جمعه، فروردین ۰۳، ۱۴۰۳

اسطوره ها و افسانه ها - زاب


نام‌ اين‌ پادشاه‌ در اوستا اوزوا(Uzava) و نام‌ پدرش‌ توماسپه‌(Tumaspa) به‌ معنای دارنده‌ اسبان‌ فربه‌ آمده‌ كه‌ همان‌ طهماسب‌ فارسی است‌. در كتاب‌ بندهش‌ نام‌ وی‌ تخماسب‌ ذكر شده‌ كه‌ افراسياب‌ را از ايران‌ بيرون‌ راند و و پنج‌ سال‌ پادشاهی‌ كرد.
به‌ روايت‌ فردوسی پس‌ از قتل‌ نوذر و ظلم‌ ستم‌ فراوان‌ ‌افراسياب بر ايران‌ زمين‌،بزرگان‌ ايران‌ طوس‌ و گستهم‌ فرزندان‌ نوذر را فاقد لياقت‌ پادشاهی دانستند و زاب‌ (زو) را كه‌ از تخمه‌ و نژاد فريدون‌ بود، عليرغم‌ سالخوردگی‌، به‌ عنوان‌ شاه‌ ايران‌ انتخاب‌ كردند. وی به‌ ياری پهلوانان‌ نامدار ايران‌ با افراسياب‌ به‌ جنگ‌ برخاست‌ و چون‌ خشكسالی ايران‌ رافراگرفته‌ بود و سپاهيان‌ ايران‌ و توران‌ از اين‌ بابت‌ در رنج‌ بودند پس‌ از پنج‌ سال‌ طرفين‌ با يكديگر صلح‌ كرده‌ و رود جيحون‌ را به‌ منزله‌ سرحد دو كشور قرار دادند. پس‌ از انعقاد صلح‌ زاب‌ در سن‌ ۸۶ سالگی درگذشت‌; وی‌ در شاهنامه‌ پادشاهی‌ عادل‌ و دادگر توصيف‌ شده‌ كه‌ عليرغم‌ مدت‌ كوتاه‌ سلطنت‌ ايرانيان‌ را مورد لطف‌ و عنايت‌ خود قرارداد
.

*
ز تخم‌ فريدون‌ بجستند چند


يكي‌ شاه‌ زيبای‌ تخت‌ بلند
نديدند جز پور طهماسب‌ زو
كه‌ زور كيان‌ داشت‌ و فرهنگ‌ كو
يكی‌ مژده‌ دادند نزديك‌ زو
كه‌ تاج‌ فريدون‌ بتو گشت‌ نو
سپهدار دستان‌ و يكسر سپا
ترا خواستند ای سزاوارگاه‌
چو بشنيد زو گفته‌ موبدان‌

همان‌ گفته‌ قارن‌ و بخردان‌
بيامد به‌ نزديك‌ ايران‌ سپاه‌
بسر برنهاده‌ كياني‌ كلاه‌
به‌ شاهی‌ برو آفرين‌ خواند زال‌
نشست‌ از بر تخت‌ زر پنج‌ سال‌
كهن‌ بود بر سال‌ هشتاد مرد

بدادو به‌ خوبی‌ جهان‌ تازه‌ كرد
سپه‌ را ز كار بدی‌ بازداشت‌
كه‌ با پاك‌ يزدان‌ يكی‌ راز داشت‌
گرفتن‌ نيارست‌ و بستن‌ كسی‌
وزان‌ پس‌ نديدند كشتن‌ بسی
همان‌ بد كه‌ تنگی‌ بد اندر جهان‌
شده‌ خشك‌ خاك‌ و گيا را دهان‌
نيامد همی‌ زآسمان‌ هيچ‌ نم‌
همی‌ بركشيدند نان‌ با درم‌
دو لشكر بران‌ گونه‌ تاهشت‌ ماه‌

بروی اندر آورده‌ روي‌ سپاه‌
نكردند يكروز جنگی گران‌
نه‌ روز يلان‌ بود و رزم‌ سران‌
زتنگی چنان‌ شد كه‌ چاره‌ نماند

سپه‌ را همی‌ پود وتاره‌ نماند
سرنامداران‌ تهی‌ شد زجنگ‌

زتنگی‌ نبد روزگار درنگ‌
برآن‌ برنهادند هردوسخن‌
كه‌ در دل‌ ندارند كين‌ كهن‌
ببخشند گيتی‌ برسم‌ و بداد

زكار گذشته‌ نيارند ياد
فراخي‌ كه‌ آمد زتنگی‌ پديد
جهان‌ آفرين‌ داشت‌ آن‌ را كليد
به‌ هرسو يكی‌ جشنگه‌ ساختند
دل‌ از كين‌ و نفرين‌ بپرداختند
چنين‌ تا برآمد برين‌ سال‌ پنج‌
نبودند آگه‌ كس‌ از در دو رنج‌
بدو بخت‌ ايرانيان‌ كند رو
شد آن‌ دادگستر جهاندار زو
 
منابع‌:
۱- فردوسی‌ ،ابوالقاسم‌: ‌،شاهنامه تهران‌، نشر قطره‌، ۱۳۷۷

۲- مشكور ، محمد جعفر: تاريخ‌ ايران‌ باستان‌، تهران‌، انتشارات‌ اشرفی‌، ۱۳۶۳
۳- محمودی‌ بختياری‌، عليقلی‌: زمينه‌ فرهنگ‌ و تمدن‌ ايران‌ (نگاهی‌ به‌ عصر اساطير)،تهران‌، پازنگ‌،

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر