سه‌شنبه، فروردین ۰۷، ۱۳۹۷

تاریخچه تلفن در ایران

درسال ۱۲۶۵ شمسی مصادف با ۱۸۸۶ میلادی ،برای اولین بار درایران ،یك رشته سیم تلفن بین تهران وشاهزاده عبدالعظیم به طول ۷/۸ كیلومتر توسط بوآتال بلژیكی كه امتیاز راه آهن ری را داشت كشیده شد ولی درواقع مرحلة دوم فن آوری مخابرات درتهران از سال ۱۲۶۸ شمسی یعنی ۱۳ سال پس ازاختراع تلفن با برقراری ارتباط تلفنی بین دو ایستگاه ماشین دودی تهران وشهرری آغازشد.
 
پس ازآن بین كامرانیه (شمیران) وعمارت وزارت جنگ درتهران وسپس بین مقرّ ییلاقی شاه قاجار (سلطنت آباد سابق) وعمارت سلطنتی تهران ارتباط تلفنی دایرشد.وزارت تلگراف درسال ۱۲۸۷ شمسی با وزارت پست ادغام وبه نام وزارت پست وتلگراف نامگذاری شد.
 
درسال ۱۳۰۲ شمسی قراردادی برای احداث خطوط تلفنی زیرزمینی باشركت زیمنس وهالسكه منعقد شد وسه سال بعد درآبانماه ۱۳۰۵ شمسی تلفن خودكار جدید بر روی ۲۳۰۰ رشته كابل درمركز اكباتان آمادة بهره برداری شد.
 
درسال ۱۳۰۸ شمسی امورتلفن نیز تحت نظر وزارت پست وتلگراف قرارگرفت وبه نام وزارت پست وتلگراف وتلفن نامگذاری شد.مركزتلفن اكباتان درسال ۱۳۱۶ شمسی به ۶۰۰۰ شماره تلفن رسید ودوسال بعد بهره برداری شد ودر سال ۱۳۳۷ به ۱۳ هزار شماره توسعه یافت .خطوط تلفن جدید (كاریر) نیز پس از شهریور۱۳۲۰ موردبهره برداری قرارگرفت وارتباط تلفنی بین تهران وسایر شهرها گسترش یافت ومراكز تلفنی تهران یكی پس ازدیگری تأسیس شد.

پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۷

میدونی من کی ام؟!

مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چند ملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد:
«یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»
صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»
کارمند تازه وارد گفت: «نه»
صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»
مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»
مدیر اجرایی گفت: «نه»
کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت!

جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۶

اسامی کشور های پادشاهی و مشروطه پادشاهی در جهان


چهل و هفت کشور جهان به شکل پادشاهی و پادشاهی پارلمانی اداره می گردند. (پادشاهی مشروطه)

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۶

لوحی که غیب شد

پانزده سال پیش بود؛ یکی از باستان شناسان برای مطالعه روی الواح زرین و سیمین هخامنشی به موزه ملی رفته بود که متوجه شد یکی از آنها نیست!!!!! این موضوع سرآغاز پی بردن به یکی از غم انگیزترین اتفاقات باستان شناسی ایران، یعنی معدوم کردن یکی از این لوح ها بود؛ لوحی که به همراه 3 لوح طلا و نقره دیگر از مهم ترین اسناد تاریخی این سرزمین بود و قیمتی برای هیچ کدام از آنها متصور نیست. اما این لوح از کجا آمد و چه اتفاقی برایش افتاد؟
۴ لوح طلا و نقره که در دوره هخامنشیان زیر خاک های کاخ آپادانا دفن شده بود، ۲۵۰۰ سال بعد در همان نقطه یافت شد. ماجرا به آخرین روزهای شهریور ماه سال ۱۳۱۲ برمی گردد؛ یعنی زمانی که سرپرست کاوش های باستان شناسی وقت تخت جمشید، پروفسور "ارنست هرتسفلد" برای مرخصی به آلمان رفت و دستیار او پروفسور "فردریک کِر ِفتر" به همراه سرپرست ایرانی کاوش و چند کارگر عرب در تخت جمشید ماندند. کرفتر که از ابتدای کاوش در کاخ آپادانا به دنبال شباهت هایی مابین این اثر هخامنشی با آنچه پیش از آن در بین النهرین دیده بود می گشت، رفتن هرتسفلد را فرصت مناسبی دید تا فکرش را به مرحله عمل درآورد؛ یک چاله چهارگوش به اندازه تقریبی نیم متر در نیم متر و به ارتفاع نزدیک به ۱۵ سانتی متر که در زاویه شمال غربی تالار مرکزی آپادانا بود، توجه کرفتر را جلب کرده بود. او حدس می زد که باید در این چاله سند مهمی از دوره هخامنشیان مدفون باشد، برای همین دستور حفاری داد. پس از چندی در عمق ۸۰ سانتی متری خاک و پس از برداشتن تخته سنگ ناهموار و بزرگی، جعبه سنگی چهارگوش، زیبا و منظمی را دیدند که درون آن ۲ لوح (یکی زرین و دیگری سیمین) به خط میخی قرار داشت. همچنین زیر جعبه و درون خاک ۴ سکه طلا و ۲ سکه نقره مربوطه به دوره هخامنشی هم دیده می شد. ۲ روز بعد یعنی ۳۰ شهریور ماه ، به دستور کرفتر گوشه جنوب شرقی تالار مرکزی آپادانا هم مورد کاوش قرار گرفت که مجدداً جعبه سنگی دیگری پیدا شد که درون آن هم ۲ لوح زرین و سیمین و ۶ سکه هخامنشی قرار داشت.
رضا خان که از مضمون نوشته الواح مطلع می شود، اعلام می کند که این الواح قباله کشور ایران است و با آثار مکشوفه از تخت جمشید نباید مثل حفاری باستان شناسی شوش رفتار شود. در آن زمان طبق قراردادی میان فرانسوی ها با دولت ایران، هرآنچه از حفاری در شوش به دست می آمد به صورت مساوی میان فرانسه و ایران تقسیم می شد (چه عادلانه!!!). پس از آن ۲ لوح زرین و سیمین راهی موزه ملی می شود و و 2 لوح دیگر به موزه سلطنتی کاخ گلستان سپرده می شود. با ساخته شدن برج آزادی تهران، به دستور محمدرضا پهلوی، ۲ لوح زرین و سیمین موزه کاخ گلستان به موزه آزادی برده می شوند و تا انقلاب اسلامی همان جا می مانند. پس از آن ، هر دو لوح به موزه ایران باستان فرستاده می شوند اما شماره ثبت الواح تازه وارد با دو شی ء دیگر تداخل پیدا می کند و یک نفر از این موضوع آگاه می شود: ن.م، باستان شناس!! رئیس اسبق موزه ملی ایران و امین اموال وقت الواح زرین و و سیمین هخامنشی.
داریوش شاه می گوید: "این کشوری است که من دارم از سکستان تا آن سوی سغد و تا کوشا (حبشه) و از هند تا اسپارت، که اهورامزدا به من بخشیده است. اهورامزدا مرا و خاندانم را پاس دار." این متن، بخشی از ترجمه متنی بود که به ۳ زبان پارسی باستانی، ایلامی و بابلی روی لوح نوشته شده بود. درازا و پهنای هر لوح ۳۳ سانتی متر و قطر آن یک و نیم میلی متر بوده است.
زمان می گذرد تا سال ۱۳۷۷ که تغییراتی در سمت های امین اموال موزه ملی رخ می دهد. ن.م به عنوان سرپرست، راهی کاوش های باستان شناسی تپه زیویه در کردستان می شود و زمانی که خبر نبودن یکی از الواح به گوش سید محمد بهشتی – رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی – می رسد او را به تهران فرا می خواند. او در ابتدا اظهار بی اطلاعی می کند اما زمانی که لب به سخن باز می کند، قصه تلخ نابودی لوح زرین نقل رسانه ها می شود.
ن.م اعتراف می کند که یک لوح زرین از ۴ لوح هخامنشی را تکه تکه و با کمک برادرزنش آب کرده!!! و سپس این لوح ارزشمند را به طلا فروشان به قیمت یک میلیون تومان!!!! فروخته است ....
ن.م، باستان شناس (مثلاً!!!!!!) با سابقه ای بود که کاوش های بسیاری در محوطه های باستانی داشت، برای همین هم به خاطر شناختی که روی موضوع میراث فرهنگی داشت کسی باور نمی کرد این بلا را سر یکی از مهم ترین اسناد تاریخی ایران بیاورد. به گفته میرعابدین کابلی – از پیشکسوتان باستان شناسی – که از همدوره ای های ن.م است. او در سال ۱۳۷۷ به جرم تخریب اموال ملی به پرداخت عین المال محکوم و برای همیشه راهی زندان می شود.
در هر صورت ۴ لوح زرین و سیمین را دیگر به ۴ لوح نمی شناسند، چرا که یکی از آنها دیگر نیست...
مطلب عیناً از سومین شماره مجله "سرزمین من" یکی از مجموعه مجلات همشهری گرفته شده است.
منبع:مهرآریان

یکشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۶

جنگ چالدران نبرد شاه اسماعیل صفوی با سلطان سلیم عثمانی

يکى از دلايل پيشرفتهاى سريع عثمانيان در اروپا، ضعف دولتهاى شرقى (ايران، ميان رودان، شامات و عربستان) بود اما در سال۱۵۰۰ در ايران براى اولين بار پس از قرنها، حكومتى ايرانى بر سر كارآمد. وجود اين حكومت كه بعدها به صفويان معروف گشت از جمله دلايل ضعف پيشروى عثمانى ها در غرب است. شروع اين خاندان به دست شاه اسماعيل صفوى بود. وى مردى جنگاور، جوانمرد واصولاً شيعه گرا بود. وى ابتدا گيلان و تبريز و همدان را گرفت و پس از هم قسم شدن هفت طايفه ترك با وى غرب ايران را تصرف كرده و با در هم كوبيدن ازبكها شرق ايران و خراسان را نيز به دست آورد.
قدرت گرفتن دولت ايران و در خطر افتادن بغداد دولت عثمانى را نگران كرد. عثمانى ها در اين زمان فرمانروايى به غايت بى رحم موسوم به ياووز داشتند. سلطان سليم رامى توان يكى از ۴سلطان بزرگ عثمانى دانست.(سلطان مراد، سلطان محمد فاتح، سلطان سليمان وسلطان سليم).
آنگونه كه برخى مورخين نظير سرپرسى سايكس مى گويند، اعزام سفراى ايران به نزد مماليك مصر و مجارستان در ۱۵۱۴ دليل اصلى عجله سلطان براى نابودى صفويان بوده است. كشتار ۴۰هزار شيعه در آسياى صغير و فرستادن نامه هاى تند براى شاه اسماعيل نبرد را ناگزيرنشان مى داد.
۱۲۰هزار سرباز ترك در مرزهاى ايران
آنچه بر هيبت تركها در هنگام نبرد مى افزايد سپاههاى بزرگ و عظيم آنها بود به طورى كه به شهادت تاريخ آنها در قرون ۱۵ ۱۶، و ۱۷ همواره برترى خرد كننده اى از نظر نفرات در ميدان نبرد بر حريفان خود داشتند. در اين زمان نيز شاه اسماعيل براى كمك به «بابر فرمانرواى هند» ارتشى را به آسياى مركزى فرستاده و در نتيجه قادر به آماده كردن ارتشى در اين ابعاد نبود اما در عين حال دور از مردانگى مى دانست كه ارتش عثمانى را در غارت غرب ايران راحت بگذارد به همين دليل على رغم اينكه به او خبر دادند سلطان سليم از ۱۲۰هزار سرباز تربيت شده و منظم، سواره نظام، ينى چرى، تفنگدار و واحدهاى برگزيده توپخانه برخوردار است خود را در دشت چالدران در نزديك اروميه به سپاه عثمانى رساند. حال آنكه به گفته مورخان تنها نيرويى بين ۳۵ تا ۶۰هزار سرباز در اختيار داشت. عثمانيان از همان ابتدا با مشاهده سواران ورزيده ايرانى فهميدند كه توپخانه وينى چرى ها بايد سرنوشت جنگ را تعيين كنند. بنابراين توپها وينى چرى ها پشت سپاه پياده و سواره عثمانى پنهان شدند و در حقيقت نقش ذخيره استراتژيك تركها را بازى كردند.
شاه اسماعيل سپاه خود را به دوقسمت كرد و يك قسمتى را به فرماندهى رئيس طايفه استاجلو از طوايف جنگاور ترك سپرد و نيمى ديگر از سپاه را، خود فرماندهى كرد. شاه اسماعيل براى آنكه مى دانست تركها از توپ به خوبى استفاده مى كنند تنها راه را در حركت سريع به سمت دشمن ديد بنابراين همزمان، ۳۵هزار سوار (يا ۶۰هزار) ايرانى از ۲جناح به جناحين عثمانيان حمله بردند. حركت شاه اسماعيل به اندازه اى جسورانه و سريع بود كه امواج پياده و سوار ترك نتوانستند مانع رسيدن او به واحدهاى توپخانه شوند اما در جناح ديگر سواران استاجلو درست در زير آتش توپخانه قرار گرفتند و بيشتر آنها از جمله رئيس استاجلو از بين رفتند. شاه ايران و سواران باقيمانده اش وسط ميدان جنگ كه اكنون ديگر به دليل «مغلوبه شدن» جاى مناسبى براى آتش ريزى توپخانه نبود به سختى نيروهاى ترك را در هم مى كوبيدند اما سلطان سليم ناگهان نيروى مرگبار ينى چرى ها را وارد ميدان كرد. سواران ايرانى براى خروج از بن بست بى محابا به صفوف ينى چرى حمله كرده و گمان كردند حركت بسيار سريع آنها پياده نظام مذكور را از هم خواهد پاشيد اما اين مردان سراسر سرخپوش مانند ستونهاى متحرك سلاح به دست از جاى خود نجنبيدند وحتى صفوف خود را براى عبور سواران ايرانى باز نكردند در نتيجه نبرد وارد خونين ترين بخش خود شد و هزاران نفر از نيروهاى طرفين دشت چالدران را با خون خود رنگين كردند. نيروى سوار ايران در محاصره كامل در حال مقاومت بود كه ناگهان سربازى از نيروهاى ينى چرى شكم اسب شاه ايران را دريد و پاى او را نيز با ضربتى ديگر زخمى كرد. مردان قزلباش كه قصد نداشتند به هيچ وجه شاه خود را در ميدان تنها بگذارند با از جان گذشتگى شاه زخمى را بر اسب سوار كردند وسعى كردند از ميان مردان سمج ينى چرى بگذرند. سرعت عمل عشاير قزلباش و خستگى جنگاوران عثمانى سبب شد تا رخنه اى در بين آنها ايجاد شود وباقيمانده سواران ايرانى ميدان جنگ را ترك بگويند.
اردوى ايران توسط عثمانى ها غارت شد و تبريز نيز به دست تركها افتاد اما سليم تنها به تصرف كردستان و ديار بكر قناعت كرد.
نتيجه نبرد
ورود صفويان بار ديگر قدرت بزرگى را در شرق امپراتورى عثمانى ايجاد كرد. عثمانيها در اين زمان در اوج قدرت بودند آنها ۲سال بعد كل مصر را تسخير كردند و در شرق نزديك و شمال آفريقا دولتى از دست آنها نجات نيافت اما سرسختى سربازان ايرانى براى آنها اين پيام را داشت كه بايد منتظر رخداد جنگهاى عظيمى در اين بخش از جهان باشد.
نبرد چالدران سرآغاز جنگهاى ايران وعثمانى بود كه مانند جنگهاى ۸۰۰ساله ايران وروديكى از طولانى ترين نبردهاى تاريخ بود و عاقبت ۴قرن بعد به ضعف مفرط ۲كشور منجر شد در حالى كه هيچ يك از طرفين نتوانستند به برترى قطعى بر عليه ديگرى دست بيايند اما همين كه ايرانيان توانستند استقلال خود را در برابر دولتى كه دهها كشور را مسخر كرده بود حفظ كند نكته اى بسيار اميدوار كننده بود.
شاهنشاهى جوان صفوى در زمان شاه اسماعيل و شاه طهماسب نتوانست به ارتشهاى بزرگ و عثمانى غلبه كند اما مقاومت آنها پايه اى شد براى پيروزيهاى قرن۱۷ شاهان ايرانى بر عثمانيان.