یکشنبه، آبان ۰۷، ۱۳۹۶

اولین زنی که در تاریخ ایران به مجلس راه یافت

هاجر تربیت( ۵ ) سال ۱۲۸۴ شمسی در استانبول ترکیه در روزهای پر تب و تاب انقلاب مشروطه به دنیا آمد. پدر او، حسین قلی تربیت از کارمندان دولت و از اعضای محلی سفارت ایران در ترکیه زمان خود بود.( ۶ ) بدين ترتیب، هاجر تحصیلات دروس دوره متوسطه را در استانبول فرا گرفت. وی به سه زبان عربی، فرانسه و انگلیسی آشنایی داشت و در سفارت ایران در عثمانی مشغول به کار شد. در همین زمان بود که با محمدعلی تربیت( ۷ )  یکی از روشنفکران سرشناس و از آزادی خواهان مشروطیت آذربایجان آشنا شد. وی همسر اول( ۸ ) خود را از دست داده بود و همین آشنایی منجربه ازدواج با هاجر در سال ۱۳۰۱ شد.( ۹ ) او پس از ازدواج با محمدعلي تربیت به ايران آمد.
هاجر به مدت ده سال از عمر خود را که در تبریز بود صرف خدمت به فرهنگ و اصلاح مدارس و تشویق دختران کرد و یکی از دغدغه های اصلی او آموزش و تربیت دختران ایران بود و موضوعی که بعدها بارها از تریبون مجلس به آن اشاره کرد و خواستار آموزش برای بانوان بود و برای تحقق به این هدف کوشید. وی به عنوان یک شخص فرهنگی که سال ها وقت خود را در آموزش و پرورش افراد را اول در دامان مادر « : آموزش دادن به دختران صرف کرده بود. معتقد بود ». و بعد در مدارس و بالاخره در جامعه تقویت کرد (۱۰)
محمدعلی تربیت زمانی که به ریاست فرهنگ آذربایجان منصوب شد، دبستان [» دوشیزگان « ۱۱ [ را برای دختران تأسیس کرد و مدیریت آن را بر عهدۀ هاجر گذاشت.
هنگامی که محمدعلي تربیت در سال ۱۳۱۱ به علت انتخاب وی به سمت نمايندگی مجلس شورای ملی مردم، تبریز را ترک کرد به اتفاق همسرش به تهران آمد، هاجر به جهت که همان دانش سرای » دارالمعلمات تهران « سوابقش در مدارس تبريز، در تهران به ریاست مقدماتی دختران بود، انتخاب شد. در ارديبهشت ۱۳۱۴ رضاشاه به وزير معارف وقت خود، علی اصغر حكمت، دستور برپايی جمعیتی از زنان آزادی خواه تهرانی را صادر كرد. بعدها اين نامیده شد. کانون بانوان مهم ترین مجمعی بود که زنان در دورۀ » كانون بانوان « جمعیت به نام
تجدد برای کوشش های ادبی خود پدید آوردند.] ۱۲ [در ابتدا هاجر تربیت نخستین مدير اين کانون بود.] ۱۳ [ و اهداف آن طبق اساسنامه عبارت بودند از:
- ۱ . تربیت فكری و اخلاقی بانوان، تعلیم خانه داری و پرورش طفل مطابق قواعد علمی به وسیله ی خطابه ها، نشريات، كلاس های اكابر و غیره.
- ۲ . تشويق به ورزش های متناسب برای تربیت جسمانی با رعايت اصول صحی.
- ۳ . ايجاد مؤسسات خیريه برای امداد به مادران بی بضاعت و اطفال بی سرپرست.
- ۴ . ترغیب به سادگی در زندگی و استعمال امتعه ی وطن.
- ۵ . اين كانون بر طبق ماده ) ۵۸۷ ( قانون تجارت] ۱۴ [ مصوب ۱۳۱۱ ش. شخصیت حقوقی دارد و
[». رئیس آن نماينده ی كانون خواهد بود ۱۵ ]
اول اینکه اين كانون در سايۀ « : كانون بانوان از سه جنبه با سازمان های قبلی متفاوت بود حمايت دولت به وجود آمده بود و مقدار قابل توجهی بودجه از وزارت فرهنگ دريافت می كرد.
چنین رابطه ای بین گروهی از زنان و دولت بی سابقه بود. دوم اینکه هدف كانون بانوان كسب حقوق برابر به نفع زنان نبود، كانون بانوان حامی وضع موجود بود و مواضع فمینیستی بسیار تعديل شده ای اتخاذ می كرد. سوم فعالیت كانون بانوان در محدودۀ فعالیت هاي خیريه ای و تا [.». حدودی اجتماعی برای زنان خلاصه می شد

در ۱۳۱۸ خورشیدی زمانی که رضاشاه دستور داد مدارسی را که به وسیلة خارجیان اداره می شود، بسته و یا ریاست آن ها به ایرانیان واگذار شود، هاجر تربیت به ریاست دبیرستان مدرسة امریکایی سابق( منصوب شد. هشت سال بعد ریاست دبیرستان به زن ( » نوربخش « دیگری محول شد و هاجر با سمت بازرس فعالیت خود را ادامه داد. در سال ۱۳۱۹ هنگامی که بنگاه حمایت مادران تأسیس شد، تربیت نیز به عضویت هیئت مدیرۀ بنگاه آن انتخاب و سمت دبیری کل آن بنگاه را به عهده داشت.] ۱۷ [ وی بارها از تریبون مجلس به مناسبت تأسیس بنگاه حمایت مادران و کودکان که روز مادر نام گذاری شده بود، سخنرانی نمود. ضمن اشاره به
یکی از بهترین و مهمترین مؤسساتی است که تا « : اینکه در این بنگاه خدمت می کند، افزود [.». حال به صحت و سلامت مادران و کودکان خدمات شایانی کرده است ۱۸ [ همچنین در جلسۀ ۲۷۷ بنگاه حمایت مادران که سال های سال است به این مملکت « : اشاره کرد که [». خدمت می کند یکى از درآمدهایش همان کمک شهردارى بوده و هست ۱۹ ][» حزب زنان « هاجر تربیت از اعضاي فعال ۲۰ [ بود. این حزب در مهرماه ۱۳۲۲ با هدف حفظ وگسترش حقوق اجتماعی بانوان و آشنا نمودن آنان به وظایف و حقوق خود در تهران تشکیل گردید.
حزب زنان در سال ۱۳۲۴ تغییر نام داد، برای اینکه اعتراض های » شورای زنان ايران « به متعددی مطرح شد و این حزب آن گونه كه مدعی شده بود يك حزب سیاسی نبود.] ۲۱ ]
در ۲۴ مهرماه ۱۳۲۳ تربیت به اتفاق فاطمه سیاح] ۲۲ [ از طرف حزب زنان برای مطالعه و تأسیس رابطه
 با زنان ترک به کشور ترکیه مسافرت نمود و هاجر شرح مبسوطی از این سفر را در روزنامۀ اطلاعات
آورده است.] ۲۳ [ غیر از فعالیت های اجتماعی و فرهنگی او، در روزنامه ها و مجله های گوناگون هم مقالاتی می نوشت که از آن جمله می توان به روزنامۀ اطلاعات اشاره کرد.] ۲۴ ]
در سال ۱۳۲۴ توسط بانوان اعضای شورای زنان به شهرداری تهران پیشنهاد شد که در ادارۀ امور بنگاه های خیریه با شهرداری تشریک مساعی نمایند. بدین ترتیب انجمن معاونت عمومی زنان شهر تهران دائر گردید که تربیت یکی از اعضای فعال دبیرخانه و نایب رئیس این انجمن بود و از طرف بانوان فعال کشور بخش شیر و خورشید سرخ بانوان تأسیس گردید و تربیت نیزعضویت در کمیتۀ مرکزی این جمعیت و ریاست کمیسیون سازمان دختران انتخاب و در این راه به فعالیت مشغول شد.] ۲۵ ]
تربیت در سال ۱۳۲۸ از طرف وزارت کشور به سمت ریاست ادارۀ امور اجتماعی وزارت کشور و
چهار دایرۀ فرهنگی، بهداشتی، تربیتی و خیریه )اجتماعی( منصوب شد. چهار سال بعد دولت این اداره را
 منحل کرد و هاجر تربیت به سمت بازرس منصوب شد. او همچنین کودکستانی را تحت نظر خود، در
وزارت کشور دایر کرد.] ۲۶ [ وی همچنین علاوه بر این فعالیت ها به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. بعدها در دوره ششم مجلس سنا نام هاجر تربیت هم در لیست سناتورهای زن قرار گرفت.] ۲۷ [ او تألیفات زیادی هم از خود به جا گذاشت که از جمله تألیفات او: رسالۀ زن در قرن بیستم و بیش از ۱۲۰ داستان از انگلیس و فرانسه چاپ نموده است و صدها مقالۀ علمی و ادبی و اجتماعی نوشته است.] ۲۸ [ وی در سال ۱۳۴۵ ، نامه‌ای [» مبنی بر تقاضای حق استعلاج « : به ریاست مجلس شورای ملی می نویسد ۲۹ [ که مبتلا به
درد مفاصل و فشار خون است و به استراحت و معالجه نیاز دارد. سرانجام تربیت در ۲۹ دی ماه ۱۳۵۲ در دورۀ سناتوری اش درگذشت.
کارنامۀ نمایندگی هاجر تربیت در مجلس بیست ویکم
انتخابات مجلس بیست ویکم در ۲۶ شهریور ۱۳۴۲ برگزار شد و مجلس پس از ۲ سال و سه ماه و ۲۵ روز فترت در ۱۴ مهر ۱۳۴۲ گشایش یافت و در ۱۳ مهر ۱۳۴۶ به دستور محمدرضا شاه منحل شد.] ۳۰ ]

هاجر تربیت از جمله زنانی بود که در دوره های بیست ويكم و بیست ودوم مجلس شورای ملی به عنوان نمايندۀ مردم تهران انتخاب شد. وی در دورۀ بیست ویکم با کسب ۱۷۰۱۱۲ رأی از مجموع ۲۷۱۴۲۰ رأی اکثریت آرا را به خود اختصاص داد.] ۳۱ [ علاوه بر هاجر تربیت در این دورۀ مجلس پنج زن دیگر نیز با نام های: نیره ابتهاج سمیعی، شوکت ملک جهانبانی، مهرانگیز دولتشاهی، فرخ رو پارسا و نزهت نفیسی حضور داشتند. در میان آن ها شوکت ملک جهانبانی و بعد از آن هاجر تربیت بیشترین سخنرانی را در مجلس بیست ويكم داشتند.

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۹۶

پول چیست؟

بسیاری تعریف ثروت را برابر با مقدار پولی که یک فرد دارد، می دانند. بی شک، پول نقش مهمی در موضوع ثروت ایفا می کند، اما به واقع پول چیست؟ اگر معنی این واژه را در نظر بگیریم، پول تکه ای کاغذ و یا قطعه فلزی کوچک است که ارزشش از طریق ارقامی که روی آن چاپ یا حک شده، اندازه گیری می شود. اما باید گفت که در اصل، پول یک مفهوم محسوب می شود.
در گذشته های دور، مردم میزان ثروت را بوسیله تعداد گاوها، گوسفندها، اسب ها و یا برده هایی که در اختیار داشتند، اندازه گیری می کردند. امروزه، تعداد صفرهایی حساب بانکی، متراژ خانه و مدل خودروی افراد است که میزان ثروت آنها را مشخص می کند. با وجود این، ارزیابی میزان ثروت بدون وارد شدن به محدوده زندگی افراد، کار آسانی نیست. به عنوان مثال، ممکن است خانواری که در بزرگترین خانه یک محله زندگی می کند، بیش از سایر ساکنان آن، بدهکار و نزدیک به ورشکستگی باشد.

پول، ابزار اندازه گیری است
حال اگر پول را ابزار اندازه گیری در نظر بگیریم، نکته ای که اهمیت می یابد، میزان ریال (یا هر ارز دیگر) مثبت است. ریال مثبت یا "سرمایه خالص" در واقع پول فاقد هرگونه بدهی است. به عنوان مثال، اگر ۱۰۰ هزار ریال در حساب بانکی خود داشته و هیچ بدهی ندارید، سرمایه خالصی به میزان ۱۰۰ هزار ریال دارید. اما اگر همین مقدار پول در حساب بانکی خود داشته و ۵۰ هزار ریال بدهی داشته باشید، سرمایه خالص حقیقی شما ۵۰ هزار ریال است.
هرچه میزان ریال مثبت شما بیشتر باشد، ثروتمندتر بوده و از قدرت خرید بیشتری برخوردار هستید. این در شرایطی است که بسیاری از مردم جهان دارای سرمایه خالص منفی بوده و نه تنها بیش از میزان پول خود بلکه بیش از ارزش خانه، خودرو و ... بدهکار هستند.

پول مترادف با قدرت است
پول می تواند قدرت را برای شما به ارمغان آورد. اما اگر در یک جزیره متروک گرفتار شده و چند میلیارد ریال به همراه داشته باشید، این پول تنها به اندازه کاغذ و جوهری که برای تولید آن استفاده شده، ارزشمند است. مفیدترین استفاده‌ای هم که می توان از آن داشت، روشن کردن آتش برای درخواست کمک و یا گرم نگه داشتن شما است. حتا برای رهایی از این وضعیت حاضر هستید تا با رضایت کامل تمام پول را به ناجیان خود بپردازید. از این رو، نمی توان پول را ابزار حقیقی اندازه گیری قدرت دانست.

پول، یک مفهوم است
پول به عنوان شیوه ای یکسان برای اندازه گیری ارزش کالاها و خدمات، جایگزین معاملات پایاپای شده است. این سیستمی است که مصرف کننده و تولید کننده از آن بهره می برند. در شرایطی که مصرف کنندگان، کالاها و خدمات را خریداری می کنند، کارآفرینان و تولیدکنندگان نیز زمان مردم را خریداری می کنند. در واقع، کارمندان و کارگران به معامله وقت خود به منظور دریافت پولی می پردازند که برای خرید کالا و خدمات به آن نیاز دارند. این چرخه‌ای بی پایان است. چرخه ای که بخش اعظم جمعیت جهان در آن حضور دارند.
زمانی که از کشوری به کشور دیگر سفر می کنید، خیلی زود این نکته را متوجه می شوید که پول، یک مفهوم است. دلار آمریکا در آلمان و یا پوند انگلیس در چین کاربردی نداشته و این مساله درباره بسیاری از کشورهای جهان صدق می کند.

تغییر الگوواره (پارادایم) پول
الگوواره مفهومی در باور عموم بوده که می تواند درست یا اشتباه باشد. به عنوان مثال، جهان مسطح است، بیماری ها غیر قابل درمان هستند و شما باید سخت کار کنید تا پول در بیاورید، از آن جمله‌اند. اما در حقیقت جهان گرد است، اکثر بیماری ها قابل درمان هستند و برای پول درآوردن نیازی به سخت کار کردن نیست، بلکه باید هوشمندانه کار کنید.
کسب و کار شخصی یکی از شیوه های استفاده بهینه از زمان با تهیه کالا و خدمات از طریق تامین کنندگان دیگر و یا استخدام چند کارمند یا کارگر برای افزایش بهره‌وری است. اگرچه، در ظاهر یکی از ساده ترین شیوه ها محسوب می شود، اما خطرات و چالش های مختلفی نیز در این مسیر وجود دارند.
شیوه دیگر برای افزایش ثروت و کسب پول، سرمایه گذاری پولی است که در اختیار دارید. همانند کسب و کار شخصی، خطرات مختلفی نیز در این زمینه وجود دارند. اما سرمایه گذاری این امکان را فراهم می کند تا با تلاشی کمتر در مقایسه با آغاز کسب و کار شخصی، شاهد افزایش پول خود باشید.
اگرچه پول بخش مهمی از اکثر جوامع را تشکیل می دهد، اما همانگونه که اشاره شد، یک مفهوم است. ارزشمند بودن پول تنها به این خاطر است که ما آن را ارزشمند کرده‌ایم. در واقع، ارزش حقیقی پول به سیستم یکپارچه تجارت باز می گردد که اجازه رشد و توسعه افراد را فراهم می کند. در غیر این صورت، پول ابزاری برای اندازه گیری همانند یک خط‌کش ساده خواهد بود.

جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۶

ژنرال ريگان

می گويند وقتی رضا شاه از ژنرال ريگان فرانسوی پرسيد : ارتش من چه مدت می تواند در برابر ارتش شوروی و انگليس مقاومت كند؟ ژنرال پاسخ داد: ۲۴ ساعت.
اطرافيان رضاشاه كه او را بسيار برافروخته ديدند ژنرال را به گوشه‌ ای كشيدند تا از خشم رضا شاه در امان باشد. آنگاه از او پرسيدند: آخر اين چه حرفی است! تو واقعاً فكر می كنی ارتش اين‌ قدر ضعيف و ناتوان است؟
 ژنرال ريگان پس از قدری تأمل گفت : حقيقتش را بخواهيد من اين را برای خوشايند شاه گفتم. اين ارتش ۲۴ دقيقه هم نمی تواند در برابر ارتش شوروی و انگليس مقاومت كند.
این ارتش در زمان محمد رضا شاه فقید به پنجمین ارتش قدرتمند جهان تبدیل می گردد. یادش گرامی

دوشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۹۶

جنگ ارومیه نبرد شاه عباس صفوی با عثمانی


در اواخر قرن ۱۶ قدرت نظامى عثمانى به حد اعلاى خود رسيده بود و اگرچه اتحاد اروپاييان مانع حرکت آنها به سمت مركز و غرب اروپا شده بود اما آنها در حال توسعه مرزهاى جنوبى و شرقى خود بودند. در چنين زمانى آنها به جز ايران عملاً مانعى پيش خود نداشتند.
عثمانيها در دوران قدرت خود در قرون شانزده و هفده شبه جزيره عربستان، خاورميانه عربى ، مصر، ليبى و حتى الجزاير را در اختيار داشتند اما على رغم ۲ لشكركشى بزرگ سلطان سليم و سلطان سليمان هنوز نتوانسته بودند خاك اصلى ايران را تصرف كنند اگرچه بين النهرين را از دست ايران خارج كرده بودند.
حملات جديد
در ۱۵۸۷ عثمانى از ضعف موقت پيش آمده در حكومت صفويه استفاده كرد و سردار خود فرهاد پاشا را با ارتشى بزرگ روانه شمال بين النهرين كرد ارتش وى سپاه ۱۵هزار نفره ايران را در نزديكى بغداد شكست داد و با تغيير جهت به شمال ايران تبريز را تصرف كرده و قصد جداكردن خوزستان و لرستان كرد. دراين زمان ايران شاه جوان و پرقدرتى را در اختيار داشت اما اين مرد بزرگ كه بعدها به شاه عباس كبير معروف شد در ابتداى كار خود كشورى را تحويل گرفته بود كه از چندين جهت تحت كنترل و تجاوز همسايگان بود.
وى كه تنها يك سال از سلطنتش مى گذشت در ابتداى حكومت درگير نبردهاى جنوب با پرتغاليها و شرق با ازبكان بود . بنابراين مجبور شد براى جلوگيرى از سقوط بخش غربى و جنوبى خاك ايران تن به مصالحه با عثمانى بدهد. در ۱۵۹۰ عثمانى ها شهرهاى تبريز، شيروان و ايالات گرجستان و لرستان را از دست ايران خارج كردند و در مقابل پيشنهاد صلح و تخليه جنوب ايران را دادند كه شاه عباس پذيرفت.
تشكيل ارتش منظم
شاه عباس به خوبى دريافته بود كه نبرد با قدرتهاى غربى نظير عثمانى و پرتغاليها متفاوت با جنگ با قدرتهاى محلى شرقى است و شكست سپاههاى آنها تنها در صورتى ممكن است كه ارتش از سلاحهاى آتشين و پياده نظام جنگ آزموده برخوردار شود. از طرفى او مى دانست كه عثمانى به چيزى كمتر از فتح كامل ايران (به مانند فتح دهها كشور ديگر منطقه) رضايت نمى دهد بنابراين تمام قدرت را صرف احياى ارتش ايران كرد. ارتشى كه عملاً پس از قدرت يافتن مغولان در ۴ قرن قبل از بين رفته بود.
در ۱۶۰۰ او به جز ۶۰ هزار نيروى سوار قزلباش از ۱۰هزار سوار مخصوص شاه و ۱۲ هزار نيروى پياده نظام برخوردار بود. الله وردى خان فرمانده معروف ايران نيز دراين زمان با استفاده از تجربيات اروپاييان (كه دشمن عثمانى بودند) تكنيك توپريزى را فرا گرفته و علاوه بر آن فنون استفاده از تفنگ را فرا گرفتند.
سرپرسى سايكس در كتاب تاريخ ايران خود از قول يك سياح انگليسى اوضاع را چنين نقل مى كند:
ايرانى مسلط، اكنون فنون جنگى را ياد گرفته و اكنون ۵۰۰ عراده توپ برنج و ۶۰هزار تفنگچى دارد ايرانيان زمانى كه شمشير داشتند تركها از آنها مى ترسيدندو حالا كه ضربات آنها جدى تر و با صنايع گوگردى آميخته شده مخوف شده اند.
نبرد عظيم اروميه
در ۱۶۰۲ ميلادى شاه عباس كه خود را آنقدر قوى ديد كه بتواند پنجه در پنجه قدرت اول نظامى دنياى قرن ۱۷ بيندازد بنابراين به سمت مناطق متصرفه عثمانى به راه افتاد و ظرف يك سال كليه متصرفات آن كشور را باز پس گرفت سپس قصد فتح بغداد كرد.
سلطان احمد پادشاه جوان عثمانى و پسر سلطان محمد سوم كه انتظار ضدحمله هاى ايران را نداشت تصميم گرفت كه به مانند اسلاف خود سپاهى عظيم به سمت ايران گسيل كند بنابراين در ۱۶۰۳ سپاه ۱۰۰هزارنفرى عثمانى به فرماندهى جقال اوغلى به سمت تبريز به حركت درآمد . نيروهاى محلى از برابر ارتش عظيم عثمانى جا خالى كردند و گمان همه به اين بود كه كار ايران تمام است. اين در حالى بود كه شاه ايران با جمع آورى نيروهاى خود در حوالى درياچه اروميه انتظار سردار عثمانى و سپاه بزرگش را مى كشيد. سپاه ايران دراين زمان حدود ۶۲ هزار نفر بود و توپخانه ايران نيز كوچكتر از تركها بود. تدبير شاه عباس تقسيم سپاه به دو قسمت بود بنابراين ابتدا ۱۰هزار سوار از جان گذشته حمله را به سپاه عثمانى آغاز كردند (شاه عباس ۵۰هزار پياده خود را از چشم فرماندهان عثمانى مخفى كرد) تركها به گمان آنكه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پياده نظام خود را بر هم زده و سواران ايرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ايرانى دراين زمان جاى خود را به مانورى بى نظير داد يعنى سواران به جاى حركت مستقيم به سمت توپخانه و پياده نظام در عرض سپاه عثمانى حركت كردند و بدون توجه به آتش سنگين توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترك رساندند . جقال اوغلى به گمان آنكه ۱۰هزار سوار اكنون كاملاً در محاصره خواهند بود با پياده نظام راه برگشت سواران ايرانى را بست و با تغيير جهت توپها سعى در نابودى آنها كرد غافل از اينكه ۵۰هزار سرباز ايرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترك رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت كه كار از دست فرماندهان ترك خارج شد همزمان با شدت گرفتن نبرد پياده نظام ، سواران ايرانى كه اكنون از كمند توپ و پياده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترك قتل عام هولناكى را آغاز كردند.
توپخانه عثمانى نيز قادر به عمل نبود چرا كه ۲ سپاه درهم آميخته بودند.
تا پايان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى كشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى كلاً منطقه را به سمت غرب ترك كرد.
شكست تركان در نبرد اروميه سبب تصرف مجدد آذربايجان ، كردستان ، بغداد، موصل، ديار بكر ، گنجه، تفليس و باكو شد و عثمانيان كليه متصرفات خود را در ۳ دهه اخير به ايران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانى به ايران
عثمانيان كه نمى خواستند شكست را از دولت ايران قبول كنند در ۱۶۰۷ سپاهى بزرگ به ايران فرستادند مرادپاشا فرمانده اين سپاه بود اما اين سپاه شكستى سخت از ايران خورد، ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خليل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ايران فرستادند وى على رغم پيروزى هاى اوليه در تسخير تبريز ناموفق بود.
در ۱۶۲۳ تركها آخرين كوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گيرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجاميد در سپاه ترك شورش رخ داد و از اين زمان به بعد زمان به شدت به زيان تركها پيش رفت چرا كه حضور شخص شاه عباس در سپاههاى ايران قدرت مدافعان بغداد را دوبرابر كرده و پس از ۷ ماه محاصره عملاً سپاه ترك روحيه خود را از دست داده و توسط نيروهاى ايران كاملاً منهدم گرديدند. نفرات باقيمانده سپاه عثمانى به دليل گرسنگى هرگز موطن خود را نديدند و در بيابانهاى عراق و سوريه تلف شدند.
نتيجه نبردهاى شاه عباس
بى ترديد اگر در قرون شانزده و هفده شاهان پرقدرت صفويه در ايران حاكم نبودند ايران نيز جزو ايالات چهل و چندم عثمانى مى شد اما ضربات خردكننده ارتش شاه عباس و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از كار انداخت و اين ارتش جهنمى را مجبور كرد كه به تصرفات سرزمين خود قانع بماند مضافاً آنكه نبردهاى اروميه و بغداد حداقل يك سوم نيروهاى امپراتورى مذكور را هدر داد و توان اين كشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب تحليل برد.
تاريخ دوباره تكرار شد و ايران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشير قدرتى مخوف در جنوب اروپا را كند كرد و به سربازان مشابه لژيونرهاى رومى ضرب شست «شمشير ايران» را چشاند.
جنگ چهل و هفتم : نبردهاى خليج فارس
در قرن ۱۶ميلادى در اروپا دو قدرت بزرگ دريايى فعال بود. اسپانيا و پرتغال . واسكودو گاماى پرتغالى و فعاليت كاشفان بزرگ اين كشور ابتدا سبب بازشدن پاى مردان دريانورد به مناطق جديد شد و سپس جنگاورانى مانند البوكرك به سرعت فتوحات را گسترش دادند. در ۱۵۸۰ به مدت نيم قرن پرتغال به تصرف اسپانيا درآمد اما فتوحات اين كشور در سراسر جهان هنوز جزو داراييهاى پرتغال محسوب مى شد و اين كشور به سادگى حاضر به واگذارى ميدان به قدرتهاى «قرن هفدهمى » نبود.
ورود انگلستان به خليج فارس
از جمله نقاطى كه پرتغال در آن حضورى قوى داشت خليج فارس بود و انگليس و هلند كه براى ورود به آسياى نزديك و هند برنامه هاى فراوانى داشتند مجبور بودند ابتدا اين قدرت سنتى را از ميان بردارند. بنابراين بين كشتيهاى انگليسى و پرتغالى (كه مانع تجارت انگليسها شده بودند) در ۲۸ دسامبر ۱۶۲۰ در شرق بندر جاسك (در جنوب ايران) درگيرى به وقوع پيوست.
۴كشتى انگليسى در حالى حمله به ناوهاى پرتغالى را آغاز كردند كه ۴ ناو پرتغالى جثه اى بزرگتر داشته و از رقيب تازه وارد ترس چندانى نداشتند اما پشتكار انگليسها سبب شد تا پرتغاليها به سادگى شكست خورده و عقب نشينى كنند.
همكارى ايران و انگليس
چنانكه سرپرسى سايكس مى گويد در ۱۶۲۱ ايرانيها تصميم گرفتند با كمك نيروى دريايى انگليس، پرتغاليها را براى هميشه از منطقه بيرون كنند چرا كه مردان پرتغالى مبدل به چپاولگران دائمى بنادر جنوبى ايران شده بودند. قلعه پرتغاليها در جزيره بزرگ قشم واقع بود و ايرانيها موفق شده بودند از غفلت پرتغال استفاده كرده و يك لشكر كامل را به داخل جزيره بفرستند. تقسيم كار مشخص بود نبرد دريا با انگليسها و نبرد خشكى با ايرانيها. سود ايران نيز خلاصى از قدرت خشن دريانوردان پرتغال و سود انگليس توسعه تجارت دريايى خود در منطقه. در ژانويه ۱۶۲۲ ، ۹ كشتى انگليسى پس از آنكه در تنگه هرمز با مشكلى مواجه نشدند اقدام به پياده كردن توپ در جزيره قشم كرده و قلعه مذكور به سرعت به تسخير متفقين درآمد. بلافاصله نيروهاى ايرانى و انگليسى به هرمز حمله كرده و عمده قواى پرتغال را شكست داده و كليه كشتى هاى آن كشور را به آتش كشيدند.
نيروهاى ايرانى كه تحت فرمان امام قلى خان حاكم شجاع فارس بودند حمله را به قلعه اصلى هرمز آغاز كردند و على رغم كشته هاى زياد در نهايت قلعه به تصرف مهاجمان درآمد.
پايان كار پرتغال
اگرچه شكست هاى اخيرالذكر پرتغال را به شدت در منطقه ضعيف كرده بود اما هنوز آنقدر قدرت داشتند كه سواحل جنوب خليج فارس را در اختيار بگيرند و اتحاد هلند و انگليس نيز نتوانست آنها را از منطقه براند و حتى انگليس بهترين كشتى هايش را در نبرد از دست داد تا آنكه در ۱۶۳۰ پس از آنكه نيروهاى اعزامى پرتغال براى تصرف مجدد هرمز شكست خورد و در مسقط نيز «امام عمان» بر نيروهاى پرتغالى مسلط شد ناگهان امپراتورى پرتغال در شرق نزديك كاملاً از هم پاشيد.
نتيجه نبرد
نبردهاى هرمز سبب شد كه براى هميشه پرتغال از صحنه قدرتهاى دريايى حاضر در شرق كنار برود. اين كشور در ۱۵۷۸ مستعمرات خود در آفريقا را از دست داده بود و در قرن ۱۷ نيز مقدر بود تا بقيه تصرفات خود را نيز تقديم هلند و انگليس كند.
اما انگليس كه در اين زمان در درجه اعلاى دوستى با شاه عباس صفوى بود از آن زمان تا ۱۹۷۰ (يعنى ۳۴۰ سال بعد!) منطقه را ترك نكرد وثابت كرد كه ميهمان سپاسگزارى نيست.
نبردهاى دريايى خليج فارس اگرچه كوچك بودند اما تأثيرگذارى جدى در توسعه انگليس و در مرحله بعد فتح هند از خود نشان دادند.

دوشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۹۶

تصرف بوشهر به دست انگليسی ها و مقدمه جداکردن هرات از پيكر ايران

 ۲۳ ژانويه سال ۱۸۵۶ (سوم بهمن) يك روز تاريك ديگر در تاريخ طولانی و پراز رويداد ميهن ما بود. در اين روز نيروهای اعزامی انگلستان به رياست «اوت رام» پس از شش هفته نبرد خيابانی، بندر بوشهر و حومه آن را تصرف كردند تا دولت تهران مجبور به صرف نظر كردن از شهر هرات و غرب افغانستان امروز شود كه از زمان تاسيس كشور ايران به دست كوروش بزرگ هميشه بخشی وفادار از ايران و كانون فرهنگ و ادب ما، و برای مدتی نيز شاهزاده نشين ايران و مقر حكومت خراسان بود و شاه عباس که در هرات به دنيا آمده بود پيش از احراز سلطنت در اين شهر می زيست. نيروهای اعزامی انگلستان نهم دسامبر ۱۸۵۶ پس از يک گلوله باران شديد گام بر خاک وطن ما در ساحل بوشهر گذارده بودند و از همان لحظه نبرد خيابانی آغاز شده بود. دولت لندن اول نوامبر ۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داده بود زيرا که اخطارهای ديپلماتيک آن دولت به ايران که از هرات و غرب افغانستان خارج شود مورد بی اعتنايی تهران قرارگرفته بود. در نبرد خيابانی ۴۵ روزه، عمدتا مردم معمولی از شهر و حومه بوشهر دفاع می کردند. گلوله باران بوشهر توسط ناوهای انگليسی صورت گرفته بود. افغانستان که بر سر آن اين عمليات صورت گرفته بود از اوايل قرن هجدهم مطمح نظر انگليسي ها بوده است که علل درگيری کنونی غرب در آنجا به همان زمان باز می گردد زيرا که افغانستان نزديکترين راه زمينی ورود و نفوذ قدرت های «اوراسيا» که با ایجاد سازمان شانگهای متحد شده اند به آسيای غربی ـ منطقه استراتژيک و نفتدار جهان است. منطقه هرات قسمتی از بخش اصلی ايرانزمين بوده است که در عهد باستان «آريانا» خوانده می شد. «افغانستان» نامی است كه انگليسی ها بر ايران خاوری گذارده اند.
    
نيروهای انگليسی كه باكشتی از هند وارد آبهای بوشهر شده بودند نهم دسامبر ۱۸۵۶ (شش هفته پيش از آن) درپي يك گلوله باران طولانی در ساحل بوشهر پياده شده بودند و در اين مدت مردم معمولی از منطقه بوشهر دفاع می كردند، زيرا كه دولت تهران نيروی قابل ملاحظه در بوشهر و كازرون نداشت. درباره دفاع مردمی (ميهنی) از بوشهر كتاب ها و رساله های بسيار نوشته شده است.
دوست محمدخان حاكم كابل پس از امضای پيمان پيشاور (مورخ سی ام مارس سال ۱۸۵۵) با انگلستان، به تحريک انگليسی ها و برخلاف روش گذشته اش دست به تشويق حاكم هرات به تمرد از دولت تهران زد. ناصرالدين شاه كه در همان زمان به گردنكشی خان خوارزم (تركمنستان امروز) پايان داده بود حسام السلطنه را با لشكر خراسان و چند يگان نظامی از تهران، گرگان و كرمان (سربازان مستقر در ارگ بم) مامور گوشمالی حاكم هرات كرد كه با اعتراض شديد لندن رو به رو شد. چون تهران توجه نكرد، انگلستان با برسميت شناختن فوری مرزهای افغانستان كه خود در لندن ترسيم كرده بود، روابطش را با تهران قطع و يكم نوامبر۱۸۵۶ به ايران اعلان جنگ داد و بار ديگر به آبهای ما در خليج فارس كشتی توپدار و تفنگدار روانه ساخت.

ايران كه بر اثر مداخلات سياسی قدرتهای اروپايی امكان (و درحقيقت اجازه) نيافته بود نيروی دريايی موثر و توپخانه ساحلی داشته باشد موفق به بازداری ناوگان اعزامی انگلستان كه از هند به حركت در آمده بود نشد و اين ناوگان از يكم ژانويه به گلوله باران كردن بوشهر دست زد، اما براثر ايستادگی مردم محل ۲۳ روز طول كشيد تا بتواند تفنگدار در ساحل مستقر سازد. انگلستان كه چنين مقاومت ميهندوستانه ای را انتطار نداشت خرمشهر را هم زير حمله گرفت و اهواز را مورد تهديد نطامی قرار داد كه دولت بی خبر تهران از معارضات قدرتهای اروپايی با يكديگر، و نيز نداشتن اعتماد كافی به احساسان ميهنی ايرانيان و همچنين ناآگاهی از فنون جنگ های تازه و لشکرکشی و اين که پيشروی سريع يك نيروی خارجی به دليل وسعت كشور و كوهستانی بودن آن آسان و سريع نخواهد بود تسليم اراده لندن شد و طبق توافق پاريس كه با ميانجيگری رئيس وقت كشور فرانسه انجام شد از اصلی ترين قطعه ايران صرف نظر كرد!.

اگر كمی به عقب باز گرديم می بينيم كه عباس ميرزا وليعهد فتحعلی شاه با مشاهده دسيسه هاي انگلستان در جريان تنظيم قرارداد «تركمن چای» و از دست رفتن قفقاز ايران و لمس كردن بی صداقتی ناپلئون و در حقيقت چشيدن مزه تلخ ديپلماسی اروپايی؛ برای حفظ مابقی خاك وطن، دولت عثمانی را با جنگ و زور وادار به امضای معاهده تعيين مرز مشترك كرد كه هنوز به قوت خود باقی است. از طرفی ديگر، چون روسيه به بسط قلمرو خود در منطقه ای پرداخته بود كه جغرافيون غرب نام «آسيای ميانه» بر آن نهاده اند، عباس ميرزا بدون فوت وقت برای حصول اطمينان از وفاداری حاكمان نيمه مستقل خوارزم، مرو ‚ بخارا و مناطق مربوط به خراسان شتافت. وی در اينجا متوجه شد انگلستان كه از دير زمان نگران دست اندازی روسيه به هندوستان بوده چشم طمع به سرزمينی دوخته كه خود نام افغانستان بر آن نهاده است تا بتواند آن را به صورت حايلی ميان متصرفات آسيايی روسيه و هندوستان درآورد و مانع پيشروی روسيه به سوی اقيانوس هند و آسيای جنوبی شود و در اجرای اين سياست خود، به تحريك و تطميع خوانين و حكام افغان پرداخته است.
عباس ميرزا برای خنثی كردن فعاليتهای انگلستان در ايران خاوری (افغانستان امروز) وارد عمل شد. دولت لندن كه چنين ديد با روسيه بر سر تعيين يك خط قرمز ميان مناطق نفوذ خود در اين قسمت از جهان وارد معامله شد تا با تعيين اين خط به سلطه و نفوذ خود بر افغانستان رسميت بدهد و به تحكيم و احيانا گسترش آن بپردازد. لذا دولتمردان انگليسی به موازات مذاكره با روسيه با هدف سازش، سريعا در لندن به دلخواه خود و برپايه منافع دولت متبوع به ترسيم خطوطی پرداختند كه بر آن عنوان مرز ايران و افغان نهادند.
عباس ميرزا پس از مطيع ساختن حكمران سرخس كه بر منطقه نسا و اشك آباد (عشق آباد) تسلط داشت در سال ۱۸۳۴ تصميم به راندن به سوی قندهار گرفت كه بيمار شد و درگذشت.
محمد ميرزا پسر عباس ميرزا كه همان سال پس از درگذشت فتحعليشاه به سلطنت رسيده بود پس از تحكيم پايه های حكومت خود، تصميم به تكميل مساعی پدر گرفت و دولت لندن از اين تصميم محمد شاه كه مناسبات حسنه با روسيه برقرار كرده بود نگران شد مخصوصا كه بيم داشت محمد شاه از كمك روسيه برای ريشه كن ساختن نفوذ انگلستان از افغانستان برخوردار شود.
دولت لندن در سال ۱۸۳۷ «الكساندر برنزBurnes» را به بهانه توسعه داد و ستد بازرگانی به كابل فرستاد كه در باطن ماموريت او تحريك سران ايلات مناطق غربی بر ضد ايران و طوايف شمالی بر ضد روسيه بود.
محمد شاه كه از طريق والی خراسان از اوضاع با خبر شده بود با تزار وقت روسيه يك پيمان دوستي امضاء كرد و تصميم گرفت شخصا برای گوشمالی حكمران هرات و نواحی مجاور كه در پرداخت ماليات تعلل كرده بودند عازم خراسان شود.
دوست محمد خان حكمران كابل كه هرات را يك شهر ايران می دانست در قبال تصميم محمد شاه واكنش نشان نداده و تنها (به اشاره) خواسته بود كه شاه پس از گوشمال دادن حاكم هرات دست به اقدام مشابه در مورد واليان ولايات ديگر نزند (عازم قندهار نشود).
دولت لندن كه از دوست محمدخان مايوس شده بود، خود مستقيما وارد عمل شد و به تهران اخطار كرد كه از لشكر كشی به هرات منصرف شود كه دولت ايران اعتناء نكرد و دولت روسيه اين اخطار لندن را مداخله در امور ايران تلقی كرد و حمايت خود را از لشكركشی محمدشاه به هرات اعلام داشت و از عوامل خود در منطقه خواست كه با مساعی محمد شاه در اين زمينه همكاری كنند. روسيه درعين حال دست به تدابيری در هرات زد كه محمدشاه را بيش از پيش تشويق به اجرای تصميم خود كند.
لندن كه اخطار خود را بی نتيجه ديد و آگاه شد كه نيروهای نظامی ايران به هرات رسيده اند به دو اقدام همزمان دست زد؛ يكی اعزام كشتی جنگی به آبهای ايران بود كه اين نيروها بوشهر و خارك را متصرف شدند و ديگری وادار كردن آقاخان محلاتی به طغيان. آقاخان شورش مسلحانه خود را از كرمان آغاز كرد و .... تهران كه چنين ديد به دولت فرانسه متوسل شد كه از انگلستان بخواهد از آبهای ايران خارج شود كه در اين تلاش موفق نشد. سرانجام محمد شاه تصميم گرفت بدون دادن كوچكترين امتيازی به حاكم هرات، نيروهای اضافی را باز گرداند.
انگلستان كه می دانست محمد شاه در فرصت ديگر به هرات لشكر كشی خواهد كرد، به تقويت وضعيت خود در افغانستان پرداخت و در اجرای اين سياست در سال ۱۸۳۹ دوست محمدخان را كه تا آن زمان در قبال هرات حاضر به اقدام بر ضد ايران نشده بود بركنار و شجاع الملك دست نشانده خود را پادشاه كابل كرد، ولی در كابل درپشت پرده كارها در دست «برنز» بود كه نماينده تام الاختيار انگلستان در افغانستان شده بود.
انگلستان سپس در صدد برآمد برای سركوب كردن هرگونه مخالفتی، به افغانستان نيرو بفرستد. موضوع در جلسه شورای وزيران انگلستان به رياست «پالمرستون» مطرح و تنها «دوك ولينگتون» با اين تصميم مخالفت كرد كه سرانجام گفت: ورود به افغانستان آسان است، فكر خارج كردن نيروها را از آنجا بكنيد.
انگلستان در اجرای اين تصميم، پنج هزار نيرو از هند به قندهار منتقل كرد.
افغانها در كابل با اين اقدام انگلستان مخالفت كردند و در ادامه اين مخالفت در سال ۱۸۴۱ شاه شجاع الملك و «برنز» را كشتند. انگلستان با اين كه درگير جنگ با چين، معروف به جنگ ترياك بود، پس از آگاه شدن از رويداد كابل شانزده هزار و پانصد سرباز به فرماندهی ژنرال «الفينستونElphinston» از هند به افغانستان اعزام داشت. از دست اين نيرو كاری بر نيامد و پس از چند شكست، الفينستون به خواست افغانها كه دوباره دوست محمد خان را پادشاه خود كرده بودند تصميم به خروج از افغانستان گرفت و با نيروهای خود و اتباع غيرنظامی انگلستان راه بازگشت به هند را در پيش گرفت. اين نيرو در اثنای عقب نشينی، در منطقه جلال آباد و گذرگاه خيبر به محاصره افغانها افتاد و قتل عام شد.
دوست محمد خان كه به حكومت باز گشته بود تا سال ۱۸۵۵ به جنگ با انگليسی ها ادامه داد كه اين درگيری ها با امضای پيمان پيشاور در تاريخ ۳۰ مارس ۱۸۵۵ پايان يافت. دوست محمد خان پس از سازش با انگلستان روش سابق خود در قبال هرات را تغيير داد كه به شرحی كه در بالا آمد منجر به لشكر كشی مجدد ايران در زمان ناصر الدين شاه به هرات و مناطق اطراف آن ولايت شد. در اين زمان ايران از لحاظ نظامی ضعيفتر و بيش از گذشته تحت فشار خارجی بود.
بايد دانست كه قرارداد مربوط به هرات (قرارداد پاريس) به دولت ايران اختيار داده است كه در صورت احساس خطر، و وجود تحريكات نظامی عليه خود در افغانستان غربی (نزديك مرزهای دو كشور) بتواند نيرو به اين سرزمين بفرستد و اين نيرو تا قطع خطر و تحريكات در آنجا دست به عمليات بزند و باقی بماند.
انگليسی ها بعدا تلاشهای ديپلماتيك فراوان كردند تا به صورت های ديگر، بهانه برای بلااثر گذاردن اين قسمت از قرارداد بر سر هرات را از جمله با امضای پيمان سعدآباد و قرارداد دوجانبه عدم تعرض ميان ايران و افغانستان بتراشند، ولی موفقيت نداشتند. انگليسی ها كه نگران پيدايش يك نادرشاه ديگر در ايران بودند (ناپلئون ايرانی)، بعدا و از سال ۱۹۱۹ با هدف محدود كردن ايران در مرزهای فعلی، تلاشهای ديپلماتيك مشابهی در مورد بی اثر ساختن قراردادهای قبلی عثمانی و ايران بر سر برخی از مناطق شرق دجله از جمله منطقه سليمانيه بعمل آوردند و در اين راستا، مسكو را هم در بيم خود از احياء احتمالی ناسيونالسيم ايرانی شريك كردند، و احتمالا دولت مسكو در سايه همين نگرانی، با ساختن جمهوری آذربايجان خواست كه ايران نتواند روزگاری قرارداد استعماری تركمن چای را كه نتيجه شكست نظامی خود در برابر تعرض روسيه تزاری بود باطل اعلام كند و ....
می دانيم كه قراردادهای نتيجه شكست نظامی (تحميلی و اضطراری) پس از فراهم شدن فرصت، قابل اعراض و اعتراض هستند.