پانزده سال پیش بود؛ یکی از باستان شناسان برای مطالعه روی الواح زرین و سیمین هخامنشی به موزه ملی رفته بود که متوجه شد یکی از آنها نیست!!!!! این موضوع سرآغاز پی بردن به یکی از غم انگیزترین اتفاقات باستان شناسی ایران، یعنی معدوم کردن یکی از این لوح ها بود؛ لوحی که به همراه 3 لوح طلا و نقره دیگر از مهم ترین اسناد تاریخی این سرزمین بود و قیمتی برای هیچ کدام از آنها متصور نیست. اما این لوح از کجا آمد و چه اتفاقی برایش افتاد؟
۴ لوح طلا و نقره که در دوره هخامنشیان زیر خاک های کاخ آپادانا دفن شده بود، ۲۵۰۰ سال بعد در همان نقطه یافت شد. ماجرا به آخرین روزهای شهریور ماه سال ۱۳۱۲ برمی گردد؛ یعنی زمانی که سرپرست کاوش های باستان شناسی وقت تخت جمشید، پروفسور "ارنست هرتسفلد" برای مرخصی به آلمان رفت و دستیار او پروفسور "فردریک کِر ِفتر" به همراه سرپرست ایرانی کاوش و چند کارگر عرب در تخت جمشید ماندند. کرفتر که از ابتدای کاوش در کاخ آپادانا به دنبال شباهت هایی مابین این اثر هخامنشی با آنچه پیش از آن در بین النهرین دیده بود می گشت، رفتن هرتسفلد را فرصت مناسبی دید تا فکرش را به مرحله عمل درآورد؛ یک چاله چهارگوش به اندازه تقریبی نیم متر در نیم متر و به ارتفاع نزدیک به ۱۵ سانتی متر که در زاویه شمال غربی تالار مرکزی آپادانا بود، توجه کرفتر را جلب کرده بود. او حدس می زد که باید در این چاله سند مهمی از دوره هخامنشیان مدفون باشد، برای همین دستور حفاری داد. پس از چندی در عمق ۸۰ سانتی متری خاک و پس از برداشتن تخته سنگ ناهموار و بزرگی، جعبه سنگی چهارگوش، زیبا و منظمی را دیدند که درون آن ۲ لوح (یکی زرین و دیگری سیمین) به خط میخی قرار داشت. همچنین زیر جعبه و درون خاک ۴ سکه طلا و ۲ سکه نقره مربوطه به دوره هخامنشی هم دیده می شد. ۲ روز بعد یعنی ۳۰ شهریور ماه ، به دستور کرفتر گوشه جنوب شرقی تالار مرکزی آپادانا هم مورد کاوش قرار گرفت که مجدداً جعبه سنگی دیگری پیدا شد که درون آن هم ۲ لوح زرین و سیمین و ۶ سکه هخامنشی قرار داشت.
رضا خان که از مضمون نوشته الواح مطلع می شود، اعلام می کند که این الواح قباله کشور ایران است و با آثار مکشوفه از تخت جمشید نباید مثل حفاری باستان شناسی شوش رفتار شود. در آن زمان طبق قراردادی میان فرانسوی ها با دولت ایران، هرآنچه از حفاری در شوش به دست می آمد به صورت مساوی میان فرانسه و ایران تقسیم می شد (چه عادلانه!!!). پس از آن ۲ لوح زرین و سیمین راهی موزه ملی می شود و و 2 لوح دیگر به موزه سلطنتی کاخ گلستان سپرده می شود. با ساخته شدن برج آزادی تهران، به دستور محمدرضا پهلوی، ۲ لوح زرین و سیمین موزه کاخ گلستان به موزه آزادی برده می شوند و تا انقلاب اسلامی همان جا می مانند. پس از آن ، هر دو لوح به موزه ایران باستان فرستاده می شوند اما شماره ثبت الواح تازه وارد با دو شی ء دیگر تداخل پیدا می کند و یک نفر از این موضوع آگاه می شود: ن.م، باستان شناس!! رئیس اسبق موزه ملی ایران و امین اموال وقت الواح زرین و و سیمین هخامنشی.
داریوش شاه می گوید: "این کشوری است که من دارم از سکستان تا آن سوی سغد و تا کوشا (حبشه) و از هند تا اسپارت، که اهورامزدا به من بخشیده است. اهورامزدا مرا و خاندانم را پاس دار." این متن، بخشی از ترجمه متنی بود که به ۳ زبان پارسی باستانی، ایلامی و بابلی روی لوح نوشته شده بود. درازا و پهنای هر لوح ۳۳ سانتی متر و قطر آن یک و نیم میلی متر بوده است.
زمان می گذرد تا سال ۱۳۷۷ که تغییراتی در سمت های امین اموال موزه ملی رخ می دهد. ن.م به عنوان سرپرست، راهی کاوش های باستان شناسی تپه زیویه در کردستان می شود و زمانی که خبر نبودن یکی از الواح به گوش سید محمد بهشتی – رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی – می رسد او را به تهران فرا می خواند. او در ابتدا اظهار بی اطلاعی می کند اما زمانی که لب به سخن باز می کند، قصه تلخ نابودی لوح زرین نقل رسانه ها می شود.
ن.م اعتراف می کند که یک لوح زرین از ۴ لوح هخامنشی را تکه تکه و با کمک برادرزنش آب کرده!!! و سپس این لوح ارزشمند را به طلا فروشان به قیمت یک میلیون تومان!!!! فروخته است ....
ن.م، باستان شناس (مثلاً!!!!!!) با سابقه ای بود که کاوش های بسیاری در محوطه های باستانی داشت، برای همین هم به خاطر شناختی که روی موضوع میراث فرهنگی داشت کسی باور نمی کرد این بلا را سر یکی از مهم ترین اسناد تاریخی ایران بیاورد. به گفته میرعابدین کابلی – از پیشکسوتان باستان شناسی – که از همدوره ای های ن.م است. او در سال ۱۳۷۷ به جرم تخریب اموال ملی به پرداخت عین المال محکوم و برای همیشه راهی زندان می شود.
در هر صورت ۴ لوح زرین و سیمین را دیگر به ۴ لوح نمی شناسند، چرا که یکی از آنها دیگر نیست...
مطلب عیناً از سومین شماره مجله "سرزمین من" یکی از مجموعه مجلات همشهری گرفته شده است.
منبع:مهرآریان
۴ لوح طلا و نقره که در دوره هخامنشیان زیر خاک های کاخ آپادانا دفن شده بود، ۲۵۰۰ سال بعد در همان نقطه یافت شد. ماجرا به آخرین روزهای شهریور ماه سال ۱۳۱۲ برمی گردد؛ یعنی زمانی که سرپرست کاوش های باستان شناسی وقت تخت جمشید، پروفسور "ارنست هرتسفلد" برای مرخصی به آلمان رفت و دستیار او پروفسور "فردریک کِر ِفتر" به همراه سرپرست ایرانی کاوش و چند کارگر عرب در تخت جمشید ماندند. کرفتر که از ابتدای کاوش در کاخ آپادانا به دنبال شباهت هایی مابین این اثر هخامنشی با آنچه پیش از آن در بین النهرین دیده بود می گشت، رفتن هرتسفلد را فرصت مناسبی دید تا فکرش را به مرحله عمل درآورد؛ یک چاله چهارگوش به اندازه تقریبی نیم متر در نیم متر و به ارتفاع نزدیک به ۱۵ سانتی متر که در زاویه شمال غربی تالار مرکزی آپادانا بود، توجه کرفتر را جلب کرده بود. او حدس می زد که باید در این چاله سند مهمی از دوره هخامنشیان مدفون باشد، برای همین دستور حفاری داد. پس از چندی در عمق ۸۰ سانتی متری خاک و پس از برداشتن تخته سنگ ناهموار و بزرگی، جعبه سنگی چهارگوش، زیبا و منظمی را دیدند که درون آن ۲ لوح (یکی زرین و دیگری سیمین) به خط میخی قرار داشت. همچنین زیر جعبه و درون خاک ۴ سکه طلا و ۲ سکه نقره مربوطه به دوره هخامنشی هم دیده می شد. ۲ روز بعد یعنی ۳۰ شهریور ماه ، به دستور کرفتر گوشه جنوب شرقی تالار مرکزی آپادانا هم مورد کاوش قرار گرفت که مجدداً جعبه سنگی دیگری پیدا شد که درون آن هم ۲ لوح زرین و سیمین و ۶ سکه هخامنشی قرار داشت.
رضا خان که از مضمون نوشته الواح مطلع می شود، اعلام می کند که این الواح قباله کشور ایران است و با آثار مکشوفه از تخت جمشید نباید مثل حفاری باستان شناسی شوش رفتار شود. در آن زمان طبق قراردادی میان فرانسوی ها با دولت ایران، هرآنچه از حفاری در شوش به دست می آمد به صورت مساوی میان فرانسه و ایران تقسیم می شد (چه عادلانه!!!). پس از آن ۲ لوح زرین و سیمین راهی موزه ملی می شود و و 2 لوح دیگر به موزه سلطنتی کاخ گلستان سپرده می شود. با ساخته شدن برج آزادی تهران، به دستور محمدرضا پهلوی، ۲ لوح زرین و سیمین موزه کاخ گلستان به موزه آزادی برده می شوند و تا انقلاب اسلامی همان جا می مانند. پس از آن ، هر دو لوح به موزه ایران باستان فرستاده می شوند اما شماره ثبت الواح تازه وارد با دو شی ء دیگر تداخل پیدا می کند و یک نفر از این موضوع آگاه می شود: ن.م، باستان شناس!! رئیس اسبق موزه ملی ایران و امین اموال وقت الواح زرین و و سیمین هخامنشی.
داریوش شاه می گوید: "این کشوری است که من دارم از سکستان تا آن سوی سغد و تا کوشا (حبشه) و از هند تا اسپارت، که اهورامزدا به من بخشیده است. اهورامزدا مرا و خاندانم را پاس دار." این متن، بخشی از ترجمه متنی بود که به ۳ زبان پارسی باستانی، ایلامی و بابلی روی لوح نوشته شده بود. درازا و پهنای هر لوح ۳۳ سانتی متر و قطر آن یک و نیم میلی متر بوده است.
زمان می گذرد تا سال ۱۳۷۷ که تغییراتی در سمت های امین اموال موزه ملی رخ می دهد. ن.م به عنوان سرپرست، راهی کاوش های باستان شناسی تپه زیویه در کردستان می شود و زمانی که خبر نبودن یکی از الواح به گوش سید محمد بهشتی – رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی – می رسد او را به تهران فرا می خواند. او در ابتدا اظهار بی اطلاعی می کند اما زمانی که لب به سخن باز می کند، قصه تلخ نابودی لوح زرین نقل رسانه ها می شود.
ن.م اعتراف می کند که یک لوح زرین از ۴ لوح هخامنشی را تکه تکه و با کمک برادرزنش آب کرده!!! و سپس این لوح ارزشمند را به طلا فروشان به قیمت یک میلیون تومان!!!! فروخته است ....
ن.م، باستان شناس (مثلاً!!!!!!) با سابقه ای بود که کاوش های بسیاری در محوطه های باستانی داشت، برای همین هم به خاطر شناختی که روی موضوع میراث فرهنگی داشت کسی باور نمی کرد این بلا را سر یکی از مهم ترین اسناد تاریخی ایران بیاورد. به گفته میرعابدین کابلی – از پیشکسوتان باستان شناسی – که از همدوره ای های ن.م است. او در سال ۱۳۷۷ به جرم تخریب اموال ملی به پرداخت عین المال محکوم و برای همیشه راهی زندان می شود.
در هر صورت ۴ لوح زرین و سیمین را دیگر به ۴ لوح نمی شناسند، چرا که یکی از آنها دیگر نیست...
مطلب عیناً از سومین شماره مجله "سرزمین من" یکی از مجموعه مجلات همشهری گرفته شده است.
منبع:مهرآریان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر