پنجشنبه، آذر ۱۶، ۱۴۰۲

بدونِ یک انقلاب فَرهنگی، هَر جُنبشِ سیاسی در ایران محکوم به نابودی است!


انقلابِ سیاسی بدونِ پشتوانه فکری و فرهنگی:
شاید بتوان انقلاب مَردمی سال پنجاه و هفت، که به وسیله روحانیون به سرقت رَفت را نمونه بارز اینگونه انقلاب ها نامید؛ در اینگونه از انقلاب های سیاسی، مردم بدون داشتن کمترین شعور سیاسی و فقط با دَر سَر و دِل داشتنِ شورِ سیاسی، به خیابان ها آمده، اسلحه به دست گرفته و با استفاده از زور و خشونت، رژیم حکومتی خود را تغییر می دهند.

اما شوم بختانه اینگونه تغییرهای همراه به خشونت و تَرس و کشتار، مصداق بارزِ یادواره مشهور پارسی است که می گوید: “از چاله به چاه افتادن!” ؛ در رَوندِ اینگونه انقلاب های چریکی و مسلحانه که از پشتوانه فکری و فرهنگی تُهی می باشند، همواره دیکتاتورِ حاکم رفته و رَهبر و پیشوایِ خونخوارتر، ستمکارتر و دیکتاتوری تَری روی کار می آید.!

جُرج برنارد شا، نویسنده و فیلسوف شهیر ایرلندی درباره اینگونه انقلاب ها می نویسد: “انقلاب ها هیچگاه بار استبداد را سبک نکرده اند، بلکه تنها بار را از شانه ای به شانه دیگر منتقل نموده اند…” به راستی یک نگاهِ گذرا به آنچه که پَس از انقلاب نکبت بار اسلامی بَر سر ایران زمین و مردمانش آمد، به روشنی ثابت می کند که انقلاب سیاسی بدونِ پشتوانه فکری و فرهنگی، راه به قهقرایِ تاریخ برده و محکوم به نابودی و استبداد پَروری است.

انقلاب فِکری و فَرهنگی:
نگارنده انقلاب فکری و فرهنگی در ایران زمین را به صورت زیر به چهار مرحله جداگانه تقسیم نموده و توضیح کوتاهی درباره هر بخش می دهد؛ امید است که اینگونه راهکاری هایِ اساسی از سویِ کسانی که صدایِ رساتری داشته و پیام شان به آسانی به گوش مردمان ایران می رسد، جدی گرفته شده و روی آنان اندیشه شود.

۱- خردگرایی:
خردگرایی به معنایِ نهادینه کردن اساسی در بطن جامعه است که به مردمان آموزش می دهد در هر شرایط زمانی و مکانی و پیش از اقدام به انجامِ هرگونه کاری، ابتدا درباره آن کار و بازخوردهایش اندیشه کرده، با منطق شان آن را سنجیده و سبک – سنگین نموده و در صورتِ لزوم از افرادِ آگاه و صاحب نظر مشورت گرفته و سپس نسبت به انجام آن عَمل، اقدام نمایند.

یک فردِ خردگرا به کار گیری از عَقل، منطق و اختیار در انجام امورِ زندگانی را سرلوحه کارهایش قرار داده و در تلاش است تا همواره بهترین گزینه منطقی و قابل قبول را انتخاب نموده و در تصمیم گیری هایش، به جای احساساتِ قلبی و باورهای مذهبی، از خردِ خود بهره گیرد.

جامعه ای را تصور کنید که در آن تمامی افرادِ جامعه خردگرا می باشند و هیچ کاری بدونِ تصمیم گیری درست بر پایه عقل و منطق آدمی، انجام نمی گیرد؛ آیا به راستی حتی فقط نفس کشیدن در هوایِ چنین جامعه روشنفکر و فرهیخته ای، ارزشمند نیست؟ آیا ما ایرانیان شایسته زندگی در چنین فضایِ بازی هستیم؟!

۲- دوری جستن از خرافات دینی:
شاید بتوان اصلِ “دوری جستن از خرافات دینی” را در تعریفِ سکولاریسم و جامعه ای سکولار گنجاند؛ نگارنده پیشتر مقاله ای تحقیقی، مستند و مفصل درباره سکولاریسم نگاشته که به تمامی خوانندگان خواندن آن را سفارش می کند. (برای خواندن مقاله درباره سکولاریسم، اینجا کلیک کنید.)

جامعه ای که خرافاتی است و در اسارتِ باورهای پوچ مذهبی قرار دارد، مردمانی متوهم، خیالاتی، تنبل، بی استعداد و زودباور را در خود پَرورانده و ملتی بَس کوته فکر، نادان و ناتوان را تربیت می نماید؛ یک نگاهِ دقیق به اکثریتِ مردمان ایران زمین، به روشنی ادعایِ نگارنده را ثابت می کند.

برای دوری جستن از استبداد و دیکتاتوری و رسیدن به آزادی، رفاه، عدالت اجتماعی، سکولاریسم و دموکراسی، ابتدا باید بَر خرافات و مهملات دینی لجام زد و این سنگِ بزرگ و مانع رسیدن به خوشبختی را از پیشِ روی برداشت؛ مردم باید بیاموزند که آموزه های غلط دینی شان را در چهارچوب خانه ها نگاه دارند و در سطح جامعه انسانی مُدرن، منطقی و متفکر باشند و برای انجام کارهایشان، از عقل شان استفاده کنند و نه از کتاب های دینی شان!

به راستی مردمانی که پس از هزار و اَندی سال، هنوز در سالروز کشته شدن حسین، خود را تکه تکه کرده، گِل بر سر مالیده و گریه و زاری می کنند اما جانباختگانِ راه آزادی، همچون ستار بهشتی را به دست فراموشی می سپارند، شایسته زندگی در یک جامعه سکولار دموکرات نبوده، نیستند و نخواهند بود و هرگز نیز از چنگالِ استبداد رها نخواهند گشت.

۳- گسترش کتاب خوانی و آموزش درستِ کودکان:
یک انقلاب فکری که راه به سویِ آزادی و سعادتِ انسانِ زمینی می برد به مردمانی آگاه، با سواد و به روز شده نیازمند است؛ حال چگونه می توان مردمانِ یک جامعه عقب افتاده را به سمت پیشرفت و ترقی رَهنمون ساخت؟ بی شک تأثیر گذارترین راهِ موجود، تشویق مردم به کتاب خوانی و افزودن بر میزانِ آگاهی شان است.

مردمانِ یک جامعه مذهبی عقب افتاده و سنتی همچون ایران، باید قرآن ها و سایر کتاب های مذهبی را داخل گنجه ها گذاشته، به کتاب فروشی ها رفته و شروع به خواندن کتاب هایی در زمینه های مختلف از جمله: سیاسی، تاریخی، فرهنگی، فلسفی و… کنند تا از دگماتیسم ناشی از آموزه های مذهبی رهایی یافته و قدم در دنیایِ تازه ای گذارند که بی شک دنیایِ دانش و روشنی است.

کودکان و نوجوانان آینده ایران زمین را می سازند بنابراین باید آموزش درست آنان در زمره مهم ترین کارهای جامعه قرار بگیرد؛ شوم بختانه در راستایِ سیاست های نکبت بار رژیم اسلامی، در مدارس به کودکانِ ایرانی آموزش های غلط مذهبی داده می شود و از آن بینوایان، افرادِ متعصب مذهبی می سازند که در راهِ دفاع از ارزش های اسلامی، از هیچ جنایتی فروگذار نخواهند بود.

با این اوصاف این وظیفه هر پدر و مادری دلسوزی است که برای کودکانشان وقت گذاشته و ایشان را به صورت منطقی و با استفاده از مِتُد های آموزشی غربی، آموزشی جداگانه دهند تا این آموزش خانگی، همچون پادزهری در برابر سَمی که توسط حکومت اسلامی در حلق کودکان ریخته می شود، عمل نماید.

۴- یادگیری از فرهنگ و تاریخ ایران زمین و روی آوردنِ مردمان به میهن دوستی:
جانباخته راهِ آزادی میهن، پژوهشگر و نویسنده بزرگ مان، زنده یاد احمد کسروی می نویسد: “بدبخت ملتی که تاریخ خود را نداند، تیره بخت تر از آن، ملتی که علاقه مند به دانستن تاریخ خود نباشد و شوربخت تر از همه، ملتی که تاریخ خود را به ریشخند بگیرد.”

چون نیک بنگریم ایرانِ ما که سرزمینی است پَس اَفکندِ هزاره ها از خود گذشتگی، فداکاری، میهن دوستی و یکرنگی و اتحاد مردمانش، دارایِ تاریخی بسیار بسیار با ارزش و گوهر بار می باشد؛ از هَر برگِ کتابِ تاریخ ایران می توان درس های بسیار آموخت و در آینده از آموخته های تاریخی استفاده نمود و دیگر اسیر استبداد و ذلیلِ ستمِ حاکمان نَشد.

همچنین زنده نمودن سنت های زیبایِ ایرانی و پاس نگاه داشتن آیین نیاکان مان و جای انداختن دوباره جشن ها و روزهای ملی مان همچون جشن سده، مهرگان و… و نیز خارج نمودن مراسم مذهبی و روزهایِ پوچ و بیگانه ای همچون عیدِ فطر، عیدِ قربان و… از تقویم سالانه ایرانیان، باید در پندار تمامی ایرانیان راستین، جایگاه خاصی بیابد.

مردمانِ ایران زمین باید دَست و دِل از این همه بی تفاوتی و سَردی نسبت به آنچه بَر ایران مان می گذرد شُسته و جامعه میهن دوستی و عرق ملی بر تَن پندارشان بپوشانند و خواهان بهترین ها برای سرزمین مادری مان ایران و تمامی ساکنینش از هر قوم و با هر رنگ و زبانی باشند.

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۴۰۲

شاه عباس و شاعر


برگرفته از كتاب هزار دستان نوشته اسكندر دلدم
روزی شاه عباس به تماشای خزينه جواهرات سلطنتی رفته بود. شاعری که شانی تخلص می كرد، قصيده ای با اين مطلع در مدح شاه عباس خواند :
اگر دشمن خورده باده و گر دوست ***** به طاق ابروی مردانه اوست!
شاه عباس خيلی خوشش آمد و دستور داد مقدار قابل توجهی زر مسكوك به او صله دادند.
شاعر ديگری به محض شنيدن حاتم بخشی شاه عباس ، مديحه ای سراپا چاپلوسی ساخت و به حضور شاه عباس كه تصادفا در اصطبل همايونی بود ، شتافت و شعرش را خواند.
شاه امر كرد : سه مقابل وزن اين مرد به او سرگين اسب بدهند!
شاعر عرض كرد : قربانت شوم. چرا شانی را زر مسكوك و مرا سرگين اسب ؟!
شاه عباس پاسخ داد : « اين توفير (خزينه) و (طويله) است و الا شما را فرقی نمی گذارم.

جمعه، مهر ۲۸، ۱۴۰۲

دیدار داریوش از مصر و دستور تدوین تاریخ مصریان


كشفيات باستان شناسی مبدأ تقويم مصری هارا روزی مصادف با ۱۹ جولای سال ۲۷۸۱ پيش از ميلاد (۲۸ تیرماه) به دست داد که از آن پس رویدادهای مصر باستان با آن تطبیق داده می شود. رویدادهای مصر باستان (از آغاز پيدايش خط و علائم قابل خواندن تا ۲۵ قرن پیش) به دستور داريوش بزرگ ـ شاه هخامنشی ایران جمع آوری و حفظ می شود که پس از کشف مبدأ تقویم مصریان و تطبیق آن با سال میلادی، زمان وقوع رویدادهای مصر به تقویم میلادی تبدیل شده است. داريوش كه در سال ۵۱۷ پيش از ميلاد برای ديدار از ساتراپی مصر به اين منطقه متصرفی ايران باستان رفته بود پس از مشاهده تمدن و آثار تاريخی و ابنيه مصر به يك هيات مركب از آگاهان مصری و پژوهشگران ايرانی، يونانی، فنيقی و يهود ماموريت داده بود که تاريخ مصريان تا آن زمان را جمع آوری، تنظيم و تدوين كنند كه باقی مانده و از مآخذ تاريخ مصر در قرون قديم قرار گرفته است. داريوش در مصر جنوبی معبدی برای مصريان ساخته كه تقريبا دست نخورده باقي مانده است و تصوير او بر ديوار معبد وجود دارد. ايرانيان در زمان دودمان هخامنشيان به مدت ۱۲۰ سال و چند ماه بر مصر حکومت کردند.
آثار همين داريوش بزرگ و دودمان هخامنشی ـ داريوشی كه اين همه دقت و دلسوزي برای تاريخ و حفظ ابنيه باستانی ملل ديگر از خود نشان داد، به حكم يك قاضی (مستقر در ايالت ايلي نوی) بايد بابت غرامت كاری كه ايرانيان انجام نداده اند ازدست برود. اين آثار به امانت به دانشگاه شيكاگو سپرده شده بود تا آمريكاييان تمدن ۲۵ قرن پيش بشر را به چشم ببينند. آثار امانتی مورد بحث متعلق به همه نسلهای ايران زمين (ساكنان قلمرو ايران باستان) و هويت ملی آنان است كه ضبطشان به منزله مصادره اموال مشترك (ملی) ايشان است كه منطقا امكان پذير نمی تواند باشد.

چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۴۰۲

نکات جالب و خواندنی درباره دست

یک دست صدا ندارد ولی تا دلتان بخواهد استخوان و ماهیچه دارد. قبل از هر چیز باید معلوم شود که منظور از دست در این نوشته دقیقا چیست. چرا که برخلاف بسیاری از زبان‌ها که برای اجزای مختلف بدن کلمات خاصی دارند، در زبان فارسی در بسیاری از موارد، یک کلمه نقش چند کلمه را ایفا می کند، مثل کلمه دست.
در زبان فارسی،‌ وقتی می گوییم دست،‌ میتوان از بازو تا نوکانگشتان را از آن برداشت کرد اما در این نوشته منظور از دست، منطقه از مچ تا انگشتان است که بیشترین کارایی را برای بدن انسان دارد.

یک جعبه ابزار کامل
در هر دست انسان ۲۷ استخوان وجود دارد و مجموع استخوان‌های هر دو دست هم چیزی حدود یک چهارم تمام استخوان‌های بدن است. هر دست همچنین ۳۳ ماهیچه دارد که با کمک آن‌ها به ابزاری کامل و پیشرفته برای انسان بدل می‌ شود. به طور میانگین هر انگشت در طول عمر انسان حدودا ۲۵ میلیون بار باز و بسته می ‌شود.
 

نکات جالب پیوند دست
پیوند دست از شیوه های نوین درمانی است که در ۱۰ سال اخیر مطرح شده و به سرعت رو به پیشرفت است. تا کنون ۷۰ مورد پیوند دست یک طرفه و دوطرفه در ۱۳ کشور دنیا صورت گرفته است.عمل پیوند دست به طور میانگین بین ۸ تا ۱۲ ساعت طول می ‌کشد در حالی ‌که عمل پیوند قلب چیزی بین ۶ تا ۸ ساعت طول می‌ کشد و سالهاست اجرا می شود.
 
تاثیرات عجیب شستن دست
روانشناسان می گویند هر موقع تصمیم مهم و دشواری گرفتید،‌ دستان خود را به خوبی بشویید. این کار به شما کمک می کند تا بهتر با پیامدهای چنین انتخابی کنار بیایید. از این گذشته برخی روانشناسان می گویند که انسان پس از این که کاری غیراخلاقی انجام می دهد احساس شدیدی به شستن خود پیدا می کند. به همین طریق شستن دست‌ها می تواند به معنای زدودن گناهان از روح باشد.
 
معروفترین نقطه با نام “دست” در جهان
اشکال سنگی نزدیک به دهکده “هومبوری” که در مقابل نور خورشید در آسمان مالی قد کشیده اند یکی از نقاطی است که در زمره دورترین و پایانی ترین نقاط زمین قرار دارد و مردم بومی عنوان “دست فاطیما” را برای این کوهها انتخاب کرده اند چون این صخره ها دارای ۵ قله هستند که شکل یک دست برافراشته به سوی آسمان را ساخته اند.
 
رکورد دست دادن با مردم
تئودور روزولت‌ بیست و ششمین رئیس جمهور امریکا که برخی اقدامات عجیب سیاسی او همچون صدور مجوز تحریک شورش در پاناما برای مقابله با کارشکنی‌های کلمبیا در این کانال جنجال های زیادی را ایجاد کرد، به مناسبت شروع سال نو در سال ۱۹۰۷ با ۸۵۱۳ نفر دست داد و رکورددار این موضوع شد.

یکشنبه، شهریور ۱۹، ۱۴۰۲

اسطوره ها و افسانه ها - داستان آفرینش


يكی از زيباترين‌ افسانه‌ های ادبيات‌ زرتشتی‌ داستان‌ حماسي‌ گونه‌ آفرينش‌ است‌ .در اين‌ افسانه‌ بسيار زيبا كه‌ در كتاب‌ بندهش‌ نقل‌ شده‌ در ارتباط با پادشاهان‌ داستانی‌ ايران‌ زمين‌ و آفرينش‌ جهان‌ و انسان‌ اين‌ چنين‌ آمده‌ است‌:
هرمزد چون‌ همه‌ چيز را می‌دانست‌، به‌ وجود اهريمن‌ نيز آگاهی‌ داشت‌ و پی برده‌ بود كه‌ جنگی‌ ميان‌ او و اهريمن‌ روی خواهد داد، از اينرو آغاز به‌ آفرينش‌ جهان‌ كرد. جهان‌ در مدت‌ سه‌ هزار سال‌ تنها عالم‌ ارواح‌ بود،سپس‌ اهريمن‌ روشنايی‌ را ديد و به‌ آن‌ حمله‌ كرد و شكست‌ خورد و در تهيه‌ جنگ‌ جديدی‌ با هرمزد شد و ديوها و دروج‌ ها را بيافريد.هرمزد به‌ او گفت‌ بيا تا صلح‌ كنيم‌، اهريمن‌ نپذيرفت‌ ولی‌ راضی‌ شد كه‌ موعدی‌ برای‌ جنگ‌ معين‌ شود و اين‌ موعد سه‌ هزار سال‌ بعد تعيين‌ گرديد. هرمزد دانا می‌دانست‌ كه‌ سه‌ هزارسال‌ نخستين‌ به‌ خواست‌ و اراده‌ او خواهد گذشت‌; در سه‌ هزار سال‌ دوم‌ اراده‌ او و اهريمن‌به‌ هم‌ خواهد آميخت‌ و در سه‌ هزار سال‌ سوم‌ اهريمن‌ توانايی خود را از دست‌ خواهد داد. پس‌ هرمزد كلمات‌ يتااهووائير يو را كه‌ همان‌ سرود اهونورا و اساس‌ كتاب‌ اوستا است‌ بسرود و دراثر آن‌ اهريمن‌ بترسيد و به‌ آز در تاريكی‌ افتاد و سه‌ هزار سال‌ بدون‌ نيرو و اراده‌ گرديد. پس‌ هرمزد به‌ آفريدن‌ جهان‌ مادی‌ پرداخت‌ و در آغاز آسمان‌ و وهومنا (انديشه‌نيك‌) و روشنايی‌ مادی‌ و دين‌ مزديسناو امشاسپندان‌ را آفريد. پس‌ از آن‌ آب‌ و زمين‌ ودرختان‌ و چار پايان‌ و در پايان‌ آدمی‌ را آفريد. اهريمن‌ نيز مشغول‌ آفرينش‌ موجودات‌ شرور و بد شد. از آفرينش‌ هرمزد نخستين‌ حيوان‌، گاو، و نخستين‌ انسان‌ گيومرث‌ بود كه‌ در اوستانام‌ اوگيه‌مرتنه‌ Gayamarethna آمده‌ است‌ يعنی‌ زنده‌ فناناپذير . چون‌ سرشت‌ گيومرث‌ پاك‌ بود اهريمن‌ سست‌ شد و بی‌ حركت‌ ماند واز ترس‌ گيومرث‌ سر بر نميداشت‌ تا آنكه‌ جه‌ Jeh كه‌ عفريته‌ای پليد بود پس‌ از سه‌ هزار سال‌ فرياد برآورد: ای‌ پدر ما برخيز تا چنان‌جنگ‌ و ستيز در جهان‌ بر پاكنيم‌ كه‌ اندوه‌ و تيرگی‌ آن‌ هرمزد و امشاسپندان‌ را بيچاره‌ كند.چون‌ اين‌ سخن‌ در اهريمن‌ اثر نكرد دوباره‌ جه‌ بانگ‌ برآورد: ای‌ پدر ما برخيز در اين‌جنگ‌ چندان‌ بدبختی بر سر آدم‌ نيكو كار و گاو كار كن‌ بريزيم‌ كه‌ از زندگانی خود سيرشوند. اين‌ بار سخن‌ جه‌ در اهريمن‌ اثر كرد، باشور و شادی‌ از سستی‌ برست‌ و با همه‌ ديوان‌به‌ جنگ‌ روشنايی‌ شتافت‌. نخست‌ به‌ آسمان‌ حمله‌ برد و آسمان‌ از وحشت‌ او لرزيد وسپس‌ چون‌ اژدهايی از آسمان‌ به‌ زمين‌ جست‌ و به‌ آب‌ و گياه‌ و آدم‌ و آتش‌ حمله‌ برد و به‌سوی‌ نيمروز(جنوب‌) رخت‌ بربست‌ و جهان‌ در تاريكی‌ اندر شد كه‌ گويی‌ شب‌ ديجورشد.اهريمنی‌ جانوران‌ آزارنده‌ و زهر دار چون‌ مار و كژدم‌ و وزغ‌ را در زمين‌ پراكند ،چنانكه‌ به‌ قدر سر سوزن‌ جايی خالی نماند. سپس‌ بر گاو و گيومرث‌ تاختن‌ آورد و آز و نياز و رنج‌ و تشنگی و ناخوشی‌ و خواب‌ رابرآنها چيره‌ ساخت‌. گاو ناتوان‌ و بيمار گشت‌ و بمرد و پيش‌از آنكه‌ اهريمن‌ به‌ گيومرث‌ پردازد، هرمزد عرقی‌ در او ايجاد كرد و از عرق‌ او جوان‌ پانزده‌ساله‌ای درخشان‌ به‌ وجود آمد. پس‌ از آنكه‌ عرق‌ گيومرث‌ خشك‌ شد ديد كه‌ جهان‌ پر از موجودات‌ موذی‌ است‌ و آسمان‌ می‌گردد و آفتاب‌ و ماه‌ در حركتند . اهريمن‌ هزار ديومرگبار بر گيومرث‌ چيره‌ ساخت‌ ولی‌ چون‌ اجلش‌ فرا نرسيده‌ بود نمرد. آنگاه‌ گيومرث‌ گفت‌ اگر چه‌ اهريمن‌ زيان‌ كار به‌ زمين‌ هجوم‌ آورده‌ است‌ اما آدميان‌ همه‌ از نسل‌ من‌ خواهند بودو به‌ كارهای نيك‌ خواهند پرداخت‌. سپس‌ اهريمن‌ به‌ آتش‌ پرداخت‌ و آنرا با دود و تاريكی‌ بياميخت‌ و در اثر فساد ديوان‌، ستارگان‌ به‌ كره‌ آسمان‌ برخوردند و اختلال‌ عظيمی‌ در همه‌ جهان‌ پديد آمد. نود روز ايزدان‌ آسمانی‌ با ديوان‌ در جنگ‌ بودند تا آنكه‌ ديوان‌ شكست‌ خوردند و به‌ دوزخ‌ و تاريكی افتادند و آسمان‌ سنگری‌ در مقابل‌ آنان‌ گرديد تا ديگر نتوانندبه‌ آنجا داخل‌ شوند. پس‌ از مرگ‌ گاو از تن‌ او 55 نوع‌ گياه‌ و دوازده‌ گونه‌ درختی‌ كه‌ پزشكی‌را بكار آيد بروئيد. تخمه‌ او به‌ ماه‌ سپرده‌ شد و پس‌ از آن‌ كه‌ پاك‌ گرديد گاو نر و ماده‌ای‌ و ازهركدام‌ 272 حيوان‌ به‌ وجود آمدند. پرندگان‌ در هوا و ماهيان‌ در آب‌ ماندند. تخمه‌ گيومرث‌ پس‌ از آنكه‌ بوسيله‌ی‌ روشنائی‌ پاك‌ شد دو ثلثش‌ به‌ نريوسنگ‌ و يك‌ ثلث‌ آن‌ به‌ايزد نگهبان‌ زمين‌ اسفندارمذ رسيد و در مدت‌ چهل‌ سال‌ مشيك‌ ومشيانك‌ كه‌ آدم‌ و حوای‌ايرانيان‌ باشند از خاك‌ روئيدند. در آغاز آنها چنان‌ به‌ هم‌ چسبيده‌ بودند كه‌ مرد از زن‌شناخته‌ نمی‌شد. پس‌ از آن‌ روح‌ در آنها دميده‌ شد و هرمزد به‌ آنها گفت‌ شما آدميد و نياكان‌بشر هستيد، بايد نيكو كردار و نيك‌ انديش‌ و نيك‌ گفتار باشيد و ديوان‌ را نيز نپرستيد . پس‌از آن‌ در دل‌ ايشان‌ گذشت‌ كه‌ هريك‌ پسند ديگری‌ است‌. نخستين‌ چيزی كه‌ گفتند اين‌ بودكه‌ آب‌، زمين‌، گياه‌، ستارگان‌، ماه‌، آسمان‌، آفتاب‌، آفريده‌ی هرمزد است‌. ولی‌ اهريمن‌ دل‌آنان‌ را تيره‌ كرد و آنها فرياد زدند كه‌ اين‌ چيزها آفريده‌ی اهريمن‌ است‌. اهريمن‌ از اين‌ دروغ‌ گوئی‌ شاد شد و براثر آن‌ هردو فاسد شدند و روانشان‌ تا روز رستاخيز سزاوار دوزخ‌ گرديد.پس‌ ايشان‌ آتش‌ روشن‌ كردند و لباس‌ دوختن‌ را آموختند و تبری‌ از آهن‌ ساختند. از درختان‌جنگل‌ كلبه‌ای بنا كردند و كاشتن‌ گندم‌ را ياد گرفتند. پنجاه‌ سال‌ مشيك‌ ومشيانك‌ به‌يكديگر تمايل‌ نداشتند و پس‌ از آن‌ يك‌ پسر و دختر همزاد آوردند. يكی را پدر و ديگری رامادر خورد. و پس‌ ازآن‌ هرمزد مزه‌ گوشت‌ طفل‌ را از كام‌ ايشان‌ زايل‌ كرد تا ديگر بچه‌های‌ خود را نخورند. پس‌ از آن‌ هفت‌ جفت‌ فرزند توأم‌ آورند كه‌ در هر جفتی‌ يك‌ پسر و يك‌ دختر بود. اين‌ هفت‌ پسر و دختر نياكان‌ نژادهای‌ گوناگون‌ بشر بودند و از تاز و تازك‌ كه‌ ازفرزندان‌ آنان‌ بودند تا زيان‌ به‌ وجود آمدند.از فرواك‌ وفروا كه‌ اين‌ مازندرانيان‌ وسغديان‌ و تورانيان‌ و نژاد سينی‌( چينی‌) و نژاد دائی‌ ها (مردم‌ دها) وسندی‌ ها(هنديها) و از هوشنگ‌و گوزك‌ ايرانيان‌ به‌ وجود آمدند
. اين‌ داستان‌ جذاب‌، عليرغم‌ افسانه‌ بودن‌ آن‌ خواننده‌ را با ادبيات‌ غنی و زيبای اوستائی آشنا می‌كند و نمونه‌ كاملی‌ از افسانه‌ های‌ اساطيری ايران‌ باستان‌ بشمار می‌رود.

منابع‌:


۱- ناس‌، جان‌: تاريخ‌ جامع‌ اديان‌، ترجمه‌ علی اصغر حكمت‌، تهران‌، انتشارات‌ اشرفی،۱۳۶۳
۲- فره‌وشی، بهرام‌: ايرانويج، تهران‌، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، ۱۳۶۸
۳- راوندی، مرتضی: تاريخ‌ اجتماعی ايران‌، (جلد اول‌)، تهران‌، انتشارات‌ اميركبير، ۱۳۵۷

سه‌شنبه، مرداد ۲۴، ۱۴۰۲

ورود نخستين چاپخانه مدل گوتنبرگ به ايران


تاريخ ورود نخستين چاپخانه به ايران را ۲۲ می سال ۱۶۴۰ ميلادی (۳۷۰ سال پيش، یکم خرداد) نوشته اند. اين ماشين چاپ (مدل گوتنبرگ) توسط يك ايرانی ارمنی به منظور نصب در جلفای اصفهان وارد ايران شده بود. در آن زمان شهر اصفهان پايتخت ايران و شاه صفی رئيس كشور بود.

یوهانس گوتنبرگ آلمانی که يک زرگر بود دستگاه چاپ خودرا در دهه ۱۴۴۰ تکميل کرده بود. قرنها پيش از او، در خاور دور چاپ بلوکی (بلاک پرینتینگ) رايج بود (تکثير نوشته ها به صورت مُهرزنی).

چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۴۰۲

داستانی از شکسپیر


مردی مقابل گل فروشی ایستاد. او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود.

وقتی از گل فروشی خارج شد٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید :

دختر خوب چرا گریه می کنی ؟

دختر گفت: می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است. مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.

وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم؟

دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!

مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گل را پس گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.

شکسپیر می گوید:

به جای تاج گل بزرگی که پس از مرگم برای تابوتم می آوری،

شاخه ای از آن را همین امروز به من هدیه کن.

یکشنبه، تیر ۱۸، ۱۴۰۲

نبایدهای اولین قرار (خانمها)

بیشتر ما وقتی به ازدواج فكر می‌كنیم، معمولا تصور غلطی در ذهنمان چرخ می‌زند. ما فكر می‌كنیم كه مرد رۆیاهایمان كسی است كه در همان لحظه اول به دلمان می‌نشیند، حال و هوای‌مان را عوض می‌كند
احتمالا نخستین موضوعی كه قبل از روبه‌رو شدن با خواستگار جدید‌تان به آن فكر می‌ كنید، پوشیدن یك لباس مناسب است و در لحظه‌ای كه در كنارش پشت میز نشسته‌اید هم تمام هوش و حواستان به ظاهر و نحوه انتخاب جملات است، اما دست نگه دارید.
برای آنكه از این قرار‌های اول، سربلند بیرون بیایید، نیاز به شناختن گروهی از « نبایدها » دارید؛ كارهایی كه نباید انجام دهید و حرف‌هایی كه نباید بزنید. قرار نیست تا ابد در مقابل كسی كه قرار است شریك زندگی‌ تان باشد، خود را شخص دیگری نشان دهید اما باید بدانید كه بعضی حرف‌ها، خاطرات و كارها با قرار‌های اول جور در نمی‌آیند و باید از هر طریقی كه شده، پنهان‌شان كنید و تا روز مبادا آنها را در دلتان نگه‌دارید.
سعی کنید پینگ پنگ بازی کنید
همه ما دوست داریم از خودمان حرف بزنیم. انگار تنها موضوع جالبی كه در دنیا وجود دارد، عادات، خواسته‌ها و انتظارات خودمان است. اما این همان دامی است كه ممكن است در نخستین برخوردهایی كه با خواستگار‌تان دارید، در آن بیفتید.
به‌جای اینكه بی‌وقفه خودتان را شرح دهید و با بیان كردن علایق و انتظارات‌تان بخواهید او را با خود هم مسیر كنید، بگذارید او حرف بزند و هر آنچه در ذهن دارید را از كسی كه قرار است همسر آینده‌تان باشد، بپرسید. وقتی شما بی‌وقفه درباره خودتان حرف می‌زنید، نگاهی منفی نسبت به‌خودتان در ذهن خواستگار‌تان ایجاد می‌كنید.
احتمالا در این شرایط، بعد از قرار او از پشت میز بلند می‌شود و در دلش می‌گوید كه این نخستین و آخرین قرارش با شما خواهد بود اما شما كه حسابی خودتان را ابراز كرده‌اید، از نتیجه این گفت‌ و گوی یكطرفه راضی هستید و فكر می‌كنید همه چیز خوب پیش رفته است اما واقعیت این است كه ارتباط، یعنی بیان كردن خود و فهمیدن دیگران. پس در جلسات اول گفت‌وگو مثل یك بازی پینگ‌پنگ پیش بروید و همان‌قدر از خودتان بگویید كه از او حرف می‌شنوید.
از قبلی ها حرف نزنید
شاید روزی مجبور شوید درباره خواستگارهای قبلی‌تان هم حرف بزنید. اما بهتر است تا زمان آن نرسیده، چیزی نگویید. در قرارهای اول با خواستگار جدید‌تان، هرگز پای قبلی‌ها را به میان نكشید. شاید بخواهید از بدی‌های آنها بگویید و به اینجا برسید كه چقدر از یك فرصت تازه خوشحال هستید اما این موضوع هم نمی‌تواند كمكی به شما بكند. همان طور كه گفتیم، هر جمله‌ای كه بوی « خواستگار قبلی » از آن بیاید را نباید به زبان بیاورید.
مهم نیست كه رابطه احساسی‌ای میان شما و شخص دیگری بوده یا نه، مهم این است كه قرار اول جای این حرف‌ها نیست. اگر شما و خواستگار‌تان احساس كردید كه می‌توانید به یك آینده مشترك فكر كنید و به همین دلیل قرارهای بعدی را تنظیم كردید، ماجرا فرق می‌كند. اگر در روزهای بعد در مورد ارتباطات گذشته‌تان از شما پرسید، می‌توانید بگویید « آن آشنایی، درس بزرگی برای من بود و حالا من و خواستگار قبلی‌ام، دیگر به آن روزها فكر نمی‌كنیم و هركدام‌مان، تنها به فكر آینده خود هستیم. »
فقط لحظه اول مهم نیست
بیشتر ما وقتی به ازدواج فكر می‌كنیم، معمولا تصور غلطی در ذهنمان چرخ می‌زند. ما فكر می‌كنیم كه مرد رۆیاهایمان كسی است كه در همان لحظه اول به دلمان می‌نشیند، حال و هوای‌مان را عوض می‌كند و در یك لحظه تمام ناامیدی‌مان از پیدا كردن چنین مردی را به امید بدل می‌كند. شاید شما هم فكر می‌كنید میان شما و مرد زندگی‌تان در همان لحظه اول باید یك جرقه عاطفی زده شود و چنین كششی به قرار‌های بعدی و در نهایت ازدواج منجر شود اما اشتباه می‌كنید.
شما برای خوشبختی به شاهزاده رۆیاها نیازی ندارید و قرار نیست یك عمر با یك نگاه اسرارآمیز عاشقانه زندگی كنید. بلكه قرار است كنار مرد محكم و مستقلی زندگی كنید كه می‌تواند در سخت‌ترین روزها هم در كنار شما باشد، دركتان كند و پابه‌پای‌تان پیش برود.
رخت‌چرك‌ها را دور بیندازید
همه ما در زندگی‌مان رخت‌چرك‌هایی داریم. منظورمان همان اشتباه‌ها، خاطرات آزار‌دهنده و لحظه‌هایی است كه ترجیح می‌دادیم هیچ وقت اتفاق نمی افتادند. خب، ما انتظار نداریم كه در زندگی شما چنین مسائلی پیش نیامده باشد، فقط می‌گوییم حالا كه وقت ازدواج‌تان رسیده، باید رخت‌چرك‌هایتان را پشت در بگذارید و به‌جای فكر كردن و عذاب كشیدن، برای فراموش كردن روزهای گذشته انرژی بگذارید.
همسر آینده‌تان را شریك این خاطرات نكنید و اگر به دلیل برخی اتفاقات گذشته هنوز متاثر هستید و عذاب می‌كشید، این عذاب را وارد زندگی‌تان نكنید. دوره نامزدی فرصت خوبی است تا بتوانید از آنچه پیش از این در زندگی‌تان بوده، عبور كنید و با یك شروع تازه، برای یك زندگی موفق آماده شوید. زندگی‌ای كه قرار نیست این بار رخت‌چرك دیگری برای آینده شما شود.

شنبه، خرداد ۱۳، ۱۴۰۲

گربه مرتضی علی


به افراد ابن الوقت و کسانی که نان را به نرخ روز بخورند و همواره جهت منافع خود را در هر زمان و مکانی منظور داشته باشند ، گربه مرتضی علی گفته می شود و یا به اصطلاح دیگر می گویند :" فلانی گربه مرتضی علی است از هرجا بندازید با دست به زمین می آید و پشتش به زمین نمی رسد ."
اما ریشه تاریخی این ضرب المثل :
گربه حیوانی است که در غالب خانه ها هست و روی دیوارها و پشت بامها دیده می شود . چنگالها و دندانها و نیش بسیار تیز دارد . با آدمی انس می گیرد و در عین مکاری وحیله گری ، حیوانی تمیز و پاکیزه است که چون سیر شد دست و رویش را با آب دهان می شوید . دوست دارد با کودکان بازی کند ولی چون اذیتش می کنند غالباً از آنها می گریزد و در آغوش زنان و مردان خانه جای می گیرد.

اما مثل مورد بحث یعنی گربه مرتضی علی علاوه بر آنکه با وضع جسمانی و ساختمان دست و پای گربه مرتبط است چون ریشه تاریخی نیز دارد از آن فی الجمله بحث می شود : جای شک و تردید نیست که مرتضی علی یعنی مولی الموالی حضرت علی بن ابی طالب(ع) به سبب شان و والایی مقام و مرتبت که در خور شخصیتهای بارز و اندیشمند است نه اهل گربه بازی و کبوتربازی و از این قبیل بازیهای جلف و نابخردانه بود و نه به فرض محال ، آن فرصت و مجال را داشت که در دوران زمامداری و خلافت به این گونه اعمال متبادر شود . پس این فرضیه پیش آید که این مرتضی علی صاحب گربه موصوف شخص دیگری غیر از علی بن ابی طالب(ع) است که متاسفانه تاکنون با وجود مراجعه به کتب عدیده و استمداد و استطلاع از صاحب نظران هویتش مشخص نگردیده است.

تنها پاسخی که نگارنده در این مورد از چند نفر شنیده این بوده است که گربه مرتضی علی در اصل گربه مرتاض علی بود و نام مرتاض علی به علت قرابت ذهنی و مرور زمان به مرتضی علی تبدیل شده است . راجع به مرتاض علی همچنین نقل کرده اند که این مرد از مرتاضان هندی بود . سالی به ایران آمد و چند چشمه تردستی و به اصطلاح عمومی شعبده بازی و چشم بندی نشان داد . از جمله شیرینکاریهایش گربه سیاه براق دست پرورده ای بود که آن حیوان را گاهی سر و گاهی از پا یا دم در حال چرخش به هوا پرتاب می کرد.

این گربه مرتاض علی به هر شکل وهیئتی که پرتاب می شد با دو دست پایین می آمد بدون آنکه پشتش به زمین برسد و یا احساس کمترین ناراحتی کند . البته این گفته و شایعه به جهات مختلف قابل قبول نیست و نمی توان آن را ریشه مستند و موجه قرار دارد . چه اولاً هویت این مرتاض علی معلوم و مشخص نیست که در درچه عصر و زمانی می زیست . ثانیاً با چهار دست و پا پایین آمدن اختصاص به گربه مرتاض علی ندارد که آن را به صورت امثله سائره درآورده باشد.

پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۲

سخنان جالب و زیبای بزرگان جهان درباره کوروش کبیر


پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :
در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان کورش شناخته شده است. زیرا نبوغ و عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است. آزادی به یهودیان و ملتهای منطقه و کشورهای مسخر شده که در گذشته نه تنها وجود نداشت بلکه کاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست.

دکتر هانری بر دانشمند فرانسوی – تمدن ایران باستان :
این پادشاه بزرگ یعنی کورش هخامنشی برعکس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به همین سبب بود که شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان صرف می کردند. ..

آلبر شاندور – کورش بزرگ :
شاهنشاهی ایران که پایه گذار او کورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی ریزی نشد. بلکه عکس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد. پارسیها با مساعدت یکدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت وشکوهی را در تاریخ به جای گذاشته اند که نشانه نبوغ و نژاد پاک آنان است. نژادی که حماسه آنان را همچون آفتابی در تاریکی نشان میدهد. آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند که برای آیندگان نیز خواهد ماند.

ژنرال سرپرسی سایکس :
خوش زبانی او از پاسخی که در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشکار است. مطالب کتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنتهای ایرانی همه همداستانند که کورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست میخواندند.
ما نیز میتوانیم بدان ببالیم که نخستین مرد بزرگ آریائی که سرگذشت اش بر تاریخ روشن است، صفاتی چنان عا لی و درخشان داشته است.
ژنرال سرپرسی سایکس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه کورش بزرگ:
من خود سه بار این آرامگاه را دیدار کرده ام ، و توانسته ام اندک تعمیری نیز در آنجا بکنم، و در هر سه بار این نکته رایادآورده شده ام که زیارت آمارگاه اصلی کورش، پادشاه بزرگ و شاهنشاه جهان، امتیاز کوچکی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام که بچنین افتخاری دست یافته ام. براستی من در گمانم که آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری هست که از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد.

 سرپرسی سایکس – تا ایران باستان :
در شاهنشاهی کورش زیبایی – مردانگی – شجاعت – قهرمانیت – عدالت به عیان دیده شده است. وی هیچگاه عیاشی نکرد. کاری که اکثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند. آزادی هایی که داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افکاری داشت که به راستی متعلق به تاریخ نبوده است.
کورش یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان است. او ابتدا پادشاه سرزمین کوچکی بود. ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آکنده از وطن پرستی امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد که در کل جهان بی سابقه بود. این بدین دلیل بود که تاکنون هیچ کشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران کل خاورمیانه را تصاحب کند. او هیچ گاه خوشگذران و تن آسایی نکرد.
هیچ گاه مغرور نشد و همیشه به یاد خداوند خود بود و برای احترام به مزدا حیواناتی را نثار می کرد. کاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از دودمانی بود که از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان بودند.
کورش در شوخ طبی و انسانیت سرآمد زمان خود بود. من سه بار تا کنون موفق شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت کنم و خداوند را برای این توفیق سپاس میگویم.

افلاطون – قوانین ( ۴۷۷ تا ۳۴۷ پیش از میلاد ) :
پارسیان در زمان شاهنشاهی کورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند. از اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند. در زمان او ( کورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند وآنان را به رعایت قوانین انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میکردند.
مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند ازاین رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شرکت میکردند از این رو شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهی میکرد و به آنان اندرز میداد. آزادی و مهرورزی و رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت.

هرودوت – تاریخ هرودوت( ۴۸۴ تا ۴۲۵ پیش از میلاد ) :
هیچ پارسی یافت نمی شد که بتواند خود را با کورش مقایسه کند . از اینرو من کتابم را درباره ایران و یونان نوشتم تاکردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به فراموشی سپرده نشود.
کورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی که زیر فرمانروایی او بودند آزادی می بخشید و همه او را ستایش مینمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال میکردند.

هارولد لمب دانشمند امریکایی – کورش بزرگ : ..
در شاهنشاهی ایران باستان که کورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به کردار نیک – گفتار نیک – پندار نیک سوگند یاد میکردند که طرفدار ملت و کشورشان باشند و نه خودشان. که این امر در صدهها نبرد آنان به وضوح دیده میشود که خود شاهنشاه در راس ارتش به سوی دشمن برای حفظ کیان کشورشان می تاخته است.

گزنفون – کوروپد ا ی ( ۴۴۵ پیش از میلاد ) :
مهمترین صفت کورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند میکرد. این رسوم و دینداری آنان هنوزدر زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل میشود. از صفتهای برجسته دیگر کورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.
ما در این باره فکر کردیم که چرا کورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته شده بود . سه دلیل را برایش پیدا کردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و سپس نبوغ پروش او از کودکی بوده است.
کورش نابغه ای بزرگ – انسانی والا منش – صلح طلب و نیک منش بود . او دوست انسانها و طالب علم و حکمت و راستی بود. کورش عقیده داشت پیروزی بر کشوری این حق را به کشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و کار غیر انسانی را مرتکب شود.
او برای دفاع از کشورش که هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت که سابقه نداشت. او در نبردها آتش جنگ را متوجه کشاورزان و افراد عام کشور نمی کرد. او ملتهای مغلوب راشیفته خود کرد به صورتی که اقوام شکست خورده که کورش آنان را از دست پادشاهان خودکامه نجات داده بود وی را خداوندگار می نامیدند. او برترین مرد تاریخ – بزرگترین – بخشنده ترین – پاک دل ترین انسان تا این زمان بود.

کنت دوگوبینو فرانسوی – ایران باستان :
شاهنشاهی کورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت. او به راستی یک مسیح بود زیرا به جرات میتوان گفت که تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود باشد.

نیکلای دمشقی
کورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر کس دیگر آگاهی داشت. این دانش را نزد مغان زرتشتی آموخته بود.

پرفسور کریستن سن ایران شناس – استاد زبان اوستایی و پهلوی :
شاهنشاه کورش بزرگ نمونه یک پادشاه “جوان مرد” بوده است . این صفت برجسته اخلاقی او در روابط سیاسی اش دیده میشده. در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و فرستادگان کشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده. که این قوانین امروز روابط بین الملل نام گرفته است.

آلبر شاندور فرانسوی – شاهنشاهی کورش بزرگ :
کورش یکسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود. برای کسی که دشمن خودش بود. او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینکه ثابت کند که هدف فتح و جنگ و کشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی که ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود. او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و سیاسی بدهد . در همین حین کتیبه های شاهان همزمان او حاکی از برده داری و تکه تکه کردن انسان های بیگناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد.

پرفسور گیریشمن – ایران از آغاز تا اسلام :
کمتر پادشاهی است که پس از خود چنین نام نیکی باقی گذاشته باشد. کورش سرداری بزرگ و نیکوخواه بود. او آنقدر خردمند بود که هر زمانی کشور تازه ای را تسخیر می کرد به آنها آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود. او شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و کشتار نمی کرد. ایرانیان کورش را پدر و یونانیان که سرزمینشان بوسیله کورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و یهودیان او را مسیح خداوند میخوانند.

کنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی ) :
تا کنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را که کورش در تاریخ جهان باقی گذاشت – در افکار میلیونها مردم جهان بوجود آورد. من اذعان میدارم که اسکندر و سزار و کورش که سه مرد اول جهان شده اند کورش در صدر انها قرار دارد. وتا کنون کسی در جهان بوجود نیامده است که بتواند با او برابری کند و او همانطور که در کتابهای ما آمده است مسیح خداوند است. قوانینی که او صادر کرد در تاریخ آن زمان که انسانها به راحتی قربانی خدایان می شدند بی سابقه بود.

ویل دورانت – تاریخ تمدن ویل دورانت – مشرق زمین :
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفته امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشور گشایی حیرت انگیز بود. او با شکست خوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود. بهمین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان قهرمان پیش از اسکندر مینامند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.

کلمان هوار – تمدن ایرانی :
کورش بزرگ در سال ۵۵۰ قبل از میلاد بر اریکه پادشاهی ایران نشست. وی با فتوحاتی ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت که تا آن روزگار کسی به دنیا ندیده بود. کورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود. او اقوام مختلف را مطیع خود کرد. او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی کرد. برای احترام به مردمان کشورهای دیگر معابدشان را بازسازی کرد. وی پیرو دین یکتا پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود.

مولانا ابوالکلام احمد آزاد فیلسوف هندی -کورش بزرگ ( عباس خلیلی ) :
کورش همان ذوالقرنین قرآن است. وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و کردار نیک را به مردمان ایران و جهان هدیه داد. سنگ نگاره او با بالهای کشیده شده به سوی خداوند در پاسارگاد وجود دارد.

دیودوروس سیسولوس ( ۱۰۰ پس از میلاد ) :
کورش پسر کمبوجیه و ماندان در دلاوری و کارآیی خردمندانه حزم و سایر خصائص نیکو سرآمد روزگار خود بود. در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی کم نظیر و در کردار نسبت به زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میکرد. پارسیان او را پدر می خواندند.

دکتر جهانگیر اوشیدری – دانشنامه مزدیسنا :
کورش به سال ۵۵۹ قبل از میلاد بر اریکه شاهنشاهی بنشست و در سال ۵۲۹ قبل از میلاد وفات یافت. پس از تسخیر بابل با مردمان شکست خورده بامهربانی رفتار کرد و اسیران یهودی را که بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد کرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند. او فرمانی صادر کرد که معبد اورشلیم را که بخت النصر ویران کرده بود را با هزینه دولت ایران بازسازی کنند . کورش را در پارسه گرد که امروزه  پازاردگاد نامیده می شود به خاک سپردند. او از مردان بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیکی ستایش کرده اند. اوپادشاهی سیاستمدار – شجاع – با فتوت – با عزم و اراده – با گذشت و مهربان بود . او به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد. منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و جهان است.

اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی – تراژدی پارسه :
کورش یک تن فانی سعادتمند بود. او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید. خدایان او را دوست داشتند. او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

سه‌شنبه، فروردین ۱۵، ۱۴۰۲

روزی كه «حسن صبّاح» كار مبارزه را آغاز كرد - عقايد و راهكارهای او


مورخان، متفق القول، هفتم ژوئيه (۱۶ تيرماه) سال ۱۰۷۱ ميلادی (۴۵۰ هجری خورشيدی) را روزی می دانند كه حسن صبّاح كار ديوانی [امور اداری دولتی] را رها كرد تا راه مبارزه با فساد، تجاوز، سلطه گری و زورگويان را در پيش گيرد و جهان بهتری بسازد. وی از نظر فلسفی معتقد به آزادی اجتماعی، تعاون، برادری، عدم تصرف مناطق و برتری بر ملل ديگر با توسل به نيروی مسلح بود و بخشودن پشيمان شدگان را تشويق و «حرص مال زدن» را نهی می كرد.

ورود حسن به دنيای مبارزه، يك سال پيش از كشته شدن آلپ ارسلان، سلطان سلجوقی وقت، و به حكومت رسيدن پسرش ملكشاه، و جنگ ملكشاه با عموی خود «قاورد» حاكم كرمان بر سر قدرت انجام گرفت. حسن پس از كناره گيری از دستگاه دولت كه به نوشته خود او «در آن ضعيف كشی» رواج داشت به «ری» زادگاه خود رفت و به تفكر درباره آينده نشست.
 
حسن صباح كه ۹۰ سال عمر كرد و چهارشنبه بيست و سوم ماه مه سال ۱۱۳۴ ميلادی درگذشت مردی تحصيلكرده و هوشمند بود كه تا ۳۵ سالگی كار دولتی داشت و يک مدير ماهر و فردی سازمان دهنده بود. وی در اين سن به سوريه و مصر سفر كرد. در آن زمان، فاطميه در مصر حكومت داشتند. شيعه هفت امامی كه در آنجا رواج داشت در همان ايام به فرقه های مختلف و از جمله «دروزی» منشعب شده بود و حسن صباح راه اسماعيليه (به نوشته مورخان اروپايی Ismailism) را در پيش گرفت و به ايران بازگشت تا در اينجا، مردم را به افکار خود و نيز گرايش به اين فرقه دعوت كند.

وی پس از بازگشت به ميهن، كار «حقيقت يابی» را از اصفهان آغاز كرد؛ سپس به يزد، كرمان و آنگاه به تبرستان (مازندران) و از آنجا به ری و قزوين رفت. حسن از اين سفرهای داخلی توشه بزرگ برای رسيدن به هدف برگرفت، ولی در برابر خود امپراتوری توانمند سلجوقيان را می ديد. حسن سرانجام در كار مبارزه، روش كاملا تازه ای در پيش گرفت [روشی مشابه آن چه كه در جهان امروز - دهه آخر قرن ۲۰ و دهه اول قرن ۲۱ - جريان دارد] و تصميم گرفت كه خوی از جان گذشتگی در پيروان خود كه آنها را «فدايی» می خواند ايجاد كند، نخست به مخالفان اخطار دهد و چنانچه به زورگويی و ... ادامه دهند، برای براندازی شان از زهر و خنجر استفاده كند، و به جای تصرف شهرها، بر دژهای كوهستانی مسلط و در آنجا مستقر شود، و از داخل اين دژها به تبليغ عقايد خود، گردآوری پيروان و آموزش آنان و ايجاد کتابخانه بپردازد. با اين برنامه، حسن متوجه مناطق كوهستانی شد، و قلعه (دژ) الموت را در قزوين تصاحب كرد. برنامه دوم او همدست كردن مردم روستاهای اطراف اين قلاع بود و به زودی بر ۷۴ قلعه در سراسر ايران و شمال عراق مستولی شد. پيروانش او را «سيدنا» می خواندند. درباره كارهای او، نوشته های عطاملك جوينی، رشيدالدين فضل اله، ابن اثير، دكتر ايوانف و دكتر برنارد لويس Lewis دقيقتر هستند.
 
دولت سلجوقيان از سركوب پيروان حسن صباح كه مبارزه انتحاری، و به صورت «شبح» عمل می كردند عاجز مانده بود. [صباح نام خانوادگی «حسن» است كه اسم جد پنجم او بود] حسن برای نشان دادن قدرت خود به سلطان سنجر که او را تهديد می کرد، يكی از فدائيان را مامور می كند كه شب هنگام به خوابگاه سنجر وارد شود و بدون اين که به او آسيب برساند يک خنجر در كنار سر او بر زمين فرو كند و نامه ای که قبلا آماده شده بود در آنجا باقی بگذارد. سنجر به حسن صباح پيغام فرستاده بود كه دارای قلمروی پهناور و دو كرور (يك ميليون) مرد جنگی است و حسن در آن نامه به او پاسخ داده بود كه وی، تنها دارای هفتاد هزار پيرو «زن و مرد» است، که همه از جان گذشته اند، اما آدمهای تو برای مزد و مقامشان همراهت هستند و جانشان را دوست دارند و ....

از نوشته های مورخان چنين بر می آيد كه حسن صباح علاوه بر بنياد گذاری اسماعيليه ايران و هند (پاكستان) از نظر فلسفی مردی بود كه اعتقاد به زندگانی ساده (بدون تجمل) داشت. به عقيده او، معاش هر كس بايد از طريق كار مفيد تامين شود و «فدائيان» عمدتا كشاورز بودند. وی که معتقد به آزادی اجتماعی، اقتصاد تعاونی و نيز گذشت بود پس از هر پيروزی، از شكست خوردگان انتقام نمی گرفت و آنها را شماتت نمی كرد. به نوشته برخی مورخان متأخر، دشمنی او با خواجه نظام الملك تنها به خاطر مخالفت خواجه با نظام اسماعيليه نبود، بلكه برای اين هم بود كه خواجه خدمت اجنبی (تركمانان سلجوقی) را می كرد و به زبان عربی بيش از فارسی توجه داشت.
 
در اروپا درباره حسن صباح به جای تاريخ نويسی داستان نويسی كرده اند از جمله اين كه به فدائيان پيش از فرستادن به ماموريت ترور، حشيش می داد و برخی ريشه واژه Assassin (ترور) را از كلمه حشاشين (Hashshashin) سفرنامه ماركوپولو می دانند. حال آن كه معدودی از زبانشناسان ريشه اين واژه را در كلمه عسس (پاسبان - نگهبان - داروغه) و چند تن ديگر باز هم آن را به نام حسن صبّاح بسته اند كه به پيروان او در اروپا حسنين (Hassaneen) می گفتند.

پس از مرگ حسن صباح و افتادن كار به دست جانشين او «كيا بزرگ رودباری»، گروههای مشابهی در سوريه پديد آمدند و «پيرمرد كوهستان» كه درباره اش داستانها در اروپا نوشته اند كسی جز «رشيدالدين سنان» نبوده است و ربطی به حسن صباح ندارد؛ با وجود اين، مورخان فرنگ اين گروهها را هم شعبه عرب پيروان حس صباح نوشته اند زيرا که اخطاری مشابه اخطار حسن به سلطان سنجر، به صلاح الدين ايوبی داده بودند.
 قلاع اسمعيليه در سالهای ميان ۱۲۵۶ تا ۱۲۶۰ ميلادی به دست هلاكوخان مغول فتح شدند، ولي روش كار او در مبارزه (به تعبير تازه، نوعی تروريسم ) و فرقه اسماعيليه باقی مانده اند.

از همان زمان تا به امروز هر گروه و فرقه ايدئولوژيك كم جمعيت در مقابله با معارض نيرومند و بسيار مجهّز، در كنار تبليغات، از روش حسن صباح هم استفاده كرده است؛ از آنارشيست های قرن نوزدهم گرفته تا القاعده و .... همه اين گروهها همانند حسن صباح ۹ قرن پيش «تبليغات»، ازجان گذشتگی و «مبارزه تا حد خودكشی» را به صورت ابزارهای اصلی مبارزه بكار برده اند. حسن می گفت: هنگامی كه «دانش آموختگان» در راه ما قرار گيرند، وقوع دگرگونی جهانی قطعی است و به همين دليل بوده است كه ورود دسته ای از دكترها به اين نوع مبارزه كه در جولای ۲۰۰۷ در انگلستان كشف شد، تا حد زياد مورد توجه افكار عمومی قرار گرفته بود
.