چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۲

کتاب « نبرد دین با علم» نوشتهٔ برتراند راسل (۱۶)

در کتاب «نبرد دین با علم» راسل به بیان بخشی از تاریخ رابطه این دو پدیده انسانی – اجتماعی می پردازد. با منطقی روشن و بیانی کوبنده آشکار می کند آنان که خود را کارشناسان علوم الهی نامیده اند همیشه سد راه پیشرفت علم و دانش بوده اند. آنان که خود را روحانی و پیام خود را آسمانی می دانند همیشه با نیرو و توانشان از گسترش حقیقت جلوگیری کرده اند. این روحانیون هوادار مهربانی و معنویت، در عمل دانشمندان را زنده سوزانیده اند؛ آنان را به خاطر بیان حقیقت علمی به دادگاه و زندان کشانده اند؛ و در طول تاریخ همواره سبب آزار و اذیت هوادارن علم و معرفت بوده اند.
 
خواندن یک کتاب بهتر از دانلود کردن صدها کتاب است 

جمعه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۲

خدمات محمد رضا شاه



محمدرضا شاه در طول سلطنتش اقدامات زیادی انجام داد. پاره‌ای از این اقدامات عبارتند از:
  • تقسیم اراضی کشور مابین کشاورزان
  • ملی کردن جنگل ها و مراتع کشور
  • حق رای و انتخاب شغل به بانوان
  • ساخت میدان و برج شهیاد به عنوان نماد شهر تهران (میدان و برج آزادی کنونی)
  • ساخت دهکده المپیک و استادیوم صدهزار نفری آریامهر (استادیوم آزادی کنونی)
  • تاسیس رادیو و تلویزیون ملی ایران (صدای و سیمای کنونی)
  • تاسیس شرکت هواپیمایی ایران (هما)
  • بنیان‌گذاری سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی
  • به‌عضویت درآمدن ایران در سازمان ملل متحد
  • برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران
  • تغییر مبدا تاریخ ایران از هجری خورشیدی، به آغاز سلطنت کوروش بزرگ
  • افزایش سطح قدرت نظامی ارتش ایران به یکی از نیرومندترین قدرت‌های نظامی جهان
  • تاسیس سپاه بهداشت، سپاه دانش و سپاه ترویج و آبادانی
  • تاسیس صنایع مادر صنعتی در تبریز٫ اراک٫ اصفهان و ...
  • سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها
  • تاسیس اوپک (اتحادیه صادرکنندگان نفت)
  • تاسیس سازمان امنیت ایران (ساواک)
  • تاسیس سازمان انرژی اتمی ایران
  • تاسیس دانشگاه‌های آریامهر، ملی ایران ، پلی‌تکنیک تهران ، هنر تهران، پهلوی شیراز ، فردوسی مشهد، و دانشگاه اصفهان 


 

خدمات رضا شاه کبیر


رضا شاه پهلوی طی شانزده سال سلطنت درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در این هنگامه‌ بود که آلمان به رهبری آدولف هیتلر جنگ جهانی دوم را آغاز کرد. خدمات رضا شاه کبیر به ایران و ایرانیان را نمی توان به طور کامل در اینجا درج کرد ، تنها اشاره کوچکی به خدمات آن بزرگمرد کافی است تا همه پی ببرند که ایران امروز بدون رضا شاه هیچ بود .

  • سرکوب غائله جنگل و خراسان و تحکیم قدرت حکومت مرکزی در آذر بایجان و مازندران
  • سرکوب یاغیان در سراسر اسران از جمله کاشان و لرستان
  • تشکیل ارتش نوین ایران ، متحدالشکل شدن جامه لشگرین و تصویب قانون نظام وظیفه در سال ١٣٠٣
  • برچیدن حکومت دست نشانده شیخ خزعل در خوزستان و بازگرداندن این خطه به دامن میهن
  • احداث راه آهن سراسری با کمترین امکانات مالی و فنی
  • بنیانگزاری دادگستری به جای محاکم شرع ، الغای کاپیتولاسیون و سپردن محاکم به قضات حقوقدان ایرانی
  • تأسیس بانک ملی ایران و کوتاه کردن دست بانکهای انگلیس از دارائیهای دولت
  • بنیانگزاری نیروی دریائی
  • بنیانگزاری نیروی هوائی با خرید چند هواپیمای یونکرس از آلمان
  • الغای امتیاز نشر اسکناس توسط بانکهای خارجی و اختصاص آن به بانک ملی
  • تاسیس موزه جواهرات ملی ایران
  • تدوین تعرفه گمرکی و واریز در آمدهای آن به حساب دولت
  • الغای امتیازنفتی دارسی و عقد قرارداد جدید بر اساس منافع ایران با با شرکت نفت ایران و انگلیس
  • کارگذاردن نخستین سنگ بنای دانشگاه تهران در سال ١٣١٢ و راه اندازی آن یکسال پس از این تاریخ
  • تأسیس بانک کشاورزی
  • تاسیس سازمان شیر و خورشید سرخ
  • تدوین و اجرای قانون معروف به کشف حجاب و تغییر البسه مردان
  • تاسیس و راه اندازی کارخانجات دخانیات ایران
  • تأسیس بانک رهنی برای گسترش خانه سازی در کشور
  • اعزام اولین دسته از دانشجویان ایرانی برای آموختن فنون جدید به اروپا
  • ساختن راه ارتباطی با شمال ایران و بنای تاسیساتی چون پل ورسک و تونل کندوان در دل کوهها

چهارشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۲

مقدمه ای بر ملی گرایی


جان هاچیستون و آنتونی اسمیت / برگردان: دکتر مصطفی یونسی و دکتر علی مرشدیزاد

 
ملی گرایی یکی از قویترین نیروهای دنیای مدرن است. با وجود این، تا کنون مطالعه آن نسبتا مغفول مانده است. ملی گرایی به عنوان یک ایدهئولوژی و جنبش، تاثیر زیادی بر انقلابهای آمریکا و فرانسه گذاشت، اما تا اواسط قرن نوزدهم مورد مطالعه تاریخی قرار نگرفت و تا اوایل قرن بیستم، تحلیل اجتماعی – علمیای درباره آن انجام نشد.
تحقیقات مستمر در خصوص ملی گرایی تا پس از قرن بیستم به تاخیر افتاد و در واقع تنها از دهه ۱۹۶۰ و پس از فَوران ملی گرایی های ضداستعماری و قومی بود که این موضوع به طور جدی مورد تحقیق محققانی از نحله های مختلف قرار گرفت.
دلایل چندی برای این وضعیت وجود دارد. نخست اینکه پدیدههای ملیگرایی شامل رشد ملتها و دولتِ ملی و نیز هویت و اجتماع قومی، دارای حوزهای گسترده و شعبه های متعدد است. این حوزه به تعدادی از موضوعات مرتبط کشیده میشود: نژادگرایی، فاشیسم، تحول زبانی، دین سیاسی، اجتماع گرایی، تعارض قومی، حقوق بین الملل، حمایت گرایی، اقلیتها، جنسیت، مهاجرت و نسل کُشی.
ملی گرایی شکلهای متنوع و رنگارنگ به خود میگیرد: دینی، محافظه کارانه، لیبرال، فاشیستی، کمونیستی، فرهنگی، سیاسی، حمایتگرا، ادغامگرا، تجزیه طلب، انضمامخواه، مردمان پراکنده (دیاسپورا)، پان و…
سَیالبودن و تنوع احساسات ملی گرایانه، آرزوهای ملی و ارزشهای فرهنگی ملی، همانند بسیاری از تفاوتهای موجود در هویتهای ملی، مانع دیگری در مقابل تحقیق نظام مند پدید میآورد.
 
مفاهیم اساسی
شاید مشکل اصلی در مطالعه ملتها و ملیگرایی، دستیابی به تعاریفی مناسب و مورد توافق درباره مفاهیم کلیدی ملت و ملتگرایی بوده است.
در واقع مفهوم ملت در دو جبهه مورد بحث و جدل قرار گرفته است: به صورت تعاریف علمیِ رقیب و به صورت شکلی از هویت که با دیگر انواعِ هویت جمعی رقابت دارد. بهرغم تمایز میان مفهوم ملت از دیگر مفاهیم هویت جمعی (طبقه، دین، جنسیت، نژاد و اجتماع دینی) توافق اندکی در زمینه نقش مولفه های قومی ملت در مقابل مولفه های سیاسی آن وجود دارد یا توافق اندکی در مورد تعادل میان عناصر ذهنی (خواست و خاطره) و عناصر عینیتر (سرزمین و زبان) یا در مورد ماهیت و نقش قومیت در هویت ملی وجود دارد. آنچه اغلب به آن پرداخته میشود، قدرت و یا حتی اولویت های وفاداری و هویت های ملی بر هویت هایی مانند طبقه، جنسیت و نژاد است. شاید تنها عُلقه های دینی در گستره و قدرت خود با وفاداریهای ملی رقابت کردهاند. در عین حال علقه های ملی میتوانند با دیگر شکلهای هویت جمعی درآمیزند یا حتی به درون آن بلغزند یا بنا به قدرت و برجستگی خود، جانشین آن شوند.
ملی گرایی قبل از هر چیز آموزهای برای آزادی و حاکمیت مردمی بود. مردم باید آزاد شوند؛ یعنی آزادی از هرگونه محدودیت خارجی. آنان باید سرنوشت خود را تعیین کنند و آقای خانهی خود باشند. باید منابع خود را زیر کنترل داشته باشند. باید تنها از ندای درون خود پیروی کنند. اما این امر مستلزم برادری است. مردم باید وحدت یابند؛ باید تمامی تقسیمات داخلی خود را از میان بردارند. باید در سرزمین تاریخی واحد یعنی میهن گرد هم آیند. از برابری قانونی برخوردار شوند و در فرهنگ عمومی، وادی مشترک یابند. اما کدام فرهنگ و کدام سرزمین؟ تنها در میهنی که بنا بر حق تاریخی متعلق به آنان است. یعنی سرزمین نیاکانشان و تنها با فرهنگی که با گذر از نسلها به آنان به ارث رسیده و بنا بر این تجلی هویت واقعی آنان است.
استقلال، وحدت و هویت، سه موضوع آرمانی است که از زمانی که روسو، هردر، فیشته، کوریس و مازینی آنها را در اروپای غربی و مرکزی شایع کردند، از سوی ملیگرایان در هر کجا دنبال شد. آنها همچنین شالودهی اهداف خاصتر و جنبشهای ملیگرایانه بودند که به وسیله روشنفکران الهام گرفتهشد. در بیشتر این جنبشها میتوان الگویی از بسیج را که توسط میروسلاو هروش توصیف شدهاست، یافت. این جنبشها که با نخبگانی از روشنفکران آغاز شد، گسترش یافت و آن دسته از طبقات حرفهای را که اغلب به عنوان مبلغان سیاسی عمل میکردند، در بر گرفت و نهایتا به دیگر بخشهای جامعه مانند تودهی کارمندان، پیشه وران، کارگران و حتی روستاییان تسری یافت. البته تمامی جنبشها به این مرحلهی نهایی نرسیدهاند.

از مقدمه کتاب ملی گرایی، پژوهشکده مطالعات راهبردی

دوشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۲

چرچیل و خانم ها


چرچیل نه تنها شوخ بوده بلکه آدم بسیار حاضر جوابی هم بوده و البته چیزی هم که واضحه این بوده که رابطه خوبی با خانم ها نداشته و خیلی مایل بوده توی ذوقشون بزنه . با هم داستان زیر را مى خوانیم :

نانسى آستور ( اولین زنى که در تاریخ انگلستان به مجلس عوام بریتانیاى کبیر راه یافته و این موفقیت را در پى سخت کوشى و جسارت هایش بدست آورده بود ) - روزى از فرط عصبانیت به وینستون چرچیل ( نخست وزیر پر آوازه وقت انگلستان ) رو کرد و گفت : من اگر همسر شما بودم توى قهوه ‌تان زهر مى ‌ریختم .

چرچیل ( با خونسردى تمام و نگاهى تحقیر آمیز ) : من هم اگـر شوهر شما بودم مى ‌خوردمش !
 

جمعه، تیر ۲۸، ۱۳۹۲

آخرین سخنرانی زنده یاد دکتر شاپور بختیار پیش از ترور توسط عوامل رژیم آخوندی

 
آخرین سخنرانی زنده یاد دکتر شاپور بختیار پیش از ترور توسط عوامل رژیم آخوندی - قسمت ۱

 
 
آخرین سخنرانی زنده یاد دکتر شاپور بختیار پیش از ترور توسط عوامل رژیم آخوندی - قسمت ۲
 

شعر اسلام و ایرانیان - سیمین بهبهانی


شعر اسلام و ایرانیان - سیمین بهبهانی


اين مکر و ريا گشت به گوش همه ياران          اين حيله بشد باور يک ملت نادان

ای وای از اين قوم وازاين ملت بيمار            لعنت به سر گور امام زاده مکار

ايرانی که بود تاج سر دانش دنيا                اينک قمه بر سر زدنش خنده دنيا

زنجير به سرو سينه زدن در غم تازی            از شب به سحر در غم ودر گريه وزاری

شد سنت ايرانی پس از عمری شهامت            ای وای از آن قومی که شد خام ديانت
آن شيرزن خاک گهر پوش دلارا               شد زينب و زهرا و خديجه و سهيلا

از کوروش واز ايرج و کاوه و بابک               قربانعلی و غلامحسين آمده اينک

لعنت به من و ما که بيگانه ستائيم             پيشانی به سنگ در هر تازی بماليم

لعنت به من و ما که فرزند يلانيم                بيرونی بيگانه از اين خانه ندانيم

نفرين به چونين تيع که تيزش نتوانيم             لعنت به چونين دست که مشتش نتوانيم

اهريمن از اين خانه برون ما نتوانيم               اين ديو ستمکار از اين سفره نرانيم

لعنت به من و ما که خاموش نشستيم

که خاموش نشستيم

سیمین بهبهانی

سه‌شنبه، تیر ۲۵، ۱۳۹۲

ختنه سوران بارون مگردیچ

 
برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم

(( بارون مگرديچ )) جواهرات پشت جعبه آئينه اش را از هم می گشود و پرتو مطبوعی از دندانهای طلائی اش بيرون می جهيد و با تلالو (( احجار کريمه )) يا به قول خودش با برق الماس ها و جواهرات گوناگون تلاقی می كرد .
گردن بند برليان ذيقيمتی را كه از جعبه مخملی در آورده بود با التهاب لذت بخشی ورانداز می كرد .
تخمه الماس ، افكار شيرينی در مخيله اش به وجود آورده بود . فكر می كرد اين شغل اشرافی چقدر از كالباس فروشی بهتر و شيرين تر است ! اصلا كالباس ، افكار نا هموار و غلط اندازيی در ادم به وجود می آورد . خيار شور و روده هايی كه تا جا دارد ، گوشت كهنه بهش تپانده اند ، بی اختيار آدم را به ياد پاچه های شلوار گشاد لرها می اندازد ! اين را هم بگوئيم بارون مگرديچ انصافا مرد بی شيله ، پيله و صديقی بود ولی همين سادگی او به طوری كه بعدا شرح خواهيم داد باعث بريده شدن يكی از اعضای حياتی ! او شد .
صبح يكی از روزهای اسفند ماه ، سيد مهدی بليغ با آن قد نسبتا بلند و اندام لاغر وارد جواهر فروشی بارون شد و از جيبش يك حلقه انگشتر برليان فوق العاده مجلل بيرون آورد مقابل چشمان مشتاق بارون مگرديچ گرفت و بی مقدمه با لحن بازاری گفت : (( طالب هستيد ؟))
بارون با چشمان گشادی حلقه تنگ را مدتی نگريست و هنگامی كه قيمت آن را پرسيد سوء ظن شديدی شديدی به قلبش راه يافت ، چه ، ناشناس شيك پوش با لبخندی گفت : (( سه هزار تومان ! )) بارئن مگرديچ می دانست اقلا هفت هزار تومن قيمت حلقه است . ولی ناشناس با لحنی صادقانه گفت :
- البته قيمت اين حلقه خيلی زيادتر از اين هاست و دكتر (( شلوخيم )) هم كه به تازگی از وين به تهران آمده مقدار زيادی جواهرات با خود دارد . اگر شما مرا راضی نگهدارديد می توانيم كليه جواهرات او را به قيمت نازلی برايتان خريداری كنم.
برای اينكه هيچگونه خيالی هم به خاطرتان راه نيابد انگشتر ار پيش شما می گذارم و فردا ساعت ۴ بعد از ظهر خواهم آمد كه به اتفاق برای ديدن جواهرات دكتر برويم ........
سپس با دست سلام دوستانه داده ، خارج شد ........
بليغ پس از خروج از جواهر فروشی بارون مگرديچ در خيابان استانبول ، به مطب دكتر (( ر- ح )) رفته و پس از معرفی خود به عنوان يك ارمنی اضهار داشت : برادر من به دختری افغانی كه در خيابان شاهرضا ( انقلاب كنوني ) مسكن دارد سخت عاشق شده است و پس از مدتها فراق و قهر و امتناع عجالتا قبول كرده اسلام بياورد تا وسايل عروسی از هر حيث فراهم گردد ولی فاميل دختر حكم كرده اند داماد قبل از ادای شهادتين بايد (( ختنه )) شود !
در اين صورت تصديق می فرمائيد كه برادر من چاره ای جز‌ (( ختنه )) كردن ندارد . آيا ممكن است شما در مقابل ۳۰۰ تومان فردا ساعت ۴ بعد از ظهر انجام اين معامله دلچسب را قبول كنيد ؟!
ضمنا موضوع ديگری كه لازم است عرض كنم اين است كه براردم چون فوق العاده از اين كار و سپردن خود به تيغ جراح وحشت دارد به هيچ وجه نبايد بفهمد برای عمل جراحی به اينجا آمده است بلكه بايد قبلا در فنجان قهوه او قدری داروی بيهوشی بريزيد كه عمل ، بدون دردسر انجام پذيرد .
دكتر كه مردی فوق العاده دل رحم و در عين حال ساده و بي شيله پيله بود اين كار را پذيرفت تا به قول خودش خدمتی هر جند كوچك ! در رسيدن عاشق دلباخته ای به مشوق انجام داده باشد .
دكتر صد تومان به عنوان وديعه و پيش پرداخت گرفت و در حاليكه سرش را به علامت رضايت تكان می داد با شوخ طبعي گفت : (( البته در راه عشق بايد سر باخت )) !
روز بعد چهار بعد از ظهر بارون مگرديچ و سيد مهدی بليغ صحبت كنان به طرف محكمه دكتر می رفتند !
ربع ساعت بعد ، در سالن پذيرايی دكتر ، سه نفر به دور ميز گرد نشسته و فنجان های قهوه خوری خود را تازه تما كرده بودند .............
مدتی از سردی هوا و نيامدن باران صحبت شد ولی بارون مگرديچ كاملا مواظب بود در معامله جواهرات ! كلاه سرش نرود ..... اما كم كم احساس كرد سرش به دوران افتاده و چشمهايش سياهی می روند !
با نتهای وحشت برای برخاستن حركتی به خود داد ولی نتوانست برخيزد ، سرش بر رئی سينه خم شد و پس از چند لحظه روی مبل به خواب سنگينی فرو رفت !

پرستار ها به سرعت لباس های بارون مگرديچ را درآورده خودش را روی تخت عمل خوابانيدند. دكترها و پرستارها با عجله در رفت و آمد بودند و تند تيز چسب و پنبه و الكل می آوردند ! پس از نيم ساعت به ميمنت و مباركی (( ختنه سوران )) نوزاد ۵۵ ساله به پايان رسيد ! و دكتر عرق ريزان از اتاق عمل بيرون رفت.
برادر قلابی بارون هم در حاليكه لباسهای بارون را تا می كرد با مهارت دسته كليد مغازه را از جيب های او بيرون كشيد به سرعت در جبی بغل خود جا داد. سپس قدری راجع به حال مريض با دكتر صحبت كرد و به بهانه گرفتن نسخه و دارو از محكمه دكتر خارج شد و يك ساعت بعد در حاليكه جواهرات بارون مگرديچ را درچمدان كوچكی ريخته بود در يكی از محله های جنوب شهر به كافه ای داخل شد تا به سلامتی اين شكار زخمی حلال ! گيلاسی بزند ....
بارون مگرديچ فلك زده پس از ساعتی چشمان خواب آلودش را گشود و در منتهای تعجب حس كرد قسمتی از بدنش را نوار پيچ كرده اند ! بی اختيار ناله وحشت انگيزی از گلويش خارج شد و فرياد زد : « اينجا كجاست ؟ ... چرا من نوار پيچ شده ام ؟
دكتر با لبخندی شيرينی گفت :
« وحشت نكنيد ! عمل به خير و خوشی گذشت و همانطور كه به برادرتان هم گفتم شما در راه عشق سر باختيد ! ولی غصه ندارد سر خودتان سلامت !!»
بارون از اين حرف های مبهم و گوشه دار عصبانی شد فرياد زد :
« آقا اين چه وضعی است ؟! اگر جواهر داريد بياوريد و گرنه چرا مرا مسخره كردهای ؟»
سپس حركتی به خود داد كه از تخت برخيزد اما سوزش شديدی در خود احساس كرد و دوباره با بی حالی به روی تخت افتاد !
دكتر كه از اين حالت جدی (( بارون مگرديچ )) سوء ظنی به خاطرش افتاده بود با قيافه جدی پرسيد : « مگر شما برای ختنه كردن اينجا نيامده بوديد ؟»
مگرديچ كه تازه فهميده بود كجايش را بريده ان با تعجب و تاثر گفت :
« ختنه ؟! ختنه ؟! »
و از شدت تاثر جيغ كشيد و مجددا بيهوش شد !
دو روز بعد با پست شهری بسته ای با كاغذی به اين مضمون برای دكتر (( ر- ح )) رسيد :
(( ختنه سوران نو رسيده بارون مگرديچ را با تمام ملحقات آن به حضرتعالی كه اين عمل پر افتخار را انجام داده ايد صميمانه تبريك عرض می كنم و برای ياد بود يك عدد تيغ دلاكی جوف بسته تقديم می دارم . ارادتمند : رهين منت ابدی شما !))
يك هفته بعد مگرديچ در حاليكه به جای شلوار يك عدد لنگ حمام به دور كمر خود پيچيده بود دكان خودش را جارو می كرد و در قفسه های خالی آن ، چند تكه كالباس وژانبون آويزان كرده بود !

پنجشنبه، تیر ۲۰، ۱۳۹۲

زندگی نامه فروغ‌ فرخزاد

 
زندگینامه و اشعاری از فروغ‌ فرخزاد شاعر معاصر

فروغ‌الزمان فرخزاد (زادۀ ۸ دی، ۱۳۱۳ – درگذشته ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.


بعد از نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.

 
فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه[۲] کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.
فروغ فرزند چهارم توران وزیری‌تبار و محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.

ازدواج با پرویز شاپور
فروغ فرخزاد و همسرش پرویز شاپور که بعد از وی جدا شد
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، یک پسر به نام کامیار بود.
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام «اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم» منتشر گردید.
سفر به اروپا
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد.
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
پایان زندگی
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که میان سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
در میان سال‌های ۱۳۴۲-۴۳ فروغ یکبار دست به خودکشی زد که یک جعبه قرص گاردنال را خورد ولی کلفتش در هنگام غروب متوجه شد و او را به بیمارستان البرز برد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش:
آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است… من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم. آرزوی من ایجاد یک محیط مساعد برای فعالیت‌های علمی هنری و اجتماعی زنان است.
آرامگاه فروغ فرخزاد 


آبتنی


لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز


پیکر خود را به آب چشمه بشویم

وسوسه می ریخت بر دلم شب خاموش
تا غم دل را بگوش چشمه بگویم
آب خنک بود و موجهای درخشان
ناله کنان گرد من به شوق خزیدند
گویی با دست های نرم و بلورین
جان و تنم را بسوی خویش کشیدند
بادی از آن دورها وزید و شتابان
دامنی از گل بروی گیسوی من ریخت
عطر دلاویز و تند پونه وحشی
از نفس باد در مشام من آویخت
چشم فروبستم و خموش و سبکروح
تا به علف های ترم و تازه فشردم
همچو زنی که غنوده در بر معشوق
یکسره خود را به دست چشمه سپردم
روی دو ساقم لبان مرتعش آب
بوسه زن و بی قرار تشنه و تب دار
ناگه در هم خزید …
راضی و سرمست
جسم من و روح چشمه سار گنه کار

 

دوشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۹۲

چرا به لوله ای که آب از آن خارج می شود می گوییم "شیر"؟


در سال های دور ایران؛ تنها دوشهر بیرجند و تبریز آب لوله کشی داشتند که آن صنعت را از روسیه به امانت برده بودند. و در کلان شهری مثل تهران مردم از آب چاه که تمیز و سالم نبوداستفاده می کردند.

در شهر تهران تنها سه قنات وجود داشت که آن هم متعلق به سه سرمایه دار تهرانی بود. یکی از این قنات ها که به سرچشمه معروف بود (وهست) و متعلق به سرمایه... داری بود که بچه دار نمیشد.

او نذر کرد اگر بچه دار شود؛ برای تهرانیان آب لوله کشی فراهم کند.

پس از مدتی بچه دار شد و برای ادای نذرش به اتریش رفت تا مهندسانی را از آنجا برای لوله کشی آب بیاورد.

در هر کشوری حیوانی که برای آنها مقدس است را بر سر خروجی آب می گذاشتند. مثلا در فرانسه سر خروس استفاده می کنند.

او دید در اتریش، هر جا خروجی آب است؛ سردیسی از شیر هست. پس بر سرچشمه آب که برای مردم فراهم کرد، سر شیری گذاشت و مردم هروقت برای برداشتن آب به آنجا می رفتند، می گفتند: رفتیم از سر شیر آب آوردیم.
 

جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۹۲

بررسی خدا و اندیشه دینی در نگر فروید


 
ریشه باطنی اصول دینی از کجا آغاز شد؟
 
این شاید درست ترین پرسش جهت شناخت ادیان باشد و برای یافتن پاسخ این پرسش باید به منشاء روانی عقاید مذهبی توجه کرد. باید دانست که اصول تعبدی جانشین و نتیجه آزمایش و اندیشه نیستند بلکه اوهامی هستند که کهن ترین خواسته های بشری را عملی می سازند و راز پابرجا ماندن آنها نیز همین است.
 
می دانیم ناتوانی کودک ایجاب می کند که والدین بدو مهر ورزند این ناتوانی در بزرگسالی نیز وجود دارد منتها بجای پدر خویش به یک پدر بزرگتر یا پروردگار توانا دل می بندد و نگرانی ناشی از خطرهای طبیعی را بوسیله او تسکین می دهد و چون عدالت واقعی وجود ندارد عقیده به جهنم و بهشت در او پیدا می شود تا به او نوید دهد که زندگی در جهانی دیگر ادامه می یابد و آرزوها و میلهای انجام نشده عملی می شوند.
همانطور که در کودکی در عین ترس از پدر و مادر به مهر آنان ایمان داشتیم این است که بشر اولیه در حالیکه قهر طبیعت را می بیند امیدی نیز به بخشش نیروهای طبیعت پیدا کرده و هریک از این نیروها را خدایی شناخته و از او چشم داشت مهرورزی دارد.
اگر بشر اندیشه می کرد که این نیروها تحت قوانین فیزیک هستند علاقه به خدایان را از دست می داد ولی او هنوز به خدایان علاقه داشت، خدایان او سه وظیفه داشتند که عبارت بودند از: مهار کردن نیروهای طبیعت، آشتی دادن ما با ستمگری سرنوشت و جبران رنج های تحمیلی تمدن.
 
- فرگشت باورمندی به خدا در انسان:
 
رفته رفته اهمیت این سه وظیفه خدایان ضعیف شد، زیرا بشر فهمید که هر یک از نیروهای طبیعت تحت تأثیر قوانین فیزیک بوجود آمده اند، تنها فکر می کرد خدایان طبیعت را بوجود آورده اند.
 
هرگاه در بخشی از کارهای آن دخالت کنند معجزه ظاهر شده است، اما یک احساس درونی به ما می فهماند که خدایان نمی توانند ضعف های ما را درمان کنند، اینجاست که بشر مقام آنها را کم کرد و فقط آنها را قادر به انجام وظیفه سوم شناخت،
اما باز خدایان ضعف خود را در انجام وظیفه سوم نشان دادند پس بشر علاقه مند به خدا برای رهایی این معضل معتقد شد که جهان دیگری نیز هست، که در آنجا دادگاهی با منطق عالی تر مراقب اعمال اوست و بدی و خوبی و کیفر و پاداش خواهد داشت،
بدین طریق بیم و هراس ها و ناکامی های خود را تسلی داد و گفت پس از مرگ در جهان دیگری خوبی ها و کارکردهای او جبران خواهد شد و خدایان بدی ها و ستم هایی که بر او وارد شده را جبران خواهند کرد.
از طرفی جلب نظر خدایان چه برای وقوع معجزه، چه مهار نیروهای طبیعت و در انتها گرفتن مجوز برای زندگی بهتر، مستلزم رعایت آدابی بود که رفته رفته بصورت آداب دینی در آمدند.
از طرفی انسان کنجکاو است و می خواهد بداند دنیا از کجا بوجود آمده و چه خواهد شد؟ بستگی روح و جسم چگونه است؟ چون دامنه دانشها به اندازه ایی گسترش نیافته است، که بتواند این چیستان های شگرف را پاسخ گوید به اوهام مذهبی پناه می برد.
 
- عَقایدِ مذهبی فقط اوهامند:
 
عقاید مذهبی جزء اوهامند زیرا نمیتوان آنها را ثابت کرد، پاره ای از این اصول به اندازه ای از راستی دورند که به اندیشه هذیانی شبیه هستند. در اصول مذهبی از راه تجربه نمی توان چیزی را فهمید و اگر پرسیده شود این اصول را با چه دلایلی میتوان ذیرفت، سه دلیل متضاد اقامه می شود.
 
نخست: چون پدران ما بدانها اعتقاد داشته اند پس درست و معتبرند.
 
دوم: این معتقدات از دورانهای پیش بوده و نسل به نسل منتقل شده است. مانند مسلمانان که بارها اقامه می کنند که اسلام اگر نادرست بود بیش از ۱۴۰۰ سال دوام نمی آورد.
 
سوم شک کردن در درستی آنها ممنوع است و پرسیدن چگونگی آنها با شدیدترین صورت مستحق مجازات است. نمونه حکم ارتداد در اسلام و سوزاندن کافران در قرون وسطا از این دست هستند.
 
براستی اگر اصول مذهبی بر پایه های درست استوار بودند، دلیلی نداشت، که شک کننده آن را تکفیر کنند. هرکس می خواست در این باره راهنمایش می کردند، دلایل و مستندات ارائه می دادند، کما اینکه به عنوان مثال شخصی را بخاطر مخالفت با قوانین جاذبه تکفیر نمی کنند، چرا که پایه آن بر مستندات و علم است!
 
دلایلی که در کتب دینی هستند به اندازه ای ضعیف اند که نمی توانند ایمان ما را بخود جلب نمایند، این دلایل بیشتر به نقل قول و روایات است و همه پر از تضاد می باشند، تازه اگر دلایلی هم آمده باشند درست نیست، بزرگترین دلیل بی پایگی این اصول آن است که ریشه آن را نشان نمی دهند و برای آن منشاء آسمانی قائلند.

چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۲

کتاب “خشونت، زنان و اسلام” نوشته “نادره افشاری“ (۱۵)


در تاریخ تمام مذاهب، تنها دین «اسلام» است كه با شمشیر و حذف دگراندیشان، كشورهای متمدن پیرامونش را تصرف كرده و مردم فرهنگ‌ ساز آن را به زیر مهمیز خشونتش كشانده است. هیچ دین و آیینی «چه توحیدی و چه اساطیری» در تمام طول تاریخ بشر نبوده است كه چنین دست بازی در كشتار دگراندیشان [كافران، مشركان، یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان، بودائیان، بابیان، بهائیان و دیگرِ دگراندیشان] داشته، این چنین بر ملت‌ های دیگر ـ حتا همان اعراب بدوی ـ دست تصرف باز كند. جزمیت و دگماتیسم جاری در متن مذاهب «الهی» حتا برخی مكاتب غیرالهی، بخصوص در دین اسلام و مذهب «شیعه»، رفتاری را می ‌طلبد كه این روزها به آن خشونت، عدم تحمل دگراندیشان، فاناتیسم، فاندامنتالیسم، دیكتاتوری مذهبی، استبداد دینی یا واژه‌ های دیگری از این دست می ‌گویند.
خواندن یک کتاب بهتر از دانلود کردن صدها کتاب است