به طوری که می دانيم چراغ آلتی است که در عصر و زمان حاضر به وسیله برق روشنی می بخشد و به صور و اشکال مختلف، لوله ای و گلوله ای و مسطح و مقعر و محدب و جز اينها در کوی و برزن و خانه و خيابان و کارخانه و هرگونه تأسيسات و کارگاههای ديگر خودنمايی می کند و با اشاره و اصابت انگشت به کليد برق می توان صدها و هزارها و حتی برق شهر عظيم و کشوری را خاموش يا روشن کرد ولی در قرون قديمه و قبل از اختراع برق، چراغ در واقع ظرفی بود که درون آن را با چربی و روغن از قبيل پيه، روغن کرچک، روغن بزرک، روغن بيدانجير که به طور مطلق روغن چراغ می گفته اند و همچنين نفت و امثال آن پر کرده فتیله آلوده را روشن می کردند و به زندگی روشنی می بخشيدند.
اگر به تاریخچه طرز تحصيل علما و دانشمندان در قديم مراجعه کنيم ملاحظه می شود که: همه در کوره ده خود نه مدرس داشتند و نه محضر و نه کتابخانه مرکزی و نه آرشيو و نه بايگانی و نه ميکروفيلم، بلکه بالعکس هيچ چيز که نبود، به جای خود، حتی نان و قوت اوليه هم نبود. مجموع ذخيره آنها لقمه نان بيات و خشکه ای بود که پر شال خود می بستند و به مکتب می رفتند.
طلبه فقير و بی بضاعت که البته دنيايی استغنا داشت برای آنکه روغن مختصر چراغش در طول شب تمام نشود و چراغ خاموش نگردد فتيله اش را پس از روشن کردن پايين نمی کشيد تا حرارت فتيله، روغن يا نفت مخزن را زياد بالا نکشد و مصرف نکند، بلکه فتيله را در همان بالا و وضع اوليه که اصطلاحاً تاجری می گفته اند نگاه می داشت و با آن نور ضعيف، شب را به صبح می رسانيد.
نور تاجری در چراغ اگرچه کم مصرف و متناسب با وضع مالی طلبه بود ولی اين عيب بزرگ را داشت که چون روغن يا نفت به قدر کفايت از مخزن به فتيله نمی رسيد لذا دود می زد و در و ديوار و سقف و فضای حجره را آلوده می کرد و طلبه بی چيز آن دود چراغ را می خورد و به تحصيل و مطالعه ادامه می داد تا به مقصد کمال رسد و شاهد مقصود را در آغوش گيرد.
دود چراغ خوردن تا قبل از اختراع و نورافشانی برق، در حجرات طلبگی مبتلا به عمومی بود و همه در پرتو نور بي فروغ چراغهای کم سوز و کورسو که دودش تا اعماق سينه و ريتين آنها فرو می رفت به مطالعه می پرداختند تا رفته رفته پلکها سنگين شوند و چشمان دودآلودشان لحظاتی به خواب روند.
اگر به تاریخچه طرز تحصيل علما و دانشمندان در قديم مراجعه کنيم ملاحظه می شود که: همه در کوره ده خود نه مدرس داشتند و نه محضر و نه کتابخانه مرکزی و نه آرشيو و نه بايگانی و نه ميکروفيلم، بلکه بالعکس هيچ چيز که نبود، به جای خود، حتی نان و قوت اوليه هم نبود. مجموع ذخيره آنها لقمه نان بيات و خشکه ای بود که پر شال خود می بستند و به مکتب می رفتند.
طلبه فقير و بی بضاعت که البته دنيايی استغنا داشت برای آنکه روغن مختصر چراغش در طول شب تمام نشود و چراغ خاموش نگردد فتيله اش را پس از روشن کردن پايين نمی کشيد تا حرارت فتيله، روغن يا نفت مخزن را زياد بالا نکشد و مصرف نکند، بلکه فتيله را در همان بالا و وضع اوليه که اصطلاحاً تاجری می گفته اند نگاه می داشت و با آن نور ضعيف، شب را به صبح می رسانيد.
نور تاجری در چراغ اگرچه کم مصرف و متناسب با وضع مالی طلبه بود ولی اين عيب بزرگ را داشت که چون روغن يا نفت به قدر کفايت از مخزن به فتيله نمی رسيد لذا دود می زد و در و ديوار و سقف و فضای حجره را آلوده می کرد و طلبه بی چيز آن دود چراغ را می خورد و به تحصيل و مطالعه ادامه می داد تا به مقصد کمال رسد و شاهد مقصود را در آغوش گيرد.
دود چراغ خوردن تا قبل از اختراع و نورافشانی برق، در حجرات طلبگی مبتلا به عمومی بود و همه در پرتو نور بي فروغ چراغهای کم سوز و کورسو که دودش تا اعماق سينه و ريتين آنها فرو می رفت به مطالعه می پرداختند تا رفته رفته پلکها سنگين شوند و چشمان دودآلودشان لحظاتی به خواب روند.
یادش بخیر .
پاسخحذف