیر دست کم در ظاهر با او همراه شده بودند؛ احتمالاً وی در خراسان نیز هوادارانی یافته بود و مقاومت طولانی او بر شمار هوادارانش میافزود. معتصم از آغاز خلافت، همت بر از میان برداشتن بابک گماشتن و از بذل اموال هنگفت و فرستادن سپاهیان متعدد برای سرکوب او دریغ نورزید: اما این لشکرکشیها اگر چه موجب نابودی و شکست بسیاری از هوادارن بابک میشد، از حیث سرکوب کامل جنبش او کاری از پیش نمیبرد.
سرانجام خلیفه بر آن شد تا یک سردار ایرانی به نام افشین را که قبلاً رشادتهایی نشان داده بود، برای سرکوب بابک گسیل کند. افشین در جمادی الآخر ۲۲۰ با سمت والیگری آذربایجان و ارمنستان، با لشکری گران و مجهز که گروهی داوطلب جهاد با کفار نیز با آن همراه شده بودند، به قصد سرکوب جنبش به سوی بابک به راه افتاد. افشین که میدانست با جنگی فرسایشی و دشوار رو به روست و موقعیت بابک موجب برتری او بوده است، در برزند اردو زد و نخست دست به کار استحکام موقعیت خویش از طریق حفر چندین خندق و نصب منجنیق در اطراف منطقه استقرار بابک شد و سپس به پاکسازی آن نواحی از هواداران و جاسوسان بابک و حفظ یا تصرف یا استحکام قلعهها و بناهای نظامی منطقه پرداخت؛ آنگاه به حیله چنین شایع کرد که یکی از سرداران خلیفه با اموالی هنگفت از جانب اردبیل به سوی اردوگاه افشین در حرکت است. این حیله مؤثر افتاد و بابک به قصد تصرف این اموال بیرون آمد و جنگی که در ناحیه ارشق درگرفت، به سختی شکست خورد و به شهر موقان گریخت و سپس در بذ موضع گرفت.
پس از آن تا حدود دو سال بعد، افشین با نبردهای پراکنده در وضعی سخت و فرساینده با زمستانهای سرد و راهها و ارتفاعات ناآشنا کوشید قدم به قدم به قلعه بذ دست یابد و یاران بابک را از اطراف او پراکنده کند.
از سوی دیگر، بابک نیز در طول این مدت با رومیان مکاتبه داشت و میکوشید با تحریک آنان به جنگ با مسلمانان در دیگر سرزمینهای اسلامی، از فشار بر خود بکاهد.
گفته شده است که در گیرودار نبردی که به تصرف بذ انجامید، بابک با افشین دیدار، و از خلیفه تقاضای امان کرد، اما با توجه به روحیهای که بابک بعدها از خود نشان داد، میتوان حدس زد که از جانب او حیلهای در کار بوده است. به هر حال، احتمالاً در رمضان ۲۲۲ مردان افشین موفق شدند، قلعه بذ را با تلاش بسیار به تصرف خویش درآورند و بسیار از اطرافیان بابک را دستگیر کنند، اما بابک با شمار اندکی از یاران خود ـ ظاهراً بدین قصد که به روم پناهنده شود ـ به سوی بیشهای میان آذربایجان و ارمنستان گریخت که به سبب انبوه درختان امکان تعقیب و گریز در آن میسر نبود. افشین که سراسر ناحیه را در محاصره گرفته بود و از طریق جاسوسان خود بر جایگاه بابک آگاهی داشت، کوشید با ارائه اماننامهای همراه با نامهای از پسر بابک برای پدرش، وی را دستگیر کند، اما بابک یکی از فرستادگان را گردن زد و پسرش را سخت ناسزا گفت. از آن سوی، افشین با بطریقان و سرکردگان ارمنستان که ظاهراً از بابک چندان دلخوشی هم نداشتند، نامهنگاری کرد تا اجازه ندهد بابک از طریق سرزمینهای آنان بگریزد.
سرانجام، بابک که پس از دستگیری چند تن از اعضای خانوادهاش، بییاور مانده بود، به دعوت یکی از بطریقان ارمنستان به نام سهل بن سنباط مخفیانه در منزل او فرود آمد و برادرش عبدالله را به نزدیکی دیگر از بطریقان آن ناحیه گسیل کرد اما سهل بن سنباط که بعدها ارتقای مقام و پاداش بسیار یافت، خبر بابک را به اطلاع افشین رسانید و سرانجام با همکاری صمیمانه سهل به سنباط بابک دستگیر شد.
بابک را در ۱۰ شوال ۲۲۲ به اردوگاه افشین در برزند آوردند و چون برادرش نیز اندکی بعد دستگیر شد، هر دو را در یک خانه به زندان افکندند.
افشین، بابک و برادرش را در ۳ صفر ۲۲۳ق به سامرا آورد و بابک را در قصر خود جای داد. خلیفه خود به دیدن بابک آمد گفتهاند که بابک سرانجام به امر خلیفه به دست شمشیردار خود با شکنجه بسیار از پای درآمد. سر بابک را به خراسان فرستادند و پیکرش را در سامرا به دار کشیدند و با برادرش نیز در بغداد چنین کردند.
معلوم نیست بابک تا چه اندازه به عقاید خرمیان پایبند بوده است، زیرا گفتهاند که خرمیان اهل خونریزی و قتال نبودهاند و بابک جنگ و خونریزی را پیشه گرفته بود. به هر حال، میتوان گفت که اگر هم عقاید خرمی موجب اعتلای بابک در میان پیروان این فرقه شد، ادامه و توفیق نسبی جنبش ۲۰ ساله او، نه در جاذبههای اعتقادی، بلکه در وجود زمینههای اجتماعی و سیاسی آن عهد بوده است. در مآخذ موجود، نشانهای از چگونگی پیشرفت کار بابک و از شیوههای او برای جلب هوادار دیده نمیشود. از ملاحظه مجموع روایتهای مربوط به آن عهد میتوان حدس زد که در میان ایرانیان نوعی احساس استقلالطلبی از عنصر عرب و حتی برپایی گونهای پادشاهی همچون ساسانیان وجود داشت که در وجوه گوناگون سیاسی و مذهبی مجال ظهور مییافت. چنان که محققان به درستی گفتهاند، خرمیان و در رأس ایشان بابک در این عهد ـ دستکم نزد بخشی از مردم ـ نماینده چنین احساس شمرده میشدند.
البته اصل و نسب و خاستگاه بابک سخت در پرده ابهام است، اما از لابهلای روایات میتوان حس برتری جویی و جاهطلبی او را دریافت. حتی از پیغامی که او در مخفیگاه خود پس از فتح قلعه بذ به دست افشین، برای پسرش فرستاد، چنین بر میآید که در سودای پادشاهی بوده، زیرا از خود به عنوان «پادشاه» یاد کرده و گفته است که اگر پسر به او میپیوست، سروری بدو میرسید. همچنین گفتهاند که بابک به هنگام قدرت، دختران و خواهران زیباروی بطریقان ارمنستان را به زور به زنی میخواست، چنانکه ابن سنباط نیز به او گفت: بطریقان این سرزمین همگی با تو خویشی دارند و تو از طریق ایشان فرزند یافتهای و همین امر احتمالاً در ناخشنودی اهالی آن سرزمین از بابک سخت مؤثر افتاد.
با کشته شدن بابک،کار خرمیان به پایان نیامد و سالها و حتی قرنها بعد در همان ناحیه و نواحی دیگر ایران، نشانی از تحرکات ایشان وجود داشته است.(۱)
پینوشتها:
۱ـ دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۱۱، ص ۲۳ ـ۲۶، با تلخیص.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر