دوشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۶

لطفعلی خان ؛ دلاور زند


لطفعلی خان زند ؛ پسر جعفرخان و هشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال ۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ به مدت شش سال فرمانروایی نمود . و البته در تمام این مدت به مبارزه با رقیب نیرومند خویش اقا محمدخان قاجار پرداخت . لطفعلی که از همان آغاز نوجوانی ، همراه پدر در جنگها شرکت می جست ، تیراندازی تیزبین ، شمشیرزنی قهار و دلاوری بی باک بارامد . وی به سال ۱۲۰۲ق از سوی پدر رهسپار لار گردید تا ان دیار را به قلمرو پدر خویش بیفزاید و البته این ماموریت را با پیروزی به سرانجام رسانید . و از انجا رو به سوی کرمان نهاد تا ان را نیز تسخیر نماید . اما در پشت دیوارهای کرمان خبر قتل پدر در اثر توطئه و خیانت برخی از یاران از جمله صیدمرادخان زند و همچنین اقداماتش در تهدید و تطمیع سپاه به وی رسید و موجب پراکندگی سپاه وی شد .
خان زند به هنگام ؛ از توطئه ای که بر ضد او در شرف انجام بود باخبر گشت و بر طبق نظر برخی تاریخ نگاران بر پشت اسب بی زین و لگام خود پرید و به طرف بوشهر حرکت کرد. در بوشهر ، شیخ ناصر حاکم عرب تبار ان شهر و حاکم بندر ریگ اندکی سپاهی دراختیارش نهادند و او رو به سوی شیراز نهاد . خان زند خود را به شیراز رسانید و با کمک بزرگان شهر و ازجمله حاجی ابراهیم خان کلانتر که سپاهی نیز به یاری لطفعلی خان فرستاده بود و با دستگیر ساختن صید مرادخان بر اریکه شاهی تکیه نمود .
با به تخت نشستن لطفعلی خان ، اقامحمدخان قاجار به سرعت روبه سوی شیراز نهاد و سرانجام در منطقه ای به نام هزار بیضا در پنج فرسنگی شیراز جنگ در گرفت که البته به سبب فرار محمدخان ، عموی لطفعلی خان ، زندیان شکست را پذیرا شده و به داخل شهر پناه بردند و قاجارها شیراز را محاصره نمودند ، اما پس از اندکی به سبب برج و باروی شیراز و کمبود اذوقه و خوراک دامها ناچار به ترک محاصره گشتند .
خان زند پس از این ماجرا به تدارک سپاه و تجهیز ان دست یازید و به سوی کرمان تاخت و ان را در محاصره گرفت اما چندی از محاصره نگذشته بود که با فرا رسیدن زمستان ، سپاه با کمبود اذوقه روبرو گشته و در نتیجه خان جوان بدون نیل به هدف ناگزیر به سوی شیراز بازگشت .

پس از این واقعه ، لطفعلی خان زند تصمیم به افزودن اصفهان بر قلمروی خویش گرفت که در دستان حاکم قاجاری بود، بنابراین رو به سوی ان دیار نهاد . در این هنگام توطئه ای از سوی برخی بزرگان شهر از جمله حاجی ابراهیم خان کلانتر در شرف تکوین بود تا خان زند را سر به نیست کنند . به محض خروج شاه زند از شیراز حاجی ابراهیم به اجرای نقشه خود اقدام نمود و امرای طرفدار خان زند را دستگیر و به برادرش که در اردوی لطفعلی خان بود خبر داد که شورشی را در سپاه تدارک بیند . نتیجه انکه خان ناکام زند با اندک یاران وفادار رو به سوی شیراز نهاد غافل از انکه مرکز فرماندهی شورشیان شیراز می باشد. هنگامیکه او به پشت دروازهای شیراز رسید با بسته بودن دروازه های شهر از خیانت حاجی ابراهیم اگاه گردید و تلاش نمود تا وارد شهر گردد ، اما حاجی ابراهیم کلانتر با تهدید سپاهیان او مبنی بر اینکه زن و فرزندانشان را در شیراز دستگیر و به قتل خواهد رساند توانست اندک یاران جوان دلاور زند را نیز از او جدا نماید و در نتیجه خان زند به اتفاق باقی مانده یاران که شمارشان از شمار انگشتان دست کمتر بود رو به سوی دشتستان گریخت .
پس از این اتفاقات ناگوار ، حاکم بندر ریگ در حد توان خویش سپاهی فراهم ساخت و در اختیار خان جوان زند نهاد . و البته او با همین سپاه اندک شیخ بوشهر و حاکم کازرون را که به حاجی ابراهیم خان کلانتر پیوسته بودند شکست داده و سپس در دشت زرقان فارس مستقر گردید . حاجی ابراهیم دو دسته سپاه برای جلوگیری از پیشرویهای او فرستاد و لیکن هر دو سپاه به سختی شکست را پذیرا گشتند . در حقیقت زین پس بود که اوازه دلاوری و قابلیتهای جنگی و شاهکارهای پهلوانی لطفعلی خان طنین انداز گردید .

با شکستهای پیاپی خائنان ، حاجی ابراهیم خان کلانتر از بیم خشم و انتقام لطفعلیخان ، به ناچار رو به سوی اقا محمدخان اورد و از او یاری خواست . اقامحمدخان بیست هزار نیرو برای نبرد با خان زند و کمک به کلانتر خائن فرستاد . اما دلاور بی باک زند با سه هزارنفر سپاهی راه بر انان بست و در صحرای قبله شیراز این سپاه را درهم شکست و متواری ساخت .پس از این نبرد خان قاجار که حریف را بی باک می یافت خود شخصا با نیرویی بین سی تا چهل هزارنفر رهسپار شیراز گردید و در نخستین روزهای شوال سال ۱۲۰۶ ق در منطقه ای به نام شهرک در چهارده فرسنگی شیراز اردو زد . و بدین ترتیب نبرد اجتناب ناپذیر گشت . و البته این در حالی بود که شمار سپاهیان لطفعلی خان پنج هزار نفر بود . در این نبرد دگربار خان زند و سپاهیانش جلوه های درخشانی از دلیری و فداکاری از خویش به یادگار نهادند و در یکی از شبیخونها لطفعلی خان تا نزدیک خیمه خان قاجار پیش رفت و اردوگاه دشمن زیر و رو شد و سپاهیان قاجار فرار را بر قرار ترجیح دادند . اما در این هنگام و در استانه پیروزی نهایی ، دلاور بی تجربه زند گفتار یکی از زیردستان خائن خود که ادعای فرار خان قاجار را می نمود باور کرد و دستور توقف نبرد را صادر کرد و فقط به هنگام روشن شدن هوا و در هنگامیکه بسیاری از سپاهیان او پس از تاراج و چپاول اردوی قاجار به مرودشت بازگشته بودند و فقط پانصد نیرو به جای مانده بودند که از خیانت اگاه گردید و به ناچار رو به سوی کرمان نهاد تا بتواند سپاه جدیدی تدارک بیند . و بدین ترتیب اقامحمدخان به شیراز وارد گشت و دستور داد تا گور کریم خان زند را بکشافند و جنازه او را به تهران انتقال دهند تا در جایی که همیشه زیر گامهایش باشد دفن کنند .
خان زند بعد از اشتباه بزرگ خویش و در حالی که به سوی کرمان می گریخت بازهم با خیانت یارانش روبرو گشت که او را تنها گذاشته و گریختند . بدین ترتیب او ناگزیر به حاکم طبس پناهنده شد . خان طبس در حدود دویست سپاهی در اختیار جوان دلاور اما بی تجربه زند نهاد و البته لطفعلی خان با همین سپاه کم شمار توانست که سپاهی عظیم را شکست داده و یزد را به تصرف خویش در اورد .پس از اندک زمانی بزرگان بم به خان زند پیوستند و او با نیرویی که شمارگانش به سیصد نفر می رسید برای تسخیر کرمان به راه افتاد . و با وجود انکه مدافعان و اهالی شهر سرسختانه می جنگیدند سرانجام چاره ای به جز تسلیم شدن به خان بی باک زند را نیافتند .
اقا محمدخان با شنیدن این خبر دریافت که حریف دگربار در حال قدرت یابی است ، بنابراین بی درنگ رو به سوی کرمان نهاد و با سپاهیان بسیار که برخی مورخان شمارگانش را پنجاه هزارنفر دانسته اند کرمان را محاصره نمود . این محاصره چهارماه به طول انجامید و در این مدت بنا به برخی روایات نیمی از مردم کرمان جان خویش را از دست دادند . گفته اند که دیدن سکه ای طلا که به نام خان زند ضرب شده بود چنان خان قاجار را به خشم اورد که دستور داد تا کودک خردسال وی را که در تهران اسیر و نامش فتح الله بود اخته نمایند .

اما به هرحال با وجود دفاع دلاورانه و سرسختانه یاران لطفعلی خان و در حالیکه حتی یکبار گروهی نزدیک به چهارهزارنفر از لشگریان قاجار را که به شهر نفوذ نموده بودند از دم تیغ گذراندند دگربار خیانت پیشگان وسایل شکست را تدارک دیدند . و سربازان قاجاری به شهر وارد شدند . با این وجود دلاور زند با پایمردی و رشادت در برابر ایشان مقاومت نمود و انگاه در تاریکی شب با سه تن از یاران نزدیک خویش به قلب سپاه انبوه دشمن تاخت و موفق شد که از کرمان خارج شود و به سوی بم بگریزد . چون اقامحمدخان از فرار لطفعلی خان اگاه شد ، با خشم و غضبی که ناشی از کینه شدید او نسبت به خاندان زند بود ، دمار از روزگار مردم کرمان براورد و دستور داد هشت هزار نفر زن و بچه ان شهر را بسان کنیزکان و غلامان میان سپاهیان تقسیم نمایند و گروهی بسیار از مردان را نابینا سازند و یا به قتل رسانند.
« جمیع مردان بلد را به حکم وی کشتند یا کور کردند ، منقول است که عدد کسانیکه از چشم نابینا شدند به هفت هزار رسید و عدد قبلی نیز از این متجاوز بود . کسانیکه در این بلیه شامل نشدند نه به سبب رحم کسی یا گریز خود بود بلکه بدین جهت که دست جلادان از کثرت عمل از کار بازماند . گویند اقامحمدخان حکم کرد که به وزن مخصوصی یعنی چند من چشم از برای او ببرند . »
اما اطفعلی خان که به حاکم بم پناه برده بود دگربار دچار خیانت گردید. خان جوان زند در روز چهارشنبه پنجم ربیع الثانی سال ۱۲۰۹ ق پس از روبرو گشتن با حمله یاران حاکم بم و در حالیکه تنها و بی یاور مانده بود به مبارزه ای دلیرانه برخواست و سرانجام پس از ساعتی نبرد نابرابر زخمی و اسیر گردید . خان قاجار به هنگام اگاهی از دستگیری دلاور زند بی درنگ محمد ولی خان قاجار را با هزار و پانصد سوار مامور اوردن لطفعلی خان از بم نمود . همین که لطفعلی خان را به کرمان اوردند به دستور خان قاجار و بنا به برخی روایات به توسط خود خان قاجار نابینا شد و سپس به تهران فرستاده شد و پس از تحمل شکنجه های بسیار بود ، که او را به فرمان خان قاجار به قتل رساندند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر