پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۹۶
پنجشنبه، آذر ۳۰، ۱۳۹۶
اسلام اصلاح پذیر نیست؛ اسلام همین است که می بینیم!
بحث اصلاح پذیری اسلام بحث تازه ای نیست. دستکم از زمان قاجاریه این بحث مطرح بوده و به اَشکال مختلف، در سطح جامعه ی فرهنگی مورد تایید و نقد قرار گرفته است.
با چهره نمایاندن صورت سیاسی و تروریستی اسلام، این بحث در سطح مجامع سیاسی و بین المللی نیز مطرح شده و نظرهایی در رد و قبول آن اظهار شده است.
در مورد اسلام و اصلاح آن اهم نکات، از این قرار است:
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، معتقد است که اسلام راستین چیزی ست که او بدان اعتقاد دارد.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، در صدد اصلاح اسلام طرف مقابل است.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، تا زمانی که قدرت سیاسی در اختیارش نیست تلاش می کند اسلام طرف مقابل را اصلاح کند ولی به محض دست یابی به قدرت سیاسی، اصلاح اسلام را از یاد می بَرَد و سرکوبِ اسلامِ طرف مقابل را به مورد اجرا می گذارد.
در تمام بحث ها یک نکته حائز اهمیت وجود دارد:
تمام طرفین دعوا، اسلام خود را راستین و اسلام طرف مقابل را دارای عیب و ایراد و ناخالصی و یا کلا انحراف و نادرستی می دانند.
اگر آن چه «اصلاح دین» خوانده می شود، از چهارچوب های معینی خارج شود، «اصلاح» جای خود را به «تغییر» شکل و ماهیت دین می دهد و دین جدیدی ظهور می کند (مثال بارز آن آیین بهایی ست).
سوال کلی دیگری که مطرح می شود این است که چه مقدار طرفین مدعی حق دارند؟
آیا روحانیتی که مدعی سال ها تحصیل در رشته های دینی و فقهی ست حق بیشتری نسبت به صاحبان آرای غیر روحانی مثل شریعتی و سروش و امثال آن ها دارد؟
و در دوران ما، این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توان اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جنایتکار و تروریستی که دنیا را به خاک و خون کشیده، قرار داد و از آن دفاع کرد؟
در چند نکته ای که در زیر بیان می کنیم «هیچ تردیدی» وجود ندارد:
-اسلام عبارت است از ترکیب ناهمگون صدها تئوری و نظر که برای «همگی» آن ها، یا در قرآن، یا در تفاسیر قرآن، و یا در سیره زندگی پیامبران و بزرگان دین، نمونه هایی جهت اثبات و تایید وجود دارد.
-برای هر تئوری به همان مقدار که «دلیل» برای اثبات وجود دارد، دلیل برای رد وجود دارد.
-همه ی طرفین دعوا، بخشی از آن چه را که دلیل خوانده می شود قبول و بخشی دیگر را رد می کنند و برای قبول و رد خود دلایل «کافی» ارائه می دهند.
-و خلاصه این که «امکان ندارد» کسی بتواند، حتی با داشتن بیشترین معلومات و آگاهی از زیر و بم مسائل دینی، طرف دیگر را با «گفتار» و «نوشتار» مجاب کند و رد و قبول خود را به او بقبولاند.
اگر فرض های بالا را قبول داشته باشیم، و نتیجه گیری های ذکر شده را منطقی بدانیم، چیزی به نام اصلاح دین ممکن نخواهد بود و شاید بتوان تنها عده ای «دنباله رو» را از یک گروه جدا کرد و به گروه دیگر برد و نه بیش از آن.
میلیون ها ورق کاغذی که در باره ی اسلام و جزییات آن نوشته شده به هیچ وجه من الوجوه قابل تفکیک و ارزیابی برای درست و غلط نیست و هر ورق پاره ای برای هر گروهی می تواند تا حد قداست ارزش و اعتبار داشته باشد لذا بحث در رد و نقد آن کفر و ارتداد به شمار رود.
پس چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و هر چه که به نام اسلام، در ذهن اکثریت «مردم دنیا» نقش می بندد پذیرفت و به آن تن در داد؟
به ضرس قاطع باید به این سوال پاسخ مثبت داد! البته می توان بیکار ننشست چنان که مصلحانِ دینِ اسلام و باورمندان به اسلام رحمانی بیکار ننشسته اند و تلاش می کنند تا چهره ی وحشی اسلام را با رفتار و گفتار خود به گونه ای دیگر نشان دهند، ولی تا زمانی که شما مثلا در سالن سینما یا داخل قطار «الله اکبر» بگویید و مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند، چهره ی اصلاح نشده و وحشی دین در ذهن اکثریت مردم نقش بسته و مصلحان دین در نشان دادن وجه رحمانی آن موفق نبوده اند!
با چهره نمایاندن صورت سیاسی و تروریستی اسلام، این بحث در سطح مجامع سیاسی و بین المللی نیز مطرح شده و نظرهایی در رد و قبول آن اظهار شده است.
در مورد اسلام و اصلاح آن اهم نکات، از این قرار است:
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، معتقد است که اسلام راستین چیزی ست که او بدان اعتقاد دارد.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، در صدد اصلاح اسلام طرف مقابل است.
-هر گروهی که اسلام خود را درست و اسلام دیگران را نادرست می داند، تا زمانی که قدرت سیاسی در اختیارش نیست تلاش می کند اسلام طرف مقابل را اصلاح کند ولی به محض دست یابی به قدرت سیاسی، اصلاح اسلام را از یاد می بَرَد و سرکوبِ اسلامِ طرف مقابل را به مورد اجرا می گذارد.
در تمام بحث ها یک نکته حائز اهمیت وجود دارد:
تمام طرفین دعوا، اسلام خود را راستین و اسلام طرف مقابل را دارای عیب و ایراد و ناخالصی و یا کلا انحراف و نادرستی می دانند.
اگر آن چه «اصلاح دین» خوانده می شود، از چهارچوب های معینی خارج شود، «اصلاح» جای خود را به «تغییر» شکل و ماهیت دین می دهد و دین جدیدی ظهور می کند (مثال بارز آن آیین بهایی ست).
سوال کلی دیگری که مطرح می شود این است که چه مقدار طرفین مدعی حق دارند؟
آیا روحانیتی که مدعی سال ها تحصیل در رشته های دینی و فقهی ست حق بیشتری نسبت به صاحبان آرای غیر روحانی مثل شریعتی و سروش و امثال آن ها دارد؟
و در دوران ما، این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توان اسلام رحمانی را در مقابل اسلام جنایتکار و تروریستی که دنیا را به خاک و خون کشیده، قرار داد و از آن دفاع کرد؟
در چند نکته ای که در زیر بیان می کنیم «هیچ تردیدی» وجود ندارد:
-اسلام عبارت است از ترکیب ناهمگون صدها تئوری و نظر که برای «همگی» آن ها، یا در قرآن، یا در تفاسیر قرآن، و یا در سیره زندگی پیامبران و بزرگان دین، نمونه هایی جهت اثبات و تایید وجود دارد.
-برای هر تئوری به همان مقدار که «دلیل» برای اثبات وجود دارد، دلیل برای رد وجود دارد.
-همه ی طرفین دعوا، بخشی از آن چه را که دلیل خوانده می شود قبول و بخشی دیگر را رد می کنند و برای قبول و رد خود دلایل «کافی» ارائه می دهند.
-و خلاصه این که «امکان ندارد» کسی بتواند، حتی با داشتن بیشترین معلومات و آگاهی از زیر و بم مسائل دینی، طرف دیگر را با «گفتار» و «نوشتار» مجاب کند و رد و قبول خود را به او بقبولاند.
اگر فرض های بالا را قبول داشته باشیم، و نتیجه گیری های ذکر شده را منطقی بدانیم، چیزی به نام اصلاح دین ممکن نخواهد بود و شاید بتوان تنها عده ای «دنباله رو» را از یک گروه جدا کرد و به گروه دیگر برد و نه بیش از آن.
میلیون ها ورق کاغذی که در باره ی اسلام و جزییات آن نوشته شده به هیچ وجه من الوجوه قابل تفکیک و ارزیابی برای درست و غلط نیست و هر ورق پاره ای برای هر گروهی می تواند تا حد قداست ارزش و اعتبار داشته باشد لذا بحث در رد و نقد آن کفر و ارتداد به شمار رود.
پس چه باید کرد؟ آیا باید دست روی دست گذاشت و هر چه که به نام اسلام، در ذهن اکثریت «مردم دنیا» نقش می بندد پذیرفت و به آن تن در داد؟
به ضرس قاطع باید به این سوال پاسخ مثبت داد! البته می توان بیکار ننشست چنان که مصلحانِ دینِ اسلام و باورمندان به اسلام رحمانی بیکار ننشسته اند و تلاش می کنند تا چهره ی وحشی اسلام را با رفتار و گفتار خود به گونه ای دیگر نشان دهند، ولی تا زمانی که شما مثلا در سالن سینما یا داخل قطار «الله اکبر» بگویید و مردم فرار را بر قرار ترجیح دهند، چهره ی اصلاح نشده و وحشی دین در ذهن اکثریت مردم نقش بسته و مصلحان دین در نشان دادن وجه رحمانی آن موفق نبوده اند!
یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۹۶
اولین پل متحرک ایران در بندر پهلوی
در گذشته رفت و آمد از انزلی به غازيان وسيله قايق صورت ميگرفت تا اينكه تصميم گرفته شد انزلی وسيله دو پل به راه زمينی غازيان - رشت متصل گردد كه پلی از غازيان به ميان پشته به طول ۲۱۰ متر و عرض ۱۰ متر و ارتفاع ۸۵/۶ متر با ۵ دهانه كه يك دهانه از آن به طول ۲۵ متر متحرك بوده است .
پل ديگر از ميان پشته به انزلی به طول ۱۲۷ متر و عرض ۱۰ متر وارتفاع ۵/۶ متر با سه دهانه كه يك دهانه به طول ۲۵ مترمتحرك بوده احداث گرديد .
هردو پل از بتون مسلح ساخته شده شروع ساختمان از اواخر تيرماه ۱۳۱۴ خورشیدی و پايان كار دراوايل تابستان ۱۳۱۶ خورشیدی يعنی مدت ۱۸ ماه بوده و در خرداد ماه ۱۳۱۷ مورد استفاده قرارگرفته و روز چهارشنبه هفتم آذر ماه ۱۳۱۸ خورشیدی به طور رسمی تحويل گرديد . اين دو پل وسيله كمپانی «سنتاب» آلمانی و شركت های مختلف از جمله «موتلا» سوئدی ساخته شد و در نتيجه با احداث آن راه ارتباطی آذربايجان رشت - قزوين - تهران برقرارشد و اخيراً برای حفظ پل ها عبور كاميونهای سنگين را از روی آنها ممنوع كرده اند.
پل ديگر از ميان پشته به انزلی به طول ۱۲۷ متر و عرض ۱۰ متر وارتفاع ۵/۶ متر با سه دهانه كه يك دهانه به طول ۲۵ مترمتحرك بوده احداث گرديد .
هردو پل از بتون مسلح ساخته شده شروع ساختمان از اواخر تيرماه ۱۳۱۴ خورشیدی و پايان كار دراوايل تابستان ۱۳۱۶ خورشیدی يعنی مدت ۱۸ ماه بوده و در خرداد ماه ۱۳۱۷ مورد استفاده قرارگرفته و روز چهارشنبه هفتم آذر ماه ۱۳۱۸ خورشیدی به طور رسمی تحويل گرديد . اين دو پل وسيله كمپانی «سنتاب» آلمانی و شركت های مختلف از جمله «موتلا» سوئدی ساخته شد و در نتيجه با احداث آن راه ارتباطی آذربايجان رشت - قزوين - تهران برقرارشد و اخيراً برای حفظ پل ها عبور كاميونهای سنگين را از روی آنها ممنوع كرده اند.
یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۹۶
کارآفرین ، زندگی آفرین است
روزی ابومسلم خراسانی با سپاه خویش از کنار روستای بسیار سبز و زیبا می گذشت جمعی از مردم آن روستا تقاضای دیدار با او را داشتند یکی از آنها را اجازه دادند تا نزد سردار ایرانی بیاید او گفت ما مردان روستا از شما می خواهیم ثروت روستا را بین ما تقسیم کنید و ادامه داد باغ بزرگی در کنار روستا است که اگر تقسیم اش کنید هر کدام از ما صاحب باغ کوچکی می شویم و همیشه دعاگوی شما خواهیم بود . سردار پرسید اگر صاحب باغ هستید پس چرا به پیش من آمده اید ؟! بروید و بین خویش تقسیم اش کنید .
مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.
آن مرد گفت مردم روستای ما ۱۵ سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!
سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .
ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .
سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .
شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .
مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .
مرد گفت : در حال حاضر باغ از آن ما نیست اما ما آن را سبز کردیم ابومسلم متعجب شد و پرسید : داستان این باغ چیست از آغازش برایم بگویید.
آن مرد گفت مردم روستای ما ۱۵ سال پیش تنها چند باغ کوچک داشتند تا اینکه مرد مسافری شبی در روستای ما میهمان شد و فردای آن ، مسافر بخشی از زمینهای اطراف روستا را از مردم روستا خرید و بخشی از مردان و زنان روستا را به کار گرفت تا باغ سبز شد . سردار پرسید در این مدت مزد کارگر و سهم زحمت مردم روستا را پرداخته است و روستایی گفت آری پرداخته اما ریشه او از روستای ما نیست و مردم روستا می گویند چرا او دارایی بیشتری نسبت به ما دارد؟ و باغی مصفا در اختیار داشته باشد و ما نداشته باشیم ؟!
سردار گفت شما دستمزد خویش را گرفته اید و او هم برای آبادی روستای شما زحمت کشیده است پس چطور امروز این قدر پر ادعا و نالان شده اید روستایی گفت دانشمند پرهیزگاری چند روزی است میهمان ما شده او گفت درست نیست که کسی بیشتر و فزون تر از دیگری داشته باشد و اینکه آن مرد باغدار هم از زحمت شما روستاییان باغدار شده و باید بین شما تقسیم اش کند .
ابومسلم پرسید این مردک عالم این چند روزی که میهمان روستا بوده پولی هم به شما پرداخته روستایی گفت ما با کمال مهربانی از او پذیرایی کرده ایم و به او پول هم داده ایم چون حرفهایش دلنشین است .
سردار دستور داد آن شیاد عالم را بیاورند و در مقابل چشم مردم روستا به فلک بستن اش .
شیاد به زاری و التماس افتاده و از بابت نیرنگ و دسیسه خویش طلب بخشش و عفو می نمود . آنقدر او را فلک نمودند که از پاهایش خون می چکید سوار بر خرش کرده و از روستا دورش نمودند .
مردم روستا بر خود می لرزیدند ابومسلم رو به آنها کرده و گفت : شما مردم بیچاره ایی هستید ! کسی که ثروتش را به پای روستای شما ریخته برایتان کار و زندگی به وجود آورده را پست جلوه می دهید و می گویید در داشته های او سهیم هستید و کسی را که در پی شیادی به اینجا آمده و از دسترنج شما شکم خویش را سیر می کند عزیز می دارید چون از مال دیگری به شما می بخشد ! هر کس با ثروتش جایی را آباد کند و با اینکار زندگی خویش و دیگران را پر روزی کند گرامی است و باید پاس اش داشت .
ارد بزرگ اندیشمند و متفکر کشورمان می گوید : (( کارآفرین ، زندگی آفرین است پس آفرینی جاودانه بر او )) می گویند مردم بر زمین افتاده و از ابومسلم خراسانی بخشش خواستند . و از آن پس هر یک به سهم خویش قانع بودند و آن روستا هر روز آبادتر و زیباتر می گشت .
چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۹۶
جنگ نهاوند آخرین نبرد یزدگرد سوم پادشاه ساسانی با اعراب
يزدگرد که به رى عقب نشسته بود تصميم گرفت براى آخرين بار شانس خود را بيازمايد بنابراين با فرستادن سفير به كليه استانهاى باقيمانده ايران از آنها خواست تا براى وى نيرو بفرستند. به زودى از خراسان، سيستان، بلخ، اصفهان، فارس، كرمان و آذربايجان نيرو جمع شد و ۱۵۰ هزار سرباز ايرانى در نهاوند به فرماندهى فيروزان سردار پير ايران گرد آمدند. اما اعراب نتوانستند بيش از ۳۰ هزار سرباز گرد آورند. به گفته برخى مورخين عرب ايرانيان در داخل شهر به دفاع پرداختند اما پس از آنكه اعراب به حيله خود را در حال عقب نشينى نشان دادند ايرانيان از اردو بيرون آمده وناگهان خود را با اعراب آماده به جنگ ديدند. اگرچه در اين نبرد در اثر پايدارى اعراب ايرانيها شكست خوردند اما به نظر مى رسد بايد نسبت به مقدار نيروهاى طرفين شك كنيم چرا كه هيچ گاه ۱۵۰ هزار سرباز از ترس قوايى در حد يك پنجم خود به شهرى پناه نمى برند مضافاً آنكه اين سپاه براى پس گرفتن نواحى تسخير شده جمع شده بود. بنابراين نيروى مذكور حداقل بايد نيرويى در حد نيروى اعراب يا كمتر از آنها باشد كه ابتدا عقب نشينى و پناه به قلعه را انتخاب مى كند. (۶۴۲ ميلادى)
در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط ساير ولايات ايران به دست اعراب مى شود.
بررسى نتايج جنگهاى اعراب و ايران :
اعراب مسلمان طى مدت كوتاهى طومار دوقدرت بزرگ دنيا را جمع مى كنند اما شكست ايران اهميت بيشترى از شكست روم داشت كه تنها ولايات آسيايى و آفريقايى خود را از دست داد. ايران در آن زمان حداقل ۲ برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط كامل آن در كمتر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ايران، بين النهرين و آسياى ميانه نفوس بسيار زيادى وجود داشت و پيوستن آنها به اعراب سبب قدرت گرفتن اين نيروى تازه از راه رسيده شد.
اما شكستهاى ايران از اعراب را نبايد فقط به حساب سستى رزمندگان ايرانى گذاشت چرا كه سربازان مذكور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى ديگر اعراب تازه مسلمان نيز با انگيزه بوده وخود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند.
مرحوم دكتر احمد حامى نويسنده كتابهاى متعدد تاريخى در كتاب خود به نام «مهر» مى نويسد: جنگهاى اعراب و سپاهيان ساسانى نه پيروزى اعراب و نه شكست ايرانيان بود بلكه پيروزى مردم ستم كشيده و رنج ديده و انتقامجوى ايران و ايمان مسلمانان بود. سربازان ايرانى جنگ نكردند زيرا چيزى نداشتند كه براى نگهدارى از دست بدهند آنها خواستشان اين بود كه شكست بخورند تا جامعه طبقاتى ساسانيان برافتد و رنجشان به پايان برسد.
حامى براى سخنان خود دلايلى منطقى نيز مى آورد يكى آنكه باقيمانده پيروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و همانها بيشترين اثر را بر آشفتگى فكرى سربازان و مردم ايران و شوراندن آنها عليه جامعه طبقاتى داشتند همين امر سبب شد تا شورشهاى متعدد داخلى قواى نظامى ايران را ضعيف كند و حتى سربازان، فرماندهان خود را بكشند.
حامى به درستى ذكر مى كند كه سپاهيان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ايران كافى نبوده اند چرا كه در تواريخ شمار آنها همواره ۲۰ يا ۳۰ هزار نفر بوده حال آنكه ايران در قرن هفتم ميلادى حداقل از ۱۰۰ شهر آباد برخوردار بوده بنابراين متصور است كه شهرها به دست خود مردم سقوط مى كرده و سپس چپاول مى شده است.
استاد حامى در كتاب خود تضادهاى بسيار جدى را از بين تاريخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بيرون كشيده و كلاً آنها را رد كرده است. از جمله آنكه درباره جنگ قادسيه معتقد است، صحراى قادسيه در جنوب نجف اصلاً جاى نبرد ۱۵۰ هزار سرباز را نداشته و يا درجلوى دژهاى قديمى با گنجايش بسيار كم بوده وهرگز نمى توانسته شاهد مبارزه دهها هزار سرباز باشد.
درباره نبرد نهاوند نيز اطلاعات بسيار خوبى به ما مى دهد. وى مى گويد: در دره نهاوند جا براى جنگيدن چند هزار نفر نيز نيست چه برسد به مبارزه ۱۸۰ هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى كشيده شده و رودى كه در آن روان است به گاماسب مى ريزد و كوههاى سر به فلك كشيده نهاوند را چون دژى در ميان خود گرفته اند.
به گفته حامى، اعراب هرگز در جنگهاى كوهستانى موفق نبوده اند و پا پيش نمى گذاشتند بنابراين در اين نبرد نيز قاعدتاً يا نبرد در اين ابعاد نبوده و يا آنكه برترى عددى اعراب بسيار قابل توجه بوده است نه آنكه ۱۵۰ هزار نفر در شهرى «حصارى» شوند و ۳۰ هزار عرب كه به نبرد در بيابان و زمين صاف عادت كرده اند آنها را تعاقب كنند.
البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نيست. حكومتى در ابعاد حكومت ساسانى ظرف ربع قرن به كلى از هم پاشيد و مجموعه تضادهاى درونى آن در كنار پيشروى اعراب مسلمان بزرگترين واقعه تاريخى قرن هفتم ميلادى را رقم زد.
در هر حال شكست نهاوند سبب سقوط ساير ولايات ايران به دست اعراب مى شود.
بررسى نتايج جنگهاى اعراب و ايران :
اعراب مسلمان طى مدت كوتاهى طومار دوقدرت بزرگ دنيا را جمع مى كنند اما شكست ايران اهميت بيشترى از شكست روم داشت كه تنها ولايات آسيايى و آفريقايى خود را از دست داد. ايران در آن زمان حداقل ۲ برابر خاك فعلى خود وسعت داشت و سقوط كامل آن در كمتر از ربع قرن سبب قدرت گرفتن قابل توجه اعراب شد. در فلات ايران، بين النهرين و آسياى ميانه نفوس بسيار زيادى وجود داشت و پيوستن آنها به اعراب سبب قدرت گرفتن اين نيروى تازه از راه رسيده شد.
اما شكستهاى ايران از اعراب را نبايد فقط به حساب سستى رزمندگان ايرانى گذاشت چرا كه سربازان مذكور عمدتاً از طبقات فرودست بوده و به شدت از ظلم طبقاتى در عذاب بودند و از سوى ديگر اعراب تازه مسلمان نيز با انگيزه بوده وخود را در هر صورت برنده جنگها مى دانستند.
مرحوم دكتر احمد حامى نويسنده كتابهاى متعدد تاريخى در كتاب خود به نام «مهر» مى نويسد: جنگهاى اعراب و سپاهيان ساسانى نه پيروزى اعراب و نه شكست ايرانيان بود بلكه پيروزى مردم ستم كشيده و رنج ديده و انتقامجوى ايران و ايمان مسلمانان بود. سربازان ايرانى جنگ نكردند زيرا چيزى نداشتند كه براى نگهدارى از دست بدهند آنها خواستشان اين بود كه شكست بخورند تا جامعه طبقاتى ساسانيان برافتد و رنجشان به پايان برسد.
حامى براى سخنان خود دلايلى منطقى نيز مى آورد يكى آنكه باقيمانده پيروان مانى و مزدك به عربستان رفته و مسلمان شدند و همانها بيشترين اثر را بر آشفتگى فكرى سربازان و مردم ايران و شوراندن آنها عليه جامعه طبقاتى داشتند همين امر سبب شد تا شورشهاى متعدد داخلى قواى نظامى ايران را ضعيف كند و حتى سربازان، فرماندهان خود را بكشند.
حامى به درستى ذكر مى كند كه سپاهيان عرب براى فتح شهرهاى بزرگ ايران كافى نبوده اند چرا كه در تواريخ شمار آنها همواره ۲۰ يا ۳۰ هزار نفر بوده حال آنكه ايران در قرن هفتم ميلادى حداقل از ۱۰۰ شهر آباد برخوردار بوده بنابراين متصور است كه شهرها به دست خود مردم سقوط مى كرده و سپس چپاول مى شده است.
استاد حامى در كتاب خود تضادهاى بسيار جدى را از بين تاريخ متداول نوشته شده توسط اعراب را بيرون كشيده و كلاً آنها را رد كرده است. از جمله آنكه درباره جنگ قادسيه معتقد است، صحراى قادسيه در جنوب نجف اصلاً جاى نبرد ۱۵۰ هزار سرباز را نداشته و يا درجلوى دژهاى قديمى با گنجايش بسيار كم بوده وهرگز نمى توانسته شاهد مبارزه دهها هزار سرباز باشد.
درباره نبرد نهاوند نيز اطلاعات بسيار خوبى به ما مى دهد. وى مى گويد: در دره نهاوند جا براى جنگيدن چند هزار نفر نيز نيست چه برسد به مبارزه ۱۸۰ هزار سرباز. دره نهاوند از جنوب شرقى به شمال باخترى كشيده شده و رودى كه در آن روان است به گاماسب مى ريزد و كوههاى سر به فلك كشيده نهاوند را چون دژى در ميان خود گرفته اند.
به گفته حامى، اعراب هرگز در جنگهاى كوهستانى موفق نبوده اند و پا پيش نمى گذاشتند بنابراين در اين نبرد نيز قاعدتاً يا نبرد در اين ابعاد نبوده و يا آنكه برترى عددى اعراب بسيار قابل توجه بوده است نه آنكه ۱۵۰ هزار نفر در شهرى «حصارى» شوند و ۳۰ هزار عرب كه به نبرد در بيابان و زمين صاف عادت كرده اند آنها را تعاقب كنند.
البته در مجموع تفاوتى در اصل ماجرا نيست. حكومتى در ابعاد حكومت ساسانى ظرف ربع قرن به كلى از هم پاشيد و مجموعه تضادهاى درونى آن در كنار پيشروى اعراب مسلمان بزرگترين واقعه تاريخى قرن هفتم ميلادى را رقم زد.
اشتراک در:
پستها (Atom)