یکشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۹۷

تکاوارن نیروی زرهی اهواز - ارتش شاهنشاهی ایران

 زمان : یکشنبه ۲۱ بهمن ۱۳۵۲ خورشیدی ، ساعت ۹ بامداد به وقت محلی ؛ مکان : منطقه عملیاتی مهران ( مرز ایلام و عراق )
در پی حمله سهمگین لشکرهای زرهی، هوابرد و هوایی ارتش عراق به مرز ایران و پیشروی به سمت دزفول در ساعت ۶ بامداد آن روز ...
گردان های تیپ تفنگداران نیروی دریایی شاهنشاهی ایران؛ در شرایطی پس از سه ساعت پر خشم و التهاب و هیجان نخستین رویارویی نظامی خود به منطقه رسیده اند ....که از ارتش زرهی عراق چیزی برای جنگیدن باقی نمانده و این نیروها ظرف یک ساعت گذشته توسط لشکر 1و2 زرهی خوزستان و هوانیروز اهواز و پایگاه چهارم و ششم شکاری دزفول و بوشهر منهدم شده !! و این نیروها تا روز ۱۹ اسفند به مدت ۲۷ روز بدون درگیری در خاک عراق اردو زده اند !!!!

شنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۹۷

حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در ۱۵ جمله


در ۱۵ سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌ دانند، و گاهی اوقات پدران هم.

در ۲۰ سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ‌ ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود.

در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می‌کند.

در ۳۰ سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

در ۳۵ سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌ سازد.

در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌ دهیم دوست داشته باشیم.

در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می ‌افتد و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می ‌دهند .

در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بد ترین دشمن وی است.

در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب .

در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می ‌توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

در ۶۵ سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

در ۷۰ سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیار داشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت ‌ های بد است.

در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌ کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می ‌ دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌ شود.

در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است.

در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست

یکشنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۹۷

کنفدراسیون چیست ؟

کنفدراسیون ( به فرانسوی Confederation) به معنای اتحاد چند دولت برای همکاری و همیاری است.
کنفدراسیون بر خلاف فدراسیون، دارای یک قدرت مرکزی نیست که بر شهروندان همه دولتهای متحد فرمانروا باشد، دولتهای عضو ، در سیاست داخلی و خارجی خود آزادند.
ایالات متحد آمریکا پیش از آنکه به صورت فدراسیون درآید از ۱۷۷۸ تا ۱۷۸۷ کنفدراسیون بود، آلمان از ۱۸۱۵ تا ۱۸۶۶ و هلند از ۱۵۸۰ تا ۱۷۹۵ به صورت کنفدراسیون بودند. کشورهای عضو کنفدراسیون در روابط بین‌المللی به صورت کشورهای جداگانه و با سیاست خود حرکت می‌کنند اما جنگ را میان خود ناروا می‌دانند و آن را جایز نمی‌شمارند.
معمولا قسمتی از وظایف دولت‌های متحد به یک کمیته مرکزی واگذار می‌گردد. کنفدراسیون به طور معمول از پیوند چند فدراسیون ایجاد می‌گردد.

یکشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۹۷

چشم اسفندیار یا پاشنه آشیل

در افسانه ها و اسطوره های ایرانی و یونانی در داستان شگفت انگیز وجود دارد که بیانگر هستی شگفت انسان است. این داستان ها هر چند درباره دو شخص به نام اسفندیار و آشیل است ولی این دو نمادی از انسان و وضعیت اوست.
اسفندیار در داستان های ایرانی شخصیت دوگانه ای یافته است و میان زشت و زیبا و بد و خوب می گردد. گاه همانند پیامبری به بازسازی فرهنگ دینی زمانه خود می پردازد و می کوشد تا "به دین " را دوباره به جامعه باز گرداند و آثار شرک و دوگانه پرستی را بزداید و گاه به حکم هوس حکومتی به جنگ سرداری می رود که حافظ دین و آیین و امنیت کشور است و در دام توطئه شاه پدر می افتد.
او به حکم ایزدی در چشمه ای فرو رفته تا رویین تن شود ولی در هنگامه فرو رفتن در این چشمه چشم هایش را بست و آب چشم آن را در بر نگرفت و این نقطه ضعف و ناتوانی اسفندیار شد.
در داستان آشیل نیز با پهلوانی رو به رو هستیم که با چنین شیوه ای رویین تن می گردد ولی در داستان وی هنگامه رفتن به درون آب چیزی مانند برگی مانع از آن می شود که پاشنه اش به آب رسد و آن بخش رویین نمی شود و مرکز آسیب او می گردد.
در هر دو داستان ایرانی و یونانی که هم نژاد و رقیب همیشگی یک دیگر بودند این همانند های و ناهمانندی های را می توان یافت . چنان که در میان ایرانیان همواره یگانه پرستی اصالت داشت در میان انیران و یونانیان چندگانه پرستی اصالت می یابد.
اگر به داستان چشم اسنفدیار توجه شود به ژرفای فکر و اندیشه ایرانی می توان پی برد که تا چه اندازه از برداران یونانی خویش پیش بوده اند.
می دانیم که انسان از راه چشم بیشترین اطلاعات خویش را به دست می آورد و چشم در زندگی انسان از هر عضوی دیگر مفید تر و تاثیرگذارتر است. از این رو همه عشق و علاقه انسان از راه چشم پدید می آید. چشم است که دل را به دام می اندازد. در اشعار بابا طاهر این گونه می خوانیم :
ز دست دیده و دل هر دو فریاد         که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد          زنم بر دیده تا دل گردد آزاد


برای همین گفته اند تا پیش از آن که شکم سیر شود باید دیده سیر گردد. این گونه است که دیده به عنوان مهم ترین عضو انسانی عمل می کند و هم نطقه ضعف و ناتوانی بشر است.
در داستان اسفندیار چشم آسیب پذیر عضو اوست که رویین تن نشده است و از این راه می توان به این موجود رویین تن ضربه و اسیب رساند. امری که بیانگر ضعف و ناتوانی بشر و راه آسیب پذیری اوست.
اما در داستان پاشنه آشیل این نقطه سستی در پا نهاد شده است و انسان از آن را آسیب پذیر است. امری که خود به سادگی نشان می دهد که چنین انسان های سست اندیشه ای نمی توانسته اند که فلسفه بیافریند و فرزانگی پیشه کنند. کسانی که درک و فهم درستی از نقاط ضعف و سستی بشر ندارند چگونه می تواند در کلیات بیندیشند.
سخن امروزم این است که چرا ما با آن در ادبیات شیرین فارسی چشم اسفندیار را داریم از پاشنه آشیل به عنوان نقطه ضعف حکومتی و یا ملتی سخن می گوییم . آیا بهتر نیست از چشم اسفندیار سخن بگوییم و به این ضرب المثل اشاره داشته باشیم.
آیا زمانه آن فرانرسیده است که به فرهنگ اصیل ایرانی بازگردیم و از زیبایی و کمال آن بهره بریم و همواره مرغ همسایه را غاز نشماریم.