پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۹۲

فرهنگ و تمدن



تمدن (Civilization) را می توان به شکل کلی آن، عبارت از نظمی اجتماعی دانست که در نتیجه وجود آن خلاقیت فرهنگی امکان پذیر می شود و جریان پیدا می کند. در تمدن چهار رکن و عنصر اساسی می توان تشخیص داد، که عبارت اند از: پیش بینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر.
ظهور تمدن هنگامی امکان پذیر است که هرج و مرج و نا امنی پایان پذیرفته باشد، چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوی و احتیاج به ابداع و اختراع به کار می افتد و انسان خود را تسلیم غریزه هایی می کند که او را به شکل طبیعی به راه کسب علم و معرفت و تهیه وسایل بهبود زندگی سوق می دهد. هنری لوکاس در اثر خود تحت عنوان «تاریخ تمدن» بر این نظر است که واژه فرهنگ (culture) و تمدن بر یک مفهوم دلالت دارند جز آن که دامنه و زمان «فرهنگ» محدودتر از «تمدن» است.

فرهنگ راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان است، و در برگیرنده این موارد است: ۱ ) سازگاری کلی با نیازهای اقتصادی یا محیط جغرافیایی پیرامون ۲ ) سازمان مشترکی که برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی که از محیط پیرامون برخاسته اند، پیدا شده است، ۳ ) مجموعه مشترکی از اندیشه ها و دست آوردها.

از این رو هنر، ادبیات، علم، فلسفه و دین شامل فرهنگ می شود. از جنبه ای دیگر به مجموعه ای از عادت ها، باورها و نهادهای پیوند یافته «فرهنگ» می گویند، بنابراین با فرایافت های ویژه گروهی از مردم، اعم از فرایافت های اجتماعی سیاسی، اقتصادی، فکری، هنری و دینی فرهنگ گفته می شود.

در هر قاره ای یا سرزمینی می توان شماری از فرهنگ ها را یافت که تفاوت بارزی با یکدیگر دارند اما هم گونی هایی هم در آن ها دیده می شود. با تلاش جدی و به طور نسبی می توان زمینه ی پیدایش فرهنگ ها را بررسی کرد و عوامل اصلی تشکیل دهنده هر فرهنگ یا تمدن را باز شناسی کرد.

در همه دوره ها، ۱ ) باید به زمینه های جغرافیایی یک تمدن توجه داشت برای مثال، در بررسی تمدن با ویژگی های طبیعی دره رود نیل، با باریکی و درازی بسیار رودخانه، پهنه آبرفتی دلتا و جذر و مد سطح آب، اقلیم نسبتاً بی بارانش، حاصلخیزی آن، و انزوای نسبی اش از خارج، رویارویی هستیم، ۲ ) باید در سازمان اقتصادی، کشاورزی و دامپروری آن فرهنگ رودخانه ایی پژوهش کنیم، ۳ ) لازم است در سازمان اجتماعی دولتی که در دره نیل پیدا شده است، دولتی که توسط فرعون ها، «فرمانروایان خدا گونه» بود مطالعه کنیم و سرانجام ۴ ) لازم است، الف) در صورت های هنری مانند نگارگری، مجسمه سازی، تندیس گری یا پیکر تراشی و معماری، ب ) در عرصه اندیشه مانند حقوق، خدا شناسی و فلسفه، پ ) در مفهوم و عمل این گونه جلوه های فرهنگی، یا به اصطلاح فنی تر در این هم بافته (complex) فرهنگی به پژوهش بپردازیم.
 
در هر صورت چه درباره تمدن مصر، هند یا چین یا هر حوزه تمدنی دیگر مطالعه کنیم باید این روش را به کار بست. هرگاه به توصیف فرهنگی می پردازیم، مناسب است که: ۱ ) به محیط جغرافیایی آن فرهنگ، ۲ ) بنیاد اقتصادیش، ۳ ) ساخت اجتماعی و سیاسی مردمی که پدید آوران آن فرهنگ بوده اند، و ۴ ) پاره ای از رسم های مهمی که آن فرهنگ در تمدن داشته است توجه کنیم.

پژوهشگر تاریخ برای توصیف چنین مواردی بیش از هر چیز به واقعیت ها پایبند است. داده ها براساس منبع یا مآخذ به دست می آید. پژوهنده واقعیت های مربوط به فرهنگ، چه واقعیت های گذشته و چه واقعیت های کنونی را بررسی می کند و آن ها را طوری به یکدیگر پیوند می دهد که از مجموع هم بافته، فرهنگ تصویری ساخته شود.

اندیشه های پیرامون تمدن باید بر بنیاد شناخت جامع از واقعیت هایی که از فرهنگ های بسیار گرفته شده اند، استوار باشد، اگر چنین شناختی نباشد، مطمئناً اندیشه ها حدس و گمان محض است و بنابراین میزان خطا پذیری آن بیشتر است.

فهم همه این موارد، کار ساده ای نیست اما شناختی که درباره این گونه مناسبت های پیچیده به دست می آید به کوشش آن می ارزد. این گونه پژوهش ها ما را از دامنه اندیشه و عمل وسیع تری برخوردار می کند و از موانع آزاد می نماید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر